«بیکاری» بر خلاف تبلیغات بدگویان، خیلی هم چیز خوبی است تمام ایدههای بکر و اختراعات و اکتشافات در عوالم بیکاری کشف و مشهود میشوند، همین جناب نیوتن اگر از سر بیکاری زیر درخت سیب ننشسته بود جاذبه کشف نمیشد، انیشتین اگر از سر بیکاری نرفته بود آمریکا، انرژی هستهای به وجود نمیآمد، اگر مسئولان شهر از سر بیکاری به گونهای چند باره در برخی معابر قیر نمیریختند یک عدهای بیکار میشدند و چندین عائله سر زمستان خط فقر را به عنوان لحاف بر خود میکشیدند.
(خدایی شما خودت را به جای مسئولان شهر بگذار آیا راضی میشوی با این وضع بودجه و اعتبارات، کلنگ پروژههای کلان را بر زمین بزنی و تا چند دهه شهر و شهروندان را زخمی کنی؟ حتما خیر، پس دیگه انقدر به پر و پای مسئولان نپیچید، نان خود را بخورید و شکر خدا کنید.)
اصلا شما فرض کن ما از سر بیکاری یک طرحی شبیه به منطقه گردشگری واتیکان یا محوطه باستانی آکروپلیس در ذهنمان بود و خیال داشتیم در تمام طول مسیر پیادهراه میز و صندلی چینیم و گردشگران به همراه خلقا... بیایند و تا خروسخوان هی پول خرج کنند و لذت ببرند، حالا چرا یقه ما را چسبیدهاید که پروژه نیمهکاره مانده؟ به ما چه؟ بروید یقه میراث فرهنگی را بگیرید که 2 تا گردشگر بر نمیدارد بیاورد تا هتلها و مغازهها رونق بگیرند، ما چه گناهی داریم؟
به شتر گفتند چرا گردنت کج است؟ گفت کجایم راست است!؟ خوب شما گردشگر داخلی و توریست خارجی بیاورید ما روی خیابان اکباتان را پیاده و زیر آن را سواره میکنیم، چه باک، الانم اگر از این وضع خوشت نمیاد، بیوین برات میشه؟ ترشی خوبه یا لیته؟ کلنگ ماخای یا تیشه؟ این که نمیشود مدیران شهری هم چوب را بخورند هم پیاز را و پول هم بدهند، به ما چه که در گنجه بازه؟ به ما چه که دُم خر درازه؟ شاعر میفرماید: «جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی».
تازهشم حالا چه اشکالی داره اسمش پیادهراه باشد اما ماشین هم از آن عبور کند زمین که به آسمان نمیرسد! شاعر میفرماید: «با چنین اوضاع خیط قافیه/ باز هم باید بگم یا کافیه؟».
|