به زیر گنبد دوار گنبدی تک بود
ولای آل علی در جلال او حک بود
به گفت و لفظ نگنجد مقام او لیکن
همین بس است که از هرگناه منفک بود
اواخر روزهای ماه بلا و عزای اهل بیت(ع) و اواسط فصل خزان، دست تقدیر و گلچین روزگار برگی زرین از شجره طیبه آل محمد(ص) را برگزید.
ارتحال عالم زاهد، آیت ا... آقای جلال الدین لطیفی گنبدی حوزههای علمیه و شاگردان امام صادق(ع) را عزادار نمود.
عالم گوشه نشین ملایر و گوهری که در اثر زهد و ساده زیستی و ترک دنیا در زمین قدرش مجهول ماند و دریای عمیق و آرامی که با وجود استفاده از محضر بزرگان و علمای طراز اول همدان و نجف و قم بدون هیچ ادعا و اسم و رسمی در گوشهی غربت ایام سپری نمود و شاید به دستور پدر، برای کفالت ایتام آل محمد(ص) و عمل به آیهی نفر و انذار و تبلیغ مراکز علمی حوزوی را رها نموده و گنجی در کنج غربت بود و تداعی کننده این حدیث بود که: «خدا ولی خود را در میان بندگان خود پنهان داشته است».
باب آشنایی و ارادت
حقیر مانند زیادی از روحانیون و مردم ملایر و استان همدان نسبت به شخصیت و جلالت ایشان و پدرشان آگاه نبودم و ایشان را نمیشناختم. نخستین دیدارهای من با ایشان در دوران کودکی بود.
معمولاً یک هفته بعد از آن که جد مکرمم آیت ا... فاضلیان از زیارت بر میگشتند و ملاقاتها کم میشد، مرحوم آقای گنبدی، آن عالم خاضع و متواضع به دیدن حاج آقا تشریف می آوردند و با لباسها و عبای ساده و مندرس و عمامهی کوچک و خاصی که داشتند و گاهی اوقات با کلاه، یک گوشهی دفتر می نشستند و زانوها را در بغل می گرفت و عبا را دور خود میپیچید، عادت ایشان در نشستن اینگونه بود کسی همراهشان نبود و با کسی هم صحبت نمیکردند.
من به مقتضای فهم کودکی گمان میکردم ایشان هم مثل بقیه آقایان و طلبهها هستند و شاید به خاطر وضع ساده و لباسهای فقیرانه ایشان گمان می کردم به خاطر مساعدت و دریافت کمک و هدیه اینجا آمده است و درک نمیکردم که این بروز و جلوهی درسهای اساتید اوست.
بعد از ورود به حوزه علمیه قم ملاقاتی با ایشان نداشتم. یک سال برای تحصیل و تدریس به حوزهی علمیه ملایر آمدم.
در یکی از کتابها به نکتهای ادبی در کلمات امیر مومنان(ع) بر خورده بودم و یک روز در کلاس نحو از طلبهها این مطلب را سوال کردم و گمان نمیکردم که بتوانند از اساتید حوزه ملایر پاسخش را بگیرند؛ جوانی و تحصیل علم گذشته از برکاتش خامی و غرور همراه دارد. چند روز بعد یکی از طلبهها جواب را آورد، با تعجب پرسیدم که: از کجا جواب را آوردی؟ گفت: از حاج آقای گنبدی.
چندی بعد یکی از طلبهها چند نفر را برای شام به منزلش دعوت کرده بود، این پیر بی آلایش و دستدار جوانان و عاشق طلبهها هم در بین آن جوانان طلبه تشریف داشتند.
بعد از شام به مناسبت بحثی که پیش آمد ایشان راجع به وجه تسمیه شهرها و تاریخ خاندانهای منطقه غرب کشور به اختصار مطالبی فرمود و تسلط و علمیت ایشان در تاریخ و جغرافیا تا حدی بر ما روشن شد، اما هنوز کمالات علم و عرفان ایشان بر من پوشیده بود. در نماز جمعه میدیدم بین جمعیت و گاهی صفهای آخر غریبانه به ستونی تکیه داده است و برای خود شانیتی قائل نبود.
محضر پدر
چهار سال پیش با جناب حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی و آقای بهزادی خدمت ایشان رسیدیم و کتابهای یاد فنا و روضه فنا راخدمت ایشان تقدیم کردم. ایشان مطالبی راجع به آیت ا... آخوند فرمودند، از ایشان پرسید: «حضرتعالی متولد چه سالی هستید»؟ فرمود: حدود ۱۳۰۰ شمسی اما شناسنامهام دقیق نیست.
از ایشان سوال کردم: چه درس هایی را از محضر پدر فرا گرفتید؟ فرمود: «همه چیز ادبیات، صرف، نحو، منطق، معانی، بیان، کلام، فقه، اصول، فلسفه، حتی علم طب. در طب، کتاب «الموجز فی الطب» را نزد پدرم خواندم».
به ایشان عرض کردم: الحمدلله حالات آن پدر بزرگوار در شما منعکس است.
مطلب پیرامون عارف متاله و فقیه حکیم آیت الله گنبدی، پدر بزرگوار آقا جلال بسیار است و کتابی مفصل می طلبد و فقط به چند جمله اکتفا مینمایم. آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری درباره ی او مینویسد: «وجود شریفشان نعمت بزرگی است از نعم الاهیه و از برکات وجه الأرض و اوتاد آن، بشمار میروند». در کتب تراجم درباره ایشان نوشتهاند: «مجتهد فقيه ورع صالح زاهد خيّر من ذوي الكرامات و العرفان و السلوك». ایشان مدتی در همدان در مسجد ملا جلیل اقامه جماعت داشته و درس میداده اند از شاگردانش آیت الله آخوند و آقا شیخ ابراهیم نوری ـ پدر آیت الله نوری همدانی ـ بودند.آقا جمیل لطیفی گنبدی فرمود: آیت الله آخوند به من فرمودند: من رسائل را تا باب انسداد خدمت پدر شما خواندم من و شما اخوی میشویم.
آقا جلال در مورد پدرش فرمود: «در همدان خدمت آقا سید حسن شورینی ـ عموی آیت الله فاضلیان ـ درس خوانده بود. در اصفهان از شاگردان میرزا جهانگیر خان قشقایی بوده است. در نجف محضر ملا حسینقلی شوندی را درک کرده بود. تقریرات ایشان از درس مرحوم آخوند خراسانی موجود است».
تحصیلات در همدان
مرحوم آقا جلا الدین حدود ۱۸ سالگی در ایام جنگ جهانی دوم راهی شهر همدان شدند. فرمود: «جریان آمدنم به همدان مفصل است اما همین مقدار که پدرم منزلی در شهر همدان داشت و من ساکن آن منزل در همدان شدم. سالیانی در همدان درس آقا سید علی عرب شرکت کردم.
درسهای مختلفی خدمت ایشان خواندم و از محضر ایشان بسیار استفاده کردم. علاوه بر درس فقه و اصول، درس اخلاق میفرمود که متکی بر کتاب نبود از خودشان میفرمودند و چون ایشان خودشان کتاب بودند. قبسات مرحوم میرداماد و درس های دیگری را نیز از ایشان استفاده کردم. گاهی اوقات مرحوم آقای تالهی درس ایشان شرکت میکرد و دو نفر میشدیم، اما اغلب اوقات فقط من تنها بودم. گویا مقداری از سطوح را هم نزد مرحوم آیت ا... آقا حیدر گذرانده بودند.
سوال کردم آیا در مدرسه آیت ا... العظمی آخوند همدانی و محضر ایشان درس خوانده بودید؟ فرمودند: خدمتشان میرسیدم اما نزد ایشان درس نخواندم. در مدرسه آیت ا... دامغانی هم معالم تدریس داشته-اند. مرحوم آیت ا... سید عبد الحسین فاضل را هم دیده بودند اما درسی خدمتشان نخوانده بودند.
بعد از همدان گویا راهی نجف میشوند، از اساتید نجف ایشان سوال کردم اما یادم نیست چه جوابی دادند به نظرم دوران کوتاهی آنجا بودهاند و اساتید متعددی بوده است.
حاج آقا محسن فرزند فرمود: «مرحوم آقا سید علی عرب در سن ۲۶ سالگی به ایشان فرموده بود که باید اعمال شما مانند عمل مجتهد باشد». آقا محسن فرمود: «در نجف خدمت آیت ا... العظمی شاهرودی درس خوانده بودند».
خاطرات از علما
هنوز در مقابل دیدگانم است، تصویر نورانی چهره ایشان و منزل با صفا و قدیمی و محقرش با دیوارهای نم دار خشتی و سقف چوبی شکسته، آن هم در این دوران تجمل گرایی، که بیانگر نکتههایی باریکتر ز مو بود.
از حضرات آیات آقا میرزا عبد الرزاق حائری (استاد آیت ا... آخوند) و آقا سید حسن شورینی(استاد پدرشان) و آقا سید باقر فاضلیان (پدر آیت ا... فاضلیان تجلیل می نمود و خاطراتی نقل کردند.
یک وقت به مرحوم آقای گنبدی عرض کردم: نصیحتی بفرمایید؟ فرمود: «مرحوم حاج شیخ علی زاهد در قم بود ایشان اواخر عمر کسالت داشت و کسی را برای ملاقات نمی پذیرفت ـ برای معالجه به ایران آمده بودند فقط به من اجازه ملاقات میداد ظاهرا به جهت آشنایی که با پدر ایشان داشته است یک وقت آیت ا... ناصر مکارم که آن زمان شناخته شده نبود به من فرمود: من میخواهم خدمت حاج شیخ علی برسم شما واسطه خیر شوید. من از حاج آقای زاهد وقت گرفتم و آقای مکارم با عدهای از طلبهها همراه من خدمتشان رسیدیم. ایشان کسالت داشتند و در رختخواب دراز کشیده بود. بعد از سلام و احوالپرسی آقای مکارم خدمتشان عرض کردند: ما را نصیحت بفرمایید. ایشان فرمودند: «موت هادم لذات» است. دیگر ایشان چیزی نگفتند و آقای مکارم و طلبهها هم چیزی نگفتند و همه ساکت بودیم. بعد از خدمتشان مرخص شدیم».
اهل مزاح و شوخی و خنده نبودند، گاهی اوقات از باب ادخال سرور از لطایف و مزاحهای علما خدمتشان عرض میکردم، خیلی استقبال نمیکردند.
خاطرات
در کتاب عزیز کرده زندگی نامه شهید حاج حسن تاجوک آمده است: «اکبر آقا هفت روز بعد از تولد پسرش همه فامیل و همسایهها را دعوت کرد و مهمانی داد به دنبال روحانی مسجد امام حسین() آقای گنبدی هم رفت و او را به خانه آورد تا در گوش پسرش اذان بگوید». چند ماه قبل واد من من جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد حسن فاضلیان با جمعی از آقایان خدمتشان رفته و در مسجد ایشان منبر رفته بودند. بعد خدمت ایشان رسیده بودند، والدم تعریف کرد: «من قصیده کوثریه مرحوم سید رضا موسوی هندی را میخواندم و ایشان ترجمه می کرد. در پایان این اشعار این دو بیت شعر را خواندم:
كف لطمت عين الزهراء كانت للبغي هي المصدر
و الكسر بأضلاع الزهراء أبد الآباد فلا يجبر»
ایشان فرمود: این ابیات سید رضا هندی نیست و من اصرار داشتم که از اشعار ایشان است». (مرحوم گنبدی در ادبیات متبحر بود و به دیوان سید رضی که ابیات مشکلی دارد مسلط بود وخیلی علاقه داشت و همیشه در اتاقشان بود. پدر ایشان هم کتابی در شرح مشکلات دیوان سید رضی نوشته است) سپس ایشان جملهای را به پدرم از قول حقیر نقل کرده بودند که فلانی به من گفت: آیت ا... آخوند نتیجهی حوزه علمیه قم بود و پدر شما هم حاصل حوزه علمیه نجف است و شما محصول این دو حوزه و نتیجه حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف میباشید. ایشان از این جمله خوشحال بود.
مدتی در بیمارستان بودند و بعد از مرخص شدن بدنشان خارش داشت و حالشان مساعد تقریباً در اتاق دراز کشیده بودند لذا خیلی مزاحم نشدیم که موجب اذیتشان شود هر چند که مایل بودند صحبت کنند و عصر بود مایل بودند شام خدمتشان باشیم.
شب دوازدهم محرم برای نماز مغرب و عشا خدمت ایشان رفتم. بعد از نماز فرمودند: امشب شب آخر مجلس ماست و من هم حالم مساعد نیست اگر شما وقت دارید منبر بروید؟ من خدمتشان عرض کردم: آمدهام فیض ببرم نه اینکه مردم را از فیض شما محروم نمایم. ایشان فرمود: من حالم مساعد نیست.
من ادب را در امتثال دیدم. ایشان منزل تشریف بردند. در منبر از ایشان و خاندانشان تجلیل کردم و عرض کردم قدر ایشان را بدانید و استفاده کنید و این حدیث را خواندم که امام صادق (ع) فرمودند: سه چيز به خداى متعال شكايت میبرند: مسجد ويرانی كه مردمش در آن نماز نميخوانند و عالم در ميان نادانان و قرآنی که گرد بر آن نشيند و كسى آن را قرائت نكند.
ملاقات آخر
آخرین دیدار ما یک هفته قبل از فوت ایشان بود. بعد از پیاده روی اربعین شب جمعه یک ربع قبل از نماز مغرب و عشاء مسجدشان رفتم. دم در مسجد به ستون اول مسجد تکیه زده بودند و تقریباً پشتشان به در ورودی بود، خدمتشان نشستم و سلام عرض کردم.
ایشان هم مانند همیشه با بزرگواری حال و احوال کرد و احوال حلج آقا را جویا شد و از درسها پرسید.
عرض کردم درسها این ایام تعطیل است من هم از کربلا می آیم. سوال کردن از وضع عراق و پیاده روی کربلا و علمایی که در پیاده روی شرکت میکنند سوال کردند. مطالبی خدمتشان عرض کردم احوال ایشان را پرسیدم. فرمود: «حالم مساعد نیست چشم دیگر کار نمی کند گوش نمیشنود «وَ اجْعَلْ سَمْعِي وَ بَصَرِي الْوَارِثَيْنِ مِنِّي» ».
مطالبی خدمتشان راجع به علمای قدیم همدان و تاریخ همدان و مرحوم آقای آقا سید باقر فاضلیان صحبت شد. هنگام نماز شد، ایشان فرمود: بفرمایید شما نماز بخوانید.
عرض کردم: برای استفاده خدمتتان رسیدیم. بعد از نمازخداحافظی کردیم و ایشان منزل تشریف برد و این آخرین دیدار ما با این بزرگوار بود. رحمه ا... علیه و حشره مع اولیائه.
|