این روزها عنوان «نویسنده» بر صدر توضیحات صفحه شخصی بسیاری از فعالان عرصه مجازی دیده میشود که به یک تعبیر و از زاویه ظهور و بروز فناوریهای جدید ارتباطی و توسعه «شهروندخبرنگاران » و «شهروند روزنامهنگاران» شاید صحیح باشد.
بههرحال افراد میتوانند در صفحات شخصی خود از احوالات یومیه بنویسند، نسبت به مطلبی واکنش نشان دهند یا بر پیشانی عکسی شرحی بنگارند، سؤال این است که آیا «نویسندگی» و «قلم» به معنای اصیل و اجتماعی آن زیر خروارها «ترابایت» قلمفرسایی شخصی دفن خواهد شد؟
برای پاسخ به این بحث باید توجه کرد که تمام آنچه تحت عنوان تاریخ تمدن و علم مطرح میشود حاصل یافتههای ذهنی نسلهای مختلف انسان است که مبتنی بر آزمودهها و یافتههای گذشتگان، برساختههای جدید را بر یافتههای پیشین استوار کرده و به قول فلاسفه بر دوش متفکران قبلی ایستادهاند تا چشمانداز وسیعتری از هستی را پیش روی خود ببینند و مسیرهای بهتری برای عبور از کورهراههای حیات انسانی بیابند.
بسیاری از یافتههای ذهنی ما در ابتدا تخیلات و ایدههایی خام بودهاند که در قالب کلمات یا صناعات هنری، تجسمی خام پیداکرده و بعد بهتدریج تبدیل به گفتمانهایی عینی شدهاند.
بزرگترین ساختههای معماری انسان را در نظر آورید که ابتدا طراحیهایی ساده هستند و همان طراحیها هم به یُمن وجود ابزار ارتباطی به نام «زبان» و کلمات قراردادی که کنشگران آن حوزه ابداع کردهاند، در گیرودار شارش و انباشت ایدهها و واژگان خلقشده و درنهایت بهصورت سازههای معماری امکان بروز و ظهور یافتهاند.
تفکرات انسان زاییده زبان و کلمات هستند و هر واژه نوپدید ذیل ساختار جمله، امکان خلق مفهومی جدید را برای ما فراهم میآورد، چنانکه بهعنوانمثال «جیمز جویس» نویسنده ایرلندی میگوید: از کنکاش در واژگان و ابداع ساختارهای جدید، مفاهیم جدید خلق میشود که خود بهمثابه ایدههایی برای خلق روشهای جدید و پیدایش رسومات، فرهنگها و تمدنهای نوین هستند.
شاید ازاینروست که «عَلَّم بالقلم» در قرآن مطرح شده و «ما یسطرون» در نسبت با کارویژه قلم در بازگشایی افقهای جدید مورد اشارت قرار گرفته است.
نکته نغز سعدی شیرازی که در عنوان این مطلب درج شد، مبنی بر لزوم همارز پنداشتن اهلقلم با لشکریان، آن زمان درک میشود که پیشزمینه و نوع نگاه متفکران دوران شکوه تمدن ایرانی-اسلامی به مقوله قلم را در نظر آوریم و در مقام مثال توجه کنیم که اصطلاح «قلمی چون سیف ذوالیزن» در نزد قدما کاربرد بسیار داشته و دلالت بر جهانگشایی قلم و اندیشه دارد چنانکه بسیار بیشتر از کشورگشایان ایرانی، نام رازی و بوعلی و خیام و سعدی و مولاناست که فتوحات فکری و فرهنگی را برای ایرانیان به ارمغان آورده است.
مولانا جلالالدین در جایی وظیفه «لشکریمردان» را حراست از مرزها در غیاب نگاه ناظران و فرماندهان میداند و میگوید: «پاس دارد قلعه را از دشمنان / قلعه نفروشد به مال بیکران / غایب از شه در کنار ثغرها / همچو حاضر او نگه دارد وفا.»
میتوان فرض کرد که اگر قلم همپای شمشیر تلقی شده و در اهمیت پاسداشت آن از «قلم در کف دشمن» و «مجاهده به قلم» سخن رفته، وظیفه فرد قلمبهدست نیز حفظ و حراست از داشتههای یک ملت و تلاش برای توسعه و تعالی آن به نفع صلح و آرامش بشریت، در غیاب اجبار و ادبار ارباب زر و زور و تزویر است.
با این وصف خیلی ساده میتوان گفت که «قلم» به معنای اصیل آن هرگز نخواهد مرد و بلکه ارزش راستین آن در روزگار اعوجاج اندیشهها بیشتر آشکار میشود.
قلمزن شریف دغدغهمند است و دمی از سودای آموختن و آموزاندن غافل نمیشود به مصداق آنکه گفتهشده: « اندر این ره میتراش و میخراش / تا دم آخر دمی فارغ مباش.»
قلمزن شریف نخستین منتقد و ملامتگر خود است و هرلحظه خود را در محضر خالق خلاقهای میداند که ودیعه خلاقیت را به وی امانتداده، عینالقضات همدانی به بهترین وجه این دغدغه درونی را وصف کرده آنجا که میگوید: «نمیدانم اینکه مینویسم راه سعادت است یا شقاوت و حقا که نمیدانم اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت.»
ابوالفضل بیهقی در همین زمینه به زیبایی بیان کرده:« مرد آنگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست و همو باز میگوید: «هیچ نبشتهای نیست که بهیکبار خواندن نیارزد» و این سخن رهنمونی به اهمیت پُرخوانی برای سرریز شدن دانستهها و نویساندن آنهاست.
اگرچه امروز در دنیای مجازی نگارندههای «اولشخص» بهوفور یافت میشود اما هنوز هم دم آتشین از عملداران عزلتنشینی برمیخیزد که به مدد عمری تجربهآموزی در خلوت و جلوت، راوی سوم شخص روایتها میشوند، روایتهایی که اگر در گذر زمان سنگ محک خورند و صیقل بیابند، تبدیل به «الگووارههایی» برای زیست بهتر انسانی خواهند شد.
چنین است که بار دیگر تأکید میکنیم، «نویسندگی» در معنای امری خلاقه، از کارگاههای سریدوزی فنون نویسندگی و دورههای آموزش «صفر تا صد» روایتگری حاصل نمیشود، در این کارگاهها به افراد میآموزند که چگونه مقدمه، پیرنگ و روایت خود را شکل دهند، ادله گرد آورند، موضوع را پیش ببرند و پایانبندی دلپذیری برای کار فراهم آورند اما نوشتن بهمثابه زیستن و نویسندگی در مقام یک دغدغه همیشگی، آموختنی نیست که مشاهدهگران میتوانند شاخصههای فیل را به مخاطبان توضیح دهند اما تنها با بزرگ شدن بهقدر فیل میتوان دنیا را از ارتفاع چشم وی نگریست.
نوشتن بهواقع سبکی از زندگی است و عوارض و مزایای خود را دارد، نوشتن برخلاف تصور عموم، شغلی تماموقت و مستلزم ممارست بسیار است که عموماً پاداشی معادل خود نمییابد.
نویسندگان بسیاری در ژرفای بیپایان کلمات فرورفته و دیگر بیرون نیامدهاند، چنانکه مولانا میگوید: «پس بدان این اصل را ای اصل جو/ هر که را درد است او برده است بو/ هر که او بیدارتر پر دردتر/ هر که او آگاهتر رخ زردتر».
از دست دادن توانایی برقراری ارتباطات اجتماعی مؤثر تا افسردگی و بیخوابی و رواننژندی، هشدارهای محتمل نویسندگی جدی هستند، بااینحال نویسندگی همه این نیست که لذت نیز دارد.
نوشتن آنچنانکه روانشناسان میگویند یکی از شیوههای کاهش استرس است، نوشتن احساس تمامعیار بلوغ و آفرینندگی و خلاقیت را در فرد متبلور میسازد، نوشتن وقتی اثری بر اجتماع بگذارد، روش نادرستی را تصحیح یا مشکلی را گوشزد کند، حس بیکرانی از لذت و سرشاری را برای نویسنده به ارمغان میآورد، حسی خداگونه و از آن سنخ که نفحات قدسی در وجود محدود انسانی به تلالو درآید.
نویسندگان بزرگ بهمانند ستارگان هنری در معرض دید عموم هستند و این در معرض نگاه دیگران بودن و عیان شدن مکنونات قلبی، حسی از ناامنی و خلوت نداشتن را با خود به ارمغان میآورد و اینچنین است که کسانی از اهل قلم بهشدت از آدمها میگریختهاند و نویسندگانی دیگر دائماً در سفر بودهاند تا بتوانند بار دیگر آن حس گمنامی و خلوت ابتدای کار را بازیابند.
در مثلِ سایر «مدادالعلماء» افضل فضیلتها شماره شده تا بدان جا که بزرگان «فیضمندی» قلم خود را مستحضر به هدایت غیب میدانستهاند و هرلحظه آماده بودهاند با کنار گذاردن غرور، بر خطاهای خود قلم حذف بکشند و سر خود پایین بیاورند تا اندیشههای زائد از آن بیرون بریزد، سعدی شیرازی در اینباره میسراید: «گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم/ رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو / ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را / نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو.»
خدایا آنی و کمتر از آنی ما را به خود وامگذار!
|