کمتر هفتهای در سال بود که او را در دفتر روزنامه همدانپیام نمیدیدیم. هرازگاهی بیخبر میآمد روزنامهای میگرفت، گپوگفتی میکرد و در پایان هم با لبخندی آرام همه را به خدا میسپرد.
آخرینبار پایان اسفندماه 1399 بود که برایمان یک جعبه گز آورد و نوروز نیامده را تبریک گفت و رفت. وقتی میرفت صدایش کردیم که بماند برای یک عکس یادگاری، اما یا شنید و نماند یا نشنید و بهسرعت دور شد.
در سوگ علی نائینی اینک باید ناباورانه تسلیت فرستاد اما به چه کسی را نمیدانیم! به همکاران فرهنگی، رسانهای یا مردم کوچه و خیابانی که هر روز با او برخورد داشتند وخوب میشناختندش.
او مردی از جنس فرهنگ، آرام و مطلع از وقایع روز، دوستدار رسانههای استان، دغدغهمند برای هر آنچه در این دیار ریشه داشت، بود. علی نائینی برای همه اهالی فرهنگ و هنر و رسانه همدان چهره و نامی آشنا داشت.
مردی که هر چند روز یک بار به یکی از دفاتر رسانهها سر میزد، جویای احوالشان میشد و برایشان از ضرورت پرداختن به موضوعات مهم فرهنگی و روز میگفت و برخی مواقع دستنوشتهای، عکسی یا سفارش موضوعی را آنجا جا میگذاشت.
شامگاه 17 فروردین خبر حزنانگیز آسمانی شدن او همه را آزردهخاطر کرد. نائینی که در دهه هفتم زندگی عمر میگذراند با ابتلا به بیماری از میان ما رفت.
آنقدر در دسترس همه بود و آنقدر متواضع که فرصت نشد از زندگینامه و داشتههایش برای کسی بگوید. نائینی تحصیلات خود را در نیروی هوایی همدان به پایان رساند، اما بهدلیل فعالیتهای سیاسی پیش از انقلاب از کار برکنار و پس از مدتی در نیروگاه همدان مشغول بهکار شد. در دهه 50 با گروههای هنری نمایش، همکاری خود را آغاز کرد و در 30 سال اخیر مهمترین جنبه زندگیش فرهنگی بود.
او بیشتر از آنکه همکار فرهنگی گروههای هنری و رسانهای به حساب بیاید همراه آنها بهشمار میرفت.
مردی که نه کتابی، نه تصویری و نه ردپایی از خود به جای نگذاشت. اما همیشه دستانش پر از کتاب و تصویر آدمهای بزرگ بود و بر زبانش کتاب کتاب حرف و سخن.
هیچگاه نخواست مطرح شود، هیچوقت برای دیده شدن دستوپا نزد اما همیشه حواسش به همه اهالی فرهنگ و رسانه بود تا آنها که حقشان دیدهشدن در رسانه است را به صاحبان قلم بشناساند. با حس و حالی ویژه از فرهنگ و هنر و میراث فرهنگی همدان حرف میزد. سالها بود دغدغهاش جهانی شدن همدان بود و هر بار با دستی پر از تجارب کشورهای دارای جاذبههای جهانی سراغ رسانهها میآمد.
صدایی آرام داشت، به شعر و ادبیات بومی عشق میورزید. روایتهای بسیاری از آدمهای شهیر میدانست، تمام دغدغهاش شناساندن آدمهایی همچون میرهادی بهعنوان یک چهره توانمند علمی و فرهنگی به نسلهای امروزی همدان بود.
حسین زندی فعال فرهنگی همدان درباره او به همدانپیام میگوید: در 30 سال اخیر مهمترین جنبه زندگی او فعالیتهای فرهنگیاش بود و با بیشتر انجمنهای ادبی همراهی داشت، همراه بیقید و شرط رسانه بود.
در معرفی نشریات به مردم نقش تأثیرگذاری داشت. زندی به جایگاه ویژه علی نائینی در بین مردم شهر همدان اشاره میکند و میگوید: چند بار بهعنوان کاندیدای شهروند برگزیده او را معرفی کردیم اما حالا به هر دلیلی عاملان این جشنواره به این معرفی توجه نکردند؛ اما حالا ببینید او چگونه برگزیده بودن را بین مردم نمایان کرد. آیا لازم بود او انتخاب چنین برنامههایی شود یا همین شناخته شدن و عزیز شمرده شدنش بین عام و خاص کافی است تا به همه بگوید او مردی بود که برای قدمهایش تکتک اهالی شهر به احترام میایستادند!
هر کسی بهگونهای واقف حال و توان خود برای اعتلای وطن میشود اما علی نائینی واقف جانش در بین مردم بود. او زیباییها را میدید و در نگاهش زشتیها نمایان نمیشدند.
شخصیتهای محبوبش مصدق، میرهادی و گاندی بود و همواره در معرفی آنها برای نسل جوان تأکید داشت. این فعال فرهنگی درمورد علی نائینی میگوید: او آنقدر بزرگمنشانه به دنیای اطرافش نگاه میکرد که حالا حتی نمیتوانیم یک قطعه عکس در ژستی فرهنگی از او پیدا کنیم، حتی تلاش نکرد یک کتاب بنویسد درحالیکه دانستههایش کتابکتاب ارزش داشت.
زندی میگوید: گاهی حتی نائینی به دفتر روزنامه سر میزد و تأکید داشت حق اشتراک سالانه خود را برای کمک به هزینههای نشر روزنامه پرداخت کند. محال بود سفر برود و سوغاتی کوچکی با خود برای همکاران فرهنگی نیاورد.
در یک کلام میگوییم: همدان اصلیترین حامی فرهنگی خود را از دست داد، این سوگ را به اهالی فرهنگ، هنر، رسانه و خانواده محترمش تسلیت میگویم.
او رفت اما هنوز تصاویر مربوط به دستنوشتههای میرهادی نزد ما به امانت ماند، او رفت و هرگز جهانی شدن همدان و حلوفصل شدن مشکلات اهالی هنر و رسانه را ندید، او رفت و هدایای کوچکی که هر از گاهی برای همکاران فر هنگی با خود از سفرهای گاه و بیگاه به ارمغان میآورد به یادگار ماند.
یادت گرامی و روحت شاد
|