دنيا پر است از مشاغل گوناگون و عجيب و غريب كه برخي از اين مشاغل ممكن است به ظاهر از عهده هر كسي برنيايد. قدر مسلم هر شغلي با هر شكل و ظاهر، حتماً تقاضا و بازار مصرف داشته است و دارد كه به وجود آمده و در نوع خود مورد نياز جامعه ميباشد. نكتهاي كه در حوزه مشاغل گوناگون وجود دارد و بايد بر آن تأمل داشت، اين است كه همه مشاغل زنجيروار بهم پيوستهاند، بدون هم ناقص خواهند بود و با هم و در كنار هم، همديگر را تكميل ميكنند. بنابراين صاحب همه مشاغل عزيز و محترم هستند و هيچ شغل بيارزشي وجود ندارد.
از سويي ديگر، قطعاً بازدهي و درآمد همه شغلها با هم برابر و يكسان نيست، بنابراين اين سؤال پيش ميآيد كه آيا هر كه را براي شغلي ساختهاند؟! هر كس شايسته شغل خاصي است؟! آيا آنكه شغل به ظاهر خوب و پردرآمدي دارد، آدمتر است!؟ آيا بايد ارزش و اعتبار هر شغلي را به نسبت درآمد و پولآوري آن سنجيد!؟ جواب تمام سؤالها اين است كه چنانچه همه آدمهاي روي كره خاك بخواهند و دنبال اين باشند تا به يك شغل حسابي و نون و آبدار برسند كه آنوقت كار دنيا لنگ ميشود و زمين ميماند! و خلاصه اينكه اگر تقسيم كاري در ميان باشد و همگان دنبال كار خوب باشند، به هيچ كس شغل مناسب نميرسد.
قبول كنيم كه هر كه را براي شغلي و كاري ساختهاند و اين حرف درستي است براي اينكه هر كودك و هر انسان درونگرا و خوشنيتي، اگر از او پرسيده باشي، «دوست داري بزرگ شوي و در آينده چكاره بشوي؟»، يك شغل شريف و مردمپسند را معرفي خواهد كرد.
«دوست دارم معلم بشوم!»، «دوست دارم پليس بشوم!»، «دوست دارم دكتر بشوم!»، «دوست دارم دانشمند بشوم».
توجه كنيد تمام اين شغلهاي دوستداشتني، الزاماً پردرآمد و نون و آبدار نيست. در نفْس در اين مشاغل، خدمت به مردم و جلب رضايت خدا و آسايش و امنيت جامعه نهفته است و درآمد هم در مرتبه دوم قرار دارد. قطعاً بدانيد اگر كسي شغل شريف و بيآزار رفتگري را انتخاب كرده است، به نوعي به اين شغل علاقه دارد و يك جورهايي دنبال لقمه حلال است. در غير اين صورت اگر كسي را بكشي و يا از گرسنگي بميرد، تن به شغلي كه دوست ندارد، نميدهد! هر كس ته دلش به شغلي كه دارد دلبسته است، اگرچه در اثر تكرار و روزمرگي به زبان بياورد كه خسته است و از شغل خودش خوشش نميآيد! و با تمام اين حرفها هر كس بايد وزن و اعتبار شغل خود را خودش تعيين كند. شغل معلمي خوب و انبيايي است وليكن همه معلم خوبي نيستند و به شغل خود آسيب ميزنند. كارگر با عرق جيبن خود نان درميآورد وليكن ممكن است كسي هم كارگر مضري از آب درآيد و در محيط كار خود دست به خرابكاري هم بزند.
يك شوفر تاكسي زحمت ميكشد و امين و مأمن مسافران خسته و تكيده خودش ميباشد و در جامعه مورد اطمينان و احترام خانوادههاست. اما از سويي هم ممكن است يك شوفر وظيفهنشناس مسافر نابلد خود را در ناكجاآباد بر زمين بگذارد و پشت سر خود را هم نگاه نكند. بنابراين هر كس به شغل خود به عنوان يك وظيفه و مسئوليت اجتماعي نگاه كند، نه فرد از شغل خود خسته ميشود و نه ديگران نسبت به آن شغل بدبين خواهند شد و دست آخر اينكه نبايد و حرام است و ناجوانمردانه است، چنانچه كسي ارزش شغل خود را با چند تومان كم و زياد پايين بياورد و قطعاً تومانهاي اضافي و نابجا ارزش هيچ شغلي را بالا نميبرد. نظير اينكه ممكن است يك بيمار، ميليونها تومان پول اضافي و زيرميزي به يك پزشك حاذق و جراح زبردست بدهد به اميد اينكه دردش براي هميشه خاتمه يابد. اما ارزش و اعتبار آن پزشك نزد همان بيمار به اندازه پولي است كه دريافت شده و پرداخت شده است و هرگز از انسانيت و شرافت آن نوع شغل پزشكي حرفي به ميان نخواهد آمد.
يكي ميگفت: راننده تاكسي در طول مسيري كه با او بودم از هر مسافر خود 100 تا يك توماني اضافه ميگرفت، طاقت نياوردم و گفتم: «آقاي راننده از صبح تا غروب چنانچه 100 تا 100 توماني اضافه بگيري ميشود يك مبلغ ناچيز، در حالي كه اعتبار و ارزش زحمات شما بسيار بيشتر از اين مبالغ ناچيز است و آن را خراب نكن!!!»
بنابراين چه خوب خواهد بود كه در هر كار و در هر مراجعهاي از سوي مشتري و اربابرجوع، تلاشمان اين باشد تا زيباييها و جايگاه شغل و مسئوليت خود را نمايان ساخته و نشان دهيم تا پولي كه در قبال آن دريافت ميكنيم، نزد ديگران هيچ به شمار آيد. به شغل خودمان شخصيت بدهيم و نشان دهيم انسان شايسته و لايقي براي آن كار هستيم. راست گفتهاند كه «تن آدمي شريف است به روان آدميت ...».
|