«من ترجیح میدهم به جای داشتن یک تیم سطح متوسط با ایده عالی، یک تیم عالی با ایده سطح متوسط داشته باشم.» و یا «رهبران عالی همانند خودشان را استخدام میکنند، در حالی که رهبران متوسط، افراد ضعیفتر از خود را استخدام خواهند کرد.»
یکی از مهمترین دلایلی که رهبران سطح متوسط در فرآیند استخدام، این کار را انجام میدهند این است که نمیخواهند ضعفشان نمایان شود؛ بنابراین در فرآیند استخدام افرادی را انتخاب میکنند که تهدیدی برای آنها نداشته باشند.
بنابراین با توجه به اهمیت تیم در موفقیت و رشد کسبوکار، در این بخش قصد داریم مهمترین ویژگیهای یک تیم استارتاپی برجسته و فوقالعاده را بیان کنیم. تیمهای برجسته استارتاپی متشکل از چه افرادی هستند؟
یک تیم استارتاپی حداقل باید شامل یک همبنیانگذار تجاری (Business Co-founder) و یک یا دو همبنیانگذار فنی (Technical Co-founders) باشد. همبنیانگذار تجاری کسی است که بر آنچه که باید ساخته شود، آگاهی و شناخت کافی دارد. همبنیانگذار فنی چگونگی ساخت آن را میداند.
«آنچه که باید ساخته شود» شامل مجموعهای از تفکر طراحی، پیشنمایش، مدلسازی کسبوکار و رشد و توسعه مشتری است؛ در حالی که «چگونه باید ساخته شود» شامل پیشنمایش و توسعه نرمافزاری چابک (Agile Software Development) است.
یک تیم استارتاپی باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
مطالب بسیاری درباره ویژگیهای یک تیم استارتاپی نوشته شده است. در این بخش تلاش میکنیم تا خلاصهای از ویژگیهایی که تیمهای خوب و عالی استارتاپی دارند را ارائه دهیم.
۱) توانایی اجرا و رشد یعنی تمرکز مداوم بر روی حل یک مسأله یا تسلط بر بازار قبل از رشد سریع کسبوکار. تیمهای برجسته و فوقالعاده به کارهایی «نه» میگویند که در دستیابی به میزان رشد هفتگیشان کمکی نمیکند. آنها میدانند که راضی کردن تمام کاربران و یا حضور در همه رویدادهای استارتاپی باعث موفقیت شرکت آنها نخواهد شد.
۲) توانایی مربیگری یعنی توانایی جمعآوری و شنیدن دیدگاههای مختلف. اگر شما به این دیدگاهها آگاه هستید، خودتان را اذیت نکنید تا از کسی درخواست مشاوره کنید.
۳) تعهد یعنی تمایل به وقت گذاشتن، زندگی کردن و نفس کشیدن با استارتاپ در ۲۴ ساعت روز و ۷ روز هفته. فعالیت استارتاپی تنها محدود به ۵ الی ۹ ساعت کاری نیست؛ بلکه یک مأموریت تمام وقت است.
۴) قاطعیت و استقامت یعنی توانایی تصمیمگیری سریع بر اساس دادههایی که کامل نیستند. این تیمها از شکست خوردن نمیترسند و همواره این جمله را به خاطر میآورند: «شکست سریع، موفقیت سریعتر را با خود به همراه میآورد؟»
۵) نظم و خلاقیت در طراحی آزمایشها و یادگیری یعنی آنها این توانایی را دارند که آزمایشهای سریع و ارزان را برای اعتبارسنجی خطرناکترین فرضیهها طراحی و اجرا کنند. به طوری که احساس را از آنچه دادهها به طور منطقی به آنها نشان میدهند، جدا میکنند تا بتوانند یادگیری را افزایش دهند.
۶) رعایت اخلاق کاری یعنی افراد صادق و قابل اعتمادی که باور دارند باهوش هستند. به این معنا که دیگران را فریب نمیدهند و از آنها دوری نمیکنند.
۷) توجه به مشتریها یعنی داشتن مهارتهای اجتماعی و علاقه واقعی برای نزدیک شدن به مشتریها و صحبت کردن با آنها. این موضوع باید قبل از کدنویسی شروع شود و در طول فرآیند توسعه محصول ادامه پیدا کند. بنیانگذاران باید مرحله رشد تعداد کاربران را خودشان انجام داده و پیش از تناسب مسأله و راهحل، افراد دیگری را در تیم استخدام نکنند. همان طور که پل گراهام، سرمایهگذار خطرپذیر آمریکایی، میگوید: اوایل تمام کارها را خودتان انجام دهید تا یاد بگیرید. قبل از آن که بخواهید کسبوکار خود را بزرگ کنید، در مقابل بازاریابی و معرفی به عموم مردم مقاومت کنید.
۸) اشتیاق یعنی پیدا کردن مسألهای که ارزش حل کردن داشته باشد و تیم نیز برای حل آن مشتاق باشد. اشتیاق، انرژی را بیشتر میکند و این امر به نوبه خود توانایی اجرا و رشد را به همراه میآورد. به ویژه در زمانی که کارها خیلی روشن و شفاف به نظر نمیرسند.
۹) ذهنیت مثبت یعنی داشتن ذهنیت مثبت «این کار را انجام دهید» به جای «ترک کردن» در زمان مواجهه با سختیها و دشواریها. تیمهای استارتاپی برجسته تمرکز بلندمدتی برای رسیدن به چشمانداز خود دارند. پیروزی در دو ماراتن مهمتر از موفق شدن در بازههای کوتاهمدت است.
۱۰) مهارتهای عالی در حل مسأله یعنی افراد کنجکاو و خلاقی که از همان سنین پایین میخواهند آزمایش کنند و چیزهایی را بسازند. به جای عروسکهای باربی به بازی لگو فکر میکنند. به جای طی کردن مسیرهای قدیمی و دنبال کردن قوانین، در حل شرایط دشوار و پیچیده به خوبی عمل میکنند و به جای اینکه سختتر کار کنند، هوشمندانهتر عمل میکنند.
۱۱) واقعگرایی و هوش تجاری یعنی با وجود داشتن یک چشمانداز، واقعگرا هستند. برای مثال این تیمها به جای اینکه بگویند: «ما برای اجرای ایده خودمان ۱۰۰ دلار میخواهیم» از این عبارت استفاده میکنند: «ما در حال ساختن بهترین شرکت روی زمین هستیم.»
تیمهای برجسته و فوقالعاده، تفاوت بین سنجههای عملی (Actionable) و فریبنده (Vanity) را میدانند. برای مثال به جای استفاده از سنجههای «تعداد بازدید صفحات سایت» و یا «ثبتنام»، از سنجههای کلیدی و کاربردی «کاربران فعال» و یا «نرخ بازگشت مشتری» برای اندازهگیری عملکرد خود استفاده میکنند.
دیوید کوهن (David Cohen)، کارآفرین سریالی، درباره این موضوع میگوید:
تیمها باید بدانند که تفاوت زیادی بین تکنولوژی جذاب و مدل کسبوکار قابل اعتماد وجود دارد.
۱۲) تجربه و دانش مناسب صنایعی را که وارد آنها شدهاند را میشناسند. به علاوه، قبل از آن دهها استارتاپ را راهاندازی کردهاند که یکی از آنها شکسته خورده و در بقیه آنها موفق شدهاند و از اشتباههای خود درس گرفتهاند.
۱۳) مهارتهای تخصصی و اطلاعات توسعهدهندگان بزرگی دارند که هر یک از آنها متخصصان برجسته جهان در مکانهای مختلف هستند. در شرکتهایی کار کردهاند که موجب شکست آن شرکتها شدهاند. تجربه کاری مناسب در شرکتهای بزرگ، عدم آشنایی با فضای استارتاپی و آشنایی با نحوه استفاده از تکنولوژی و مدل کسبوکار به عنوان یک اهرم، میتواند موجب افزایش یادگیری و سرعت شود.
۱۴) روحیه تیمی کنار هم بودن اعضای تیم در فراز و نشیبهای کسبوکار موجب احترام متقابل بین افراد میشود. در تیمهای استارتاپی برجسته و عالی، همه اعضا به یکدیگر اعتبار میدهند و میخواهند در خبرهای خوب و بد کسبوکارشان سهیم باشند.
۱۵) هدف و چشمانداز مشترک اطمینان حاصل کنید که هدف و چشماندازی را انتخاب کردهاید که مورد توافق همه اعضای تیم است و موجب خواهد شد که همه افراد در کنار هم باشند. اغلب ارزش چشمانداز مشترک برای ارتباط با جهان واقعی توسط اعضای تیم درک نمیشود و موجب قطع روابط همبنیانگذاران میشود که یکی از مهمترین دلایل مرگ زودهنگام استارتاپها است./منبع تکراسا
|