«مَریانج» محرم حال و هوای عجیبی دارد؛ حسی که تو را یاد شبهای آفتابی بینالحرمین و جنب و جوش کربلاییها میاندازد و اگر دهه اول محرم به کربلا سفر کرده باشی؛ خاطرات آن روزها را برایت تداعی میکند.
شهر ماتم گرفته و رخت عزا بر تن کرده است؛ هر جا را که نگاه میکنی غرق در سوگ و ماتم است؛ خیابانها، کوچهها، مغازهها و حتی سر در خانهها.
قدم اول میدان کربلاست؛ همانجا که دلهای عاشق را به وصال معشوق رساند و وقتی راه زیارت پس از سالها چشمانتظاری باز شد؛ مردم دسته دسته از شهرهای اطراف آمده و بدون ویزا و تشریفات راهی کربلا میشدند.
«کربلا» نام گرفت که گذرگاه زائران بود و میعادگاه عاشقان و وقتی حماسه اربعین رقم خورد؛ پایگاه پذیرایی از زائران کوی حسین(ع) شد.برای آنها که در راهپیمایی بزرگ اربعین حضور چند ساله دارند؛ «مریانج» و «میدان کربلا» نام آشنایی است؛ 5 کیلومتری جاده همدان -کرمانشاه؛ جایی که نخستین زائرسرای اربعین استان به همت مردم کربلاییاش ایجاد شد.غذای گرم و کامل، جای خواب و حتی خودرو برای انتقال زائران، یکباره و بدون کمکهای دولتی فراهم شد تا لبیکی باشد به ندای مقتدا که فرمان حضور گسترده در راهپیمایی اربعین را داد.
به گزارش تسنیم، مَریانج را با نام کربلا میشناسند و با نام حسین(ع) و عاشورا نه ازآنرو که در مسیر عبوری کاروانها قرارگرفته و بیشتر ساکنانش کربلا رفتهاند؛ بلکه چون حال و هوای حسینی دارند و همیشه و همهجا این روحیه را با خود به همراه داشتهاند.
از مبارزات انقلابی گرفته تا دوران دفاع مقدس، سرکوبی ضدانقلاب، حماسه مرصاد، پذیرایی از زائران اربعین و دیرینهتر از همه اینها، دهه اول محرم، کربلایی شدن و عاشورایی عمل کردن با روح مریانجیها گره خورده است.
شهر کوچک است، اما کرامت مردمانش بزرگ است؛ از همان ابتدای راه تا میدان مرکزی و مسجد جامع، بساط موکبهای پذیرایی گسترده است؛ چای، شربت، خرما و ساندویچ.
مشکی پوشان این شهر 10 روز نه 2 ماه طول میکشد و مردم 60 روز رخت عزا بر تن میپوشیده و عزاداری میکنند که همه داراییشان از محرم و صفر است.
داخل کوچهها دستکمی از خیابانها و جلوی هیأتها و تکایا ندارد و پرچمهای سبز و سیاه به نشانه عزا یا سرخ به یاد مظلومیت سیدالشهدا(ع) بالای درب خانهها خودنمایی میکند.
عزاداری مریانجیها حال و عجیبی دارد و اگر دهه اول محرم، کربلا رفته باشی؛ یاد آن روزها را برایت تداعی میکند؛ شور و شوق وصفناشدنی مردم برای اطعام عزاداران و خستگیناپذیری در سوگواری از ویژگیهای بارز آنهاست.عزاداری را از روز آخر ذیالحجه با مشکی پوشان آغاز میکنند و هیأتها هم از شب اول راهی خیابانها میشوند؛ مسیرها جداست، اما مقصد یکی است؛ از جلوی هیأتها به سمت مسجد جامع.به مسجد که میرسند؛ میدان مرکزی را دور میزنند و در حال سینهزنی آرام آرام راه میپیمایند؛ شبهای اول میدان شهید بهشتی، خیابان منتهی به جاده امامزاده کوه و سپس خیابان شهید مدنی و درنهایت بازگشت به مسجد جامع.
دو ساعتی طول میکشد تا مسیر را بپیمایند؛ عاشورا راه را طولانیتر کرده و از محلههای دورتر و خیابان مجلسی دور میزنند که تعداد میهمانان اباعبدالله بسیار است و تا دورترها به انتظار ایستادهاند.هیأتها متفاوتند؛ برخی قدمت بیش از صد ساله دارند و برخی هم تازه به میدان آمدهاند؛ پیر و جوان، کوچک و بزرگ داخل دستهها عزاداری میکنند.
نوحه هر شب از عزاداری مال یکی از شهدای کربلاست؛ بازار نوحهخوانی داغ داغ است و با همه افسونگریهای روشهای جدید؛ عزاداری مردم مریانج رنگ و بوی سنتی دارد؛ سنتیهایی که گرچه قدیمی شدهاند، اما جاودانهاند؛ شعرهای ناب، مرثیههای غم فزا و صدای آشنای طبلها و سنجها.
وجه تمایز هر هیأت همان پارچه نوشته مخمل بزرگ جلوی دسته است و گاه پرچمها و علمها؛ برخیها هم نشانههای ویژهای دارند مثلاً هیأت مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع) یا سادات، گنبد و بارگاه کوچکی دارند که در امتداد دسته حمل میکنند یا هیأت ابالفضلی(ع) حسینیه کوی سنگ بزرگ، «خوانچه» حضرت قاسم(ع) دارند.داخل خوانچهها پر است، نقل، سکه، سیب، شکلات و گلاب؛ پیشکشی مردم است که به نشان ادای نذر آوردهاند یا برای گرفتن حاجت؛ آنها هم که پول میدهند؛ چیزی از داخل خوانچه به تبرک برمیدارند.
اینجا «مَریانج» محرم حس و حال عجیبی دارد؛ حسی که تو را یاد شبهای آفتابی بینالحرمین و جنب و جوش کربلاییها میاندازد.
میگویند بخشی از ساکنان این شهر در گذشته بسیار دور ساکن عراق بوده و سپس با درخواست اهالی برای اعزام مبلغ از حوزه علمیه نجف اشرف به همراه بزرگ طایفه کوچ کرده و به وطن بازگشته و در این خطه سکنی گزیدهاند.
دور از باور نیست اگر چنین باشد که در کربلا هم 24 ساعته نذری میدهند و عزاداری میکنند؛ حمل کردن نعش و اشتیاق عجیب مردم این شهر برای عزاداری، همه به سنتهای عزاداری مردم عراق نزدیک است.
داغی بازار نذری؛ از حلیم مخصوص تا ساندویچ عراقی
اینجا بازار نذری دادن داغ داغ است؛ از ایستگاههای صلواتی گرفته تا مساجد و خانهها همه در جنب و جوشند. برخی هیأتها پس از اقامه نماز مغرب و خواندن روضه و زیارت عاشورا شام میدهند؛ برخی خانههای سفرههای بی دعوت و بهاصطلاح «در باز» دارند و مردان بدون دعوت یا داشتن نسبت خویشاوندی با صاحبخانه میهمان خوان پر نعمت اباعبدالله(ع) میشوند.
موکبهای صلواتی اطراف میدان مرکزی هم در ساعت مصادف با عزاداری رسمی، چای، خرما، شربت، فلافل و هرآنچه مردم نذر کرده باشند را توزیع میکنند.یکی از موکبها هم بهرسم اربعین، چند سالی است که با برپا کردن آشپزخانه سیار و نانوایی، ساندویچهای خانگی با نان داغ را تهیه و توزیع میکند و آنها که سفر اربعین رفته باشند را یاد آن روزها میاندازد.
اما اوج نذری دادن مریانجیها در روز عاشوراست؛ آن روز در بسیاری از خانهها بهویژه محلههای قدیمی باز است و به عزاداران و مسافرانی که از شهرهای اطراف آمدهاند؛ نهار میدهند.نذری معروف مریانج حلیم است که در خوشمزگی نظیر ندارد؛ آنقدر که همدانیها از قدیم برای خوردن آن عاشورا به این شهر آمده و چند قابلمه هم به همراه میآوردند تا برای خویشاوندان خود ببرند.
امروز هم باوجود گذشت سالیان بسیار هنوز بسیاری از اهالی همدان و شهرهای اطراف برای تبرک جستن به سفرههای نذری عاشورا به مریانج آمده و ضمن عزاداری طعم قیمههای خوشمزه و حلیم معروفش را میچشند.
مریانجیها در این رسم هم شباهت عجیبی به کربلاییها دارند و برای پذیرایی از محبان حضرت سیدالشهدا(ع) سر از پا نمیشناسند؛ آنقدر که اگر میهمانی دست به غذا نزده یا کم بخورد؛ ناراحت میشوند.یادش به خیر، قدیمترها صاحبخانه عزا میگرفت اگر میهمان غذایش را نخورد و غصه میخورد که نکند نذریاش موردقبول واقع نشده است و اگر اربعین به عراق سفر کرده و میهمان سفرههای کوچک خانگی شده باشی؛ هنوز این اعتقاد وجود دارد.سفرههایی ساده با غذایی سادهتر، اما خوشمزه در دل خانههای محقر و سایبانهای حصیری و مردمانی که همه اندوخته یک سالشان را برای اربعین خرج میکنند.
تراژدی عطش در شب «قتل کوچک»
اوج نذری دادن و سفرههای اطعام خانگی از شب هفتم به بعد است؛ »مریانجیها» آن را «قتل کوچک» مینامند؛ شبی که آب را به روی حسین(ع) و اهلبیتش بستند و تراژدی عطش آغاز شد.عزاداریها هم از شب هفتم رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و پررنگتر میشود که مردم معتقدند قتل کوچک با بستن آب به روی سیدالشهدا(ع) انجام شد و قتل بزرگ در گودال قتلگاه.
|