کنترل روند رو به رشد بیکاری و ایجاد اشتغال همچنان از دغدغههای اصلی دو لتها در کشورمان است درصورتیکه بسیاری از مشاغل دیرینه و پایدار در جامعه ایران بهدلیل دگردیسیهای نامتعارف فرهنگی و مصرفی از چرخه زندگی و بدنه اقتصاد مولد خارج میشود و هیچ جایگزینی هم نخواهد داشت.
هماینک گفته میشود که در جامعه ما حدود هزار و 500 تا هزار و 600 گونه شغل رایج است که باید تا میانگین حدود 5 هزار شغل رایج در کشورهای توسعه یافته در جهان افزایش داده شود، اما هیچگاه بررسی نشده است که چگونه افزون بر 400 نمونه از مشاغل سنتی و بومی و مولد و کارآفرین در سطح کشور منقرض شده و از بین رفته است و هرگز هم مشاغل جدید و هزینهزا برای مردم و جامعه نخواهد توانست جای حرفههای مفید و کمهزینه در بین اقوام ایرانی را پر کند. مثلا چطور میشود وقتی صنعت فرش دستبافت با حدود 12 میلیون نفر اشتغالزایی در کشور را از دست میدهیم، با مشاغلی نظیر سبزیپاککنی و بستهبندی سبزیجات، این خلأ عظیم را جبران کرد؟! یا وقتی صنعت کهن و مولد و کارآفرینی نظیر مسگری یا صدها هنر و صنعت سنتی و بومی نظیر آن را در کشورمان نابود شده میدانیم! چگونه میشود با شغلهای موقت و فصلی و ناچاری مثل پیک موتوری و هزاران دستفروشی و ضایعاتی جبران مافات کرد!؟
شهروند نگونبختی را میشناسم که روزگاری در بازار پررونق مسگرخانه همدان، سرآمد هنرمندان و صنعتگران تولیدات مسی بود، اما هماینک با بدترین وضعیت ممکن از طریق زبالهگردی و جمعآوری ضایعات دور ریختنی روزگار پریشان خود را میگذراند! یا یک صنعتگر فرش دستبافت را میشناسم که در هنر رفوگری و ترمیم فرشهای نفیس و قدیمی از معدود شناخته شدههای این صنعت در بازار فرش همدان محسوب میشد و تاجران عمدهفرش تهران برای سفارش کارهای سنگین به این هنرمند همدانی در نوبت میماندند، اما او هماینک با وجود اینکه سن و سال چندانی هم ندارد، با یک وانت به بارکشی و کسب و کار موقتی و پیشپا افتاده معاش خانواده خود را تأمین میکند! روزی از او پرسیدم، فلانی تو کجا و وانتبار گردانی کجا! نام و نشانت را کجا جا گذاشتی!؟ پاسخ داد که تمام اسباب کار و وسایل خردهریزی که داشتم پراکنده و نابود شد و رفوگری هم نه برای اهل این فن نان و آب دارد و نه برای صاحبان فرش! چون که تهیه یک فرش دستبافت تازه ارزانتر از دستمزد بازسازی فرشهای کهنه خواهد بود!
این سرنوشت صاحبان حرفههای سنتی و بومی در کشور ما است که اغلب بهدلیل بیتوجهی و نبود حمایتهای لازم و همچنین عجله کردن در گذار از شکل و شیوه زندگیهای سنتی به فضایی لوکس و آپارتمانی از الگوهای زندگی امروزی، حادث شده است و در این شرایط هم احیای مشاغل سنتی بهراحتی ممکن نیست چون حکایت شرح و آموزش سینه به سینه مشاغل قدیمی از نسلی به نسل دیگر، فراموش شده و این زنجیره زندگی آفرین گسسته و نابود شده است و به قولی نه از تاک نشانی باقی مانده و نه از تاکنشان ! و چه راحت گنجهای پنهان و طلاهای ناب در ساختار اقتصاد هزاران ساله ایرانی، مس شدند و از سکه افتادند!
|