جامعهشناسان پیرامون علل و عوامل رعایت نکردن پروتکلهای ایمنی و سلامت توسط جمعی از شهروندان، دلایل اقتصادی و اجتماعی متعددی را ذکر کردهاند، از آن جمله اینکه «تأمین معیشت به هر طریق»، مدتهاست در نزد عده زیادی از جمعیت کشور بهنوعی تنازع بقا تبدیلشده و از حالت عقلانی و اخلاقی خود خارج گشته، از آنسو افراد بیشماری با مشاغل کاذب و درآمدهای ناصحیح وجود دارند که از نظر جایگاه اقتصادی اساساً در قطع ارتباط کامل با قوانین و منابع رسمی انتقال برنامهها و پیامها به سر میبرند، از همین سنخ رشد مقوله «بیتفاوتی اجتماعی» که خود ناشی از کاهش «اعتماد عمومی» است نیز در زمره همین دلایل نبود تمکین فهرستشده و نیز اینکه منابع انتقال پیام (از مسئولان تولیدکننده پیام و انتقالدهندگان پیام) اعتبار خود را در نزد تعدادی از افراد از دست دادهاند و حتی آن زمان که از سر دلسوزی و رعایت مصالح عمومی چیزی میگویند افراد به آن توجه کافی و بهتر بگوییم «باور قلبی» ندارند.
وقتی در فضای عمومی، صدها هزار پیام نادرست، فیک، جعلی و مبتنی بر مصالح گروهها و افراد تولید شود، پیامهای مهم جمعی در لابهلای آن گم میشود.
همچنین اگر سپهر عمومی به هر دلیل به سمتی پیش رود که اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن سختتر شود، همهچیز شکلی «ابزاری» پیدا میکند و آنگاه در بزنگاههایی که نیاز است بر اخلاقیات جمعی و اعتماد فیمابین انسانها تکیه شود، کار بهخوبی پیش نمیرود.
این نکته که گفته شد البته تنها اختصاص به یک جامعه ندارد و ابعادی از آن با شدت و ضعف متفاوت در دیگر کشورها هم درحال وقوع است، در واقع از قرن نوزدهم کسی مانند «فردریش نیچه» مرگ اخلاقیات را در تمثیلی با عنوان «مرگ خدا» فریاد زد، طنین سخنان او همین امروز هم شنیدنی است آنجا که هشدار میدهد «بت نو» درحال شکل گرفتن است و «بت نو» از منظر او ساز و کارهای بوروکراتیک و قدرت اقناع خودبنیادی است که بر جای اخلاقیات دیرپا نشسته و با نگاهی ابزاری مردمان را به کار بیشتر برای مصرف بیشتر تشویق میکند و حتی آزادگان را به دام این رقابت ابدی میکشاند، شطحیات نیچه واقعیات جامعهشناختی نیستند اما طنین سخنان گزنده او حتی امروز نیز میتواند نکاتی برای بهرهمندی هوشیاران داشته باشد آنجا که میگوید: «نگاهشان کنید این زایدان را، آثار مخترعان و گنجینههای فرزانگان را میدزدند و دزدی خود را «فرهیختگی» مینامند، با آنها همه چیز به بیماری و گرفتاری تبدیل میشود، نگاهشان کنید این زایدان را، همیشه بیمارند، زرداب بالا میآورند و آن را روزنامه مینامند، یکدیگر را میبلعند و حتی قادر نیستند هضم کنند، نگاهشان کنید این زایدان را، ثروت کسب میکنند و فقیرتر میشوند، نگاهشان کنید این بوزینگان چالاک را که چگونه بالا میخزند، چگونه از سر و کول هم بالا میروند و یکدیگر را به لجن فرومیکشند، اینان همگی درنظر من دیوانگاناند، بوزینگان بالاخزنده، موجوداتی بیآرام و قرارند، برای روحهای بزرگ هنوز زمین آزاد وجود دارد برای اسکان خلوتنشینان، چه تنها و چه جفت، هنوز بسی جاهای خالی هست، جاهایی که نسیم عطرآگین دریاهای آرام بر آن میوزد، گستره زندگی آزاد هنوز بهروی روحهای بزرگ گشوده است، بهراستی آنکه کمتر در تملک دارد، کمتر در تملک است، ستوده باد اندکی، ستوده باد تهیدستی».
نیچه درست میگوید فرد مفلوک و فقیری که در حاشیه فلان کلانشهر زندگی میکند و تلویزیونی ندارد که پیامهای رسمی را بشنود و از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز بهره نبرده و سر و کاری با ساختارهای اداری ندارد رفتار و گفتارش توسط دریافتی ماهانهاش هدایت نمیشود، او چیزی برای تبادل با بوروکراسی ندارد و از یک منظر در عمر کوتاه و پردردسر خود آزاد است، به همین سان مردمانی گرفتار آمده در چرخدندههای بروکراسی بلعنده هر روز مجبورند ساعات بیشتری را کار کنند تا نیازهای جدیدی را پاسخ دهند و شدت بیماری آنقدر زیاد میشود که هویت فرد با مایملک او تعریف گردد و اینجاست که تضاد «درون» و «بیرون»، تضاد «غرایز» و «تکالیف»، تضاد «خلوت» و «جلوت» رخ مینماید.
جامعه ایرانی با نوعی جابهجایی مستمر ارزشها، ایدئالها، آرمانها و حرکتی دائمی در نمادها و پیامها مواجه است و حرکت جمعیت کثیری از مردم در جادهها، مصداقی از روح بیقراری است که در اندرون پرتلاطم بخشهایی از جمعیت موج میزند.
زمانی سفرها عمدتاً با هدف زیارت، تجارت، کسب تجربه و اعتلای دانش انجام میشد اما با گسترش رفاه نسبی و ابزارهای تکنولوژی، وجه تفننی سفر هر چه بیشتر غالب گردید، با این وصف هجوم خودروها به جادههای شمال برای برخورد نکردن با ساعات محدودیتهای کرونا معانی دیگری نیز دارد اگر با دقت در آن نگریسته شود.
فرض بر این است که تعداد کثیری از مردمان اهل استانهای دیگر در تهران اشتغال دارند و در ایام تعطیل عزم میهن مادری خود میکنند، افرادی هم هستند که اگرچه ساکن تهراناند اما در شمال مسکن و ویلا دارند و از این نظر برای خود حق آب و گل و توطن قائلاند، با این همه این 2 گروه به هر حال در تهران سکونت و اشتغال دارند و چگونه است که بههمراه جماعت کثیر دیگری از تهرانیان درست تا پیش از آغاز محدودیت تردد، راهی خطه شمال و دیگر نقاط خوش آبوهوای کشور میشوند؟
مشابه این وضعیت در کلانشهرهای دیگر هم وجود دارد، نیرویی گریز از مرکز مردمان را به روستاها و شهرستانهای دورافتاده و مواطن فراموش شده میکشاند و گویی ترس از مرگ نهتنها از شدت این نیرو نمیکاهد بلکه حتی آن را شتاب هم میبخشد.
این میل به فرار از شهرهای بزرگ و بیقراری جمعی برای یک جا نماندن از کجا میآید؟ آیا میتوان سفرهای دوران کرونا را ذیل شاخصهای سفرهای ایام عادی بررسی کرد؟ پاسخ بهقطع منفی است.
غارهای اجدادی هنوز هم پناهگاهاند
مردمانی سر در گریبان و آشفته که زیرپوست خود، «دی.ان.ای» ژنهای اجداد شکارچی و مهاجر خود را حمل میکنند و گاه نیاز به غارهایی دارند که جانپناهی برای گم کردن خودشان و همهچیز پیرامون زندگی ملالتبارشان باشد، هجوم به جادهها از یک منظر نوعی شورش است، شورش علیه خود، شورش علیه برنامهها و اهداف همگانی، شورش علیه تلاش پایانناپذیر و مستمر که جان را میخلد و وجود را زخم میزند، شورش علیه منابع پیامی که مدتهاست اعتبار خود را از دست دادهاند حتی اگر حرف حقی پیرامون رعایت جان دیگران بزنند، شورشی علیه آنچه وانمود میکنیم هستیم و در باطن نیستیم، شورشی علیه همه نقابهای دگرخواهی و خیر جمعی، اثبات و اصرار بر فردیت و حق بهرهمندی از مظاهر آن زیر سایه اجتماعی که با ادعای اخلاق جمعی، که عسرت زیست اخلاقی را در طیفهای حاشیهای بروکراسی رقم زده است.
سفرهای مردم تهران و شهرهای بزرگ را در این ایام میتوان نوعی «فرار» تلقی کرد، فرار از قوانین و فرار از حوزه پوشش پیام، سایهای کوچکشده از آن فرار بزرگتر که تحت عنوان مهاجرت رقم میخورد.
صدای تریبونهای رسمی بلند است و همه جا شنیده میشود آنها به ماندن در خانه دعوت میکنند، رعایت پروتکلها را گوشزد میکنند، سختی کار کادر درمان و جان باختن عزیزان را تشریح میکنند، کسانی هم هستند که با عمل خود در تلاش برای حفظ کهنالگوهای اخلاقیاند اما عمل خیرخواهانه آنها توسط بخشهای حاشیهای «همراهی مزورانه» برای حفظ جایگاه بوروکراتیک تعبیر میشود، از آنسو اما روح ناآرام دورماندگان از بروکراسی، «فرامتنی» ناگفته و ناشنیده را در دهلیزهای تاریک وجودشان بازتاب میدهد که کدام ماندن، کدام پروتکل، کدام دلسوزی، کدام قانون، کدام عدالت، کدام خیر جمعی، «چو نیک بنگری همه تزویر میکنند».
جامعهای که فحش میدهد و تخریب میکند و به هر چیز محترمی چنگ میکشد، مراجع و منابع رنگارنگ پیام را یکییکی به زیر میکشد و میل زایدالوصفی به مخدوش کردن هر الگوی آراسته و موقری دارد، جامعهای که عادت کرده به اینکه کسانی در روزهای مصیبت اصلیترین نیازهای مردم را احتکار کنند، جامعهای که میبیند در روزهای تأثیر نرخ ارز بر همه چیز کسانی از آن پول درمیآورند، جامعهای که پشتبامنشینی و بیخانمانی هموطن خود را میبیند و همچنان دهها خانه را میخرد و خالی نگاه میدارد یا به قیمت گزاف اجاره میدهد، جامعهای که این کارها را میکند خود ما هستیم بدون روتوش، همانها که صف نان را به لطایفالحیل دور میزنند اگر فرصت کنند اختلاس هم میکنند، در خلوت چیزی میگویند در جمع گونه دیگری وانمود میکنند، همانها که اجناس در انبار مانده را با نرخ دلار روز بالا میبرند از مالیات هم میگریزند چون گمان میکنند تبعیض سکه بازار است، آنها که همواره گمان کنند جا ماندهاند و دیگران زدهاند و بردهاند و خوردهاند موجودات خطرناکی میشوند و اگر بتوانند به قیمت بدبختی دیگران، خود و خانوادهشان را به ساحل مقصود قناری میرسانند، همانها که با وجود صدها هزار مرگ جادهای همچنان تخلف میکنند و به قول نیچه از سر و کول هم بالا میروند و یکدیگر را برای هیچ به لجن میکشند.
اولویت «زیست اخلاقی» بر اخلاقی زیستن
در این وانفسای آخرالزمانی البته روزنه امید هم وجود دارد، نسیم خنک اخلاقیات از پس قرنها رواداری و معنویت در این دیار میوزد، دلسوزان هنوز هم بر مصدر کار قابل رؤیت هستند.
مسئولان در این وانفسای عسرت «الگو وارههای زیست اخلاقی» سهم بزرگی دارند، کسی هنوز به این مردم توضیح نداده چرا روزهای اول، قرنطینه یا حتی محدودیت 2 شهر مبدأ بیماری مدنظر قرار نگرفت؟ کسی هنوز نیاز ندیده بابت عملکرد روزهای ابتدایی در کمخطر دانستن کرونا و شبیه دانستن آن به آنفلوآنزا از این مردم عذرخواهی کند که تا «ابهام» در اذهان بماند فضا همچنان غبارآلود خواهد ماند.
سفیدنمایی و کوچک شماردن مشکل و پاک کردن صورتمسأله عادت همیشگی ما بود که اینبار جواب نداد ما هنوز فرصت داریم نرخ تأسفبار مشارکت اقتصادی و درآمد سرانه اسفبار ملی را به جای خود بازگردانیم، آنچه در این متن با گزندگی بیان شد از منظر تلنگر و انذار بود که واضح است این کشور منابع مادی و معنوی بسیاری برای روزهای سخت دارد و چارهای جز «ما میتوانیم» پیش روی ما نیست باید بتوانیم به هم اعتماد کنیم و یکدیگر را در بالا رفتن کمک کنیم.
آنچه فیلسوف شهرآشوب قرن نوزدهم بیان کرده تمثیلی از وضعیت انسان در دنیای بدون اخلاق است و جای شکر آن باقی است که ایرانیان انبوهی از آموزههای عرفانی و دینی و فلسفی و ادبی را در اختیار دارند که اجتماعی را از بنده هواهای نفسانی شدن نجات میدهد و بسا مایه مسرت که هنوز فرصت هست تا سازوکارهای بروکراتیک این کشور نیز متناسب با روح پرتحرک و آزادیخواه ایرانیان بهروزآوری شود و بدین طریق «مقاومت» در معنای راستین آن در برابر «همسطحسازی جهانی» محقق شود.
|