پایگاه اطلاع رسانی روزنامه همدان پیام
 
تاریخ چاپ : جمعه ، 14 ارديبهشت 1403

کد خبر : 3545

 
با لاله‌ها

خدايار
تاریخ خبر : 1390-09-07
     
 
 
     
متن خبر :

راوی: خاطرات آزادگان
سحرگاه بسيار سرد بود. با قامتي خميده و نحيف مشغول نماز بود. دشت‌هاي اطراف روستاي چنگوله همه او را مي‌شناختند. گوسفندانش در كنار او مشغول چريدن علف‌هاي خشك بودند.
خدايار كه به ظاهر لال بود با زبان دل با خدا مناجات مي‌كرد. ركوع و سجودش طولاني بود. نمازش كه تمام شد بعثي‌ها به سمت او هجوم آوردند.
خواست از دستشان فرار كند، اما او را گرفتند. با كابل به سر و صورتش مي‌زدند تا حرف بزند، اما خدايار زبانش بسته بود. نمي‌توانست چيزي بگويد.
آن قدر او را زدند تا دو دندانش شكست. صورتش خون‌آلود شد. لباس‌هاي او و دو همراهش را پاره كردند. مي‌خواستند در سرماي منطقه مهران بيشتر اذيت شوند.
اما نتيجه‌اي براي نوادگان بني‌اميه نداشت. خدايار و دوستانش صبور بودند و مقاوم.
او را به اردوگاه آوردند. كتك مي‌خورد و تحمل مي‌كرد. روزها سر و كارش با شكنجه بود و بازجويي.
خدايار كاوري، چوپان باتقواي مهراني آن بي‌زبان غريب، تا اذان مي‌گفتند به نماز مي‌ايستاد. شب‌هاي جمعه تا سحر مشغول راز و نياز با خدا بود.
اما كم‌كم آثار شكنجه نمايان شد. هر شب تا صبح درد مي‌كشيد. درد كليه و ...
نفس‌هايش به شماره افتاده بود. هرچه بيماري‌اش بيشتر شد ارتباطش با خدا قوي‌تر مي‌شد. وقتي درد سراپاي وجودش را گرفت او را به بيمارستان موصل منتقل كردند.
شهريورماه سال 63 بچه‌هاي اردوگاه موصل اشك ريختند و آه كشيدند؛ چراكه يك بنده واقعي خدا از ميان آنها رفته بود.
كسي نمي‌دانست عراقي‌ها او را در كجا دفن كردند. بچه‌ها چيز زيادي از او نمي‌دانستند. فقط مي‌گفتند: خدايار واقعاً بنده خدا بود. او هميشه با وضو بود.
او مصداق كلام نوراني پيامبر (ص) بود كه مي‌فرمايد: «زياد وضو بگيريد. اگر توانستيد شب و روز با وضو باشيد؛ زيرا اگر در حال طهارت بميريد شهيد خواهيد بود.»
منبع: کتاب شهید گمنام

 
 
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.