یکی از مسائل مهم و کلیدی که در کنار برنامهریزیهای کلان و بخشی باید به طور مستقل به آن پرداخته شود، برنامهریزی آمایش سرزمین و برنامهریزی منطقهای است. برنامهریزی آمایش سرزمین، روند جامعی از برنامهریزی منطقهای را ارائه میکند. این شکل از برنامهریزی برای به کارگیری برنامهریزی منطقهای در سطح یک کشور بهترین مکمل برای برنامهریزی کلان و بخشی است. برنامهریزی آمایش سرزمین چون با دیدی وسیع و همهجانبه به فضای ملی نگاه میکند، کلیه مناطق کشور را با حوصله و دقت از جهات مختلف مورد مطالعه و شناسایی قرار میدهد و براساس توانمندیها، قابلیتها و استعدادهای هر منطقه باتوجه به یکنواختی و هماهنگی اثرات نتایج عملکردهای ملی آنها در سطح ملی، نقش و مسئولیت خاص به مناطق مختلف کشور محول میکند. مهمترین خصوصیات آمایش سرزمین، جامعنگری، دوراندیشی، کلگرایی، کیفیتگرایی و سازماندهی فضای کشور است. هدف آمایش سرزمین، توزیع بهینه جمعیت و فعالیت در سرزمین است، به گونهای که هر منطقه متناسب با قابلیتها، نیازها و موقعیت خود از طیف مناسبی از فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی برخوردار باشد و جمعیتی متناسب با توان و ظرفیت اقتصادی خود بپذیرد. به عبارت دیگر، هدف کلی آمایش سرزمین، سازماندهی فضا به منظور بهرهوری مطلوب از سرزمین در چارچوب منافع ملی است. آمایش سرزمین زیربنای امر سازماندهی توسعه منطقهای و به بیانی دیگر ابزار اصلی برنامهریزی و تصمیمگیریهای منطقهای و ملی است. آمایش سرزمین، زمینه اصلی تهیه برنامههای توسعه اقتصادی- اجتماعی منطقهای را فراهم میآورد و ابزار اصلی تلفیق برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی با برنامهریزیهای فیزیکی و فضایی خواهد بود. از آنجا که برای تحقق اهداف توسعه همه منابع اجتماعی اعم از منابع انسانی، اقتصادی، منبع فضایی و محیطی باید به کار گرفته شود و به کارگیری آنان مستلزم برنامهریزی است لذا آمایش سرزمین مبنای طرحها و برنامههای جامع توسعه بوده و پیونددهنده برنامهریزیهای اقتصادی، اجتماعی و فضایی و یا مجموع آنان در قالب برنامهریزی جامع و در مقیاس ملی و منطقهای است.
در بحث آمایش سرزمین، مقوله «فضا» و تحلیل قانونمندیهای حاکم بر شکلگیری آن، کلیدیترین نقش را در برنامهریزی دارد. به طور کلی در مورد فضا برداشتها و تعابیر مختلفی وجود دارد. اما در مجموع میتوان گفت فضا دربرگیرنده و حاصل روابط متقابل اقتصادی- اجتماعی بخشی از جامعه در محیط مشخصی از سرزمین است و سازمان فضایی تبیین روابط بین انسان و فضا و فعالیتهای انسان در فضا است. سازمان فضایی سیمای کلی و چگونگی پراکنش و اسکان جمعیت و توزیع استقرار و ساختار اقتصادی- اجتماعی و کنشهای متقابل بین آنها را مشخص میسازد.
تحلیل چگونگی سازمان فضایی کشور از ضرورتهای زیر ناشی میشود:
۱) با شناخت عوامل مؤثر و نیز چگونگی سازمانیابی فضا، میتوان قانونمندیهای سازمان دادن فضا را دریافت تا از این طریق توسعه ارادی و هدایت شده فضای کشور ممکن شود.
۲) با شناخت سیمای موجود و ویژگیهای فضای ملی میتوان به نقاط قوت و ضعف آن پی برد و در جهت سازماندهی دوباره وضع موجود اقدام کرد.
۳) با شناخت روند سازمان یابی فضا میتوان دریافت که تحولات ملی به چه سمت و سویی گرایش دارد و در نتیجه، در توافق با استراتژی توسعه کشور هست یا خیر؟ همچنین میتوان نتیجه گرفت که در برنامهریزی فضای ملی، کدام روندها را باید تقویت یا تضعیف کرد و یا به وجود آورد.
عواملی که منجر به شکلگیری یک سرزمین یا یک فضا (عوامل ارادی و غیرارادی) میشود عبارت است از:
عوامل غیرارادی: از عواملی است که اراده انسان، حداقل در شرایط حاضر نقش تعیین کنندهای در تغییر و تحول آنها ندارد که این عوامل به نوبه خود به دو گروه جغرافیایی طبیعی و جغرافیایی تاریخی تقسیم میشود.
عوامل ارادی: بالطبع به عواملی اطلاق میشود که تحت تأثیر تصمیم و اراده انسان (جامعه بشری) قابلیت تغییر و تحول بسیار دارد این عوامل نیز در سه گروه ساختار اقتصادی، ویژگیهای فرهنگی و سیاسی و نظامی و تغییر و تحولات فراملی طبقهبندی میشوند.
۱- ساختار اقتصادی: شیوه و ترکیب تولید، اولویتها در تخصیص منابع، سیاستهای وارداتی و صادراتی باعث شکلگیری مراکز تولید و مصرف، قطبهای صنعتی و نواحی کشاورزی و مراکز دادوستد میشود که از اصلیترین عوامل شکلگیری سرزمین است.
۲- ویژگیهای فرهنگی و سیاسی و نظامی: رونق اقتصادی و به تبع آن رشد و توسعه شهرهای مشهد و قم به دلیل عنایت مردم به اماکن متبرکه، ایجاد و توسعه شهرهایی چون زاهدان، یاسوج و شهر کرد و برخی از شهرهای غرب کشور براساس ملاحظات سیاسی و توسعه بندر چابهار بر اساس ملاحظات نظامی، نمونههایی از شکلگیری سرزمین بر اساس عوامل غیرارادی است.
۳- تغییر و تحولات فراملی: جنگ ۸ ساله ایران و عراق و محدودیتهای بالقوهای که پس از جنگ نیز همواره از سوی همسایه غربی وجود داشته است، اضمحلال حکومت اتحاد جماهیر شوروی و ایجاد جمهوریهای مستقل در شمال کشور که باب تازهای در مناسبات اقتصادی، اجتماعی با ایران گشوده است. و یا تحولات مربوط به افغانستان در نوار شرقی کشور و هر یک به نوبه خود در دورههای زمانی میان مدت و بلندمدت باعث ایجاد تغییرات در این مناطق خواهد شد.
برنامهریزی منطقه ای، افزون بر جهت تنظیم و هماهنگ کردن برنامههای مختلف اقتصادی- اجتماعی با نیازها و امکانات محلی، فرآیندی است در جهت مشارکت مردم و مناطق در برنامهریزی و فراهم آوردن موجبات برنامهریزی از پایین به بالا در جهت انطباق برنامههای کلان ملی با ویژگیهای ناحیهای.
برنامهریزی منطقهای از نظر جغرافیا و فضا، وجه مشترک فراوانی با آمایش سرزمین دارد و تجربه جهانی نیز حکایت از این واقعیت دارد که این دو (برنامهریزی منطقهای و آمایش سرزمین) باید در کنار هم و بلکه برنامهریزی منطقهای در چارچوب آمایش سرزمین انجام پذیرد. از سوی دیگر با توجه به تعریف و مفهومی که در برنامهریزی اقتصادی بیان میشود، برنامهریزی اصولی باید دارای سه بُعد اصلی، اقتصادی، اجتماعی و قضایی باشد. بر اساس این اعتقاد، توسعه اقتصادی یا اجتماعی، تنهایی، پیامدهای نامطلوبی ـ به ویژه در بروز نبود تعادلهای منطقهای در بسیاری از مناطق جهان ـ به دنبال دارد لذا برنامهریزی اقتصادی و اجتماعی باید به همراه برنامهریزی فضایی صورت گیرد تا پدیده عدم تعادل فضایی بروز نکند. بنابراین، مسأله دارای اهمیت که باید به آن توجه نمود، مسأله سازماندهی فضایی اقتصاد ملی و فعالیتهای انسانی است و این جهت نکاتی که باید مدنظر قرار گیرد عبارتند از:
۱- برنامهریزی ضمن این که باید بخشها و فعالیتها را مدنظر داشته باشد باید فضایی بوده و آنها را در فضا سازماندهی کند.
۲- هر کشور یا منطقهای که خواهان دستیابی به اهداف ویژه خود در زمینه برنامهریزی است، باید سازمان و ساختار فضایی خاص خود را بنیان نهد.
۳- کشورهای در حال توسعه که از اقتصاد فضایی بسیار قطبی برخوردارند باید به نوعی ساختار فضایی خود را پایهگذاری کنند که بتوانند کشور محروم و فقیر خود را از ثمرات برنامههای توسعه بهرهمند سازند.
بر این اساس در یک تقسیمبندی کلی میتوان با توجه به مفاهیم رایج، دو نوع نگرش را در سازماندهی فضایی از یکدیگر باز شناخت: نگرش اول توزیع اولیه جغرافیایی با به اصطلاح یک سازماندهی ساده فضایی است که دو نکته عمده را مطرح میسازد: نکته اول: توزیع جغرافیایی بر اساس توزیع جمعیت و نکته دوم: مفهوم بهترین نوع توزیع متناسب با هزینه و فایده اجتماعی آن. در این صورت منظور از آمایش رسیدن به بهترین توزیع جهت فعالیت خواهد بود. نگرش دوم که بر اساس مفاهیم جدید ارائه شده است، آمایش سرزمین را یک سازماندهی فضایی ساده فراتر برده و آن را شامل سازماندهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی به منظور تحقق آیندهای مطلوب پیشنهاد مینماید.
همانطور که ملاحظه میشود وجه مشترک در هر دو نگرش آنست که برنامهریزیهای اقتصادی ـ اجتماعی باید به همراه برنامهریزی فضایی صورت گیرد تا پدیده عدم تعادل فضایی بروز نکند به همین دلیل در ادبیات برنامهریزی اغلب از برنامهریزی فضایی به عنوان مکمل برنامهریزی منطقهای یاد میشود با این تفاوت که از دیدگاه نظری، فضا یک نظام (سیستم) باز و پویا است و برخلاف منطقه دارای حد و مرزی نیست. بنابراین برنامهریزی فضایی تلاشی است در جهت تعیین و تخصیص منابع به بخش مکانها و مناطق، به نحوی که سرمایهگذاری بخشی، بیشترین منافع اجتماعی را داشته باشد، فعالیتهای تولیدی و امکانات منطقه در دسترس تمام افراد نیازمند آنها قرار گیرد و تفاوت سطوح درآمد را کاهش دهد و نوعی ساختار فضایی را ایجاد کند که یارای تحقق برنامههای توسعه منطقهای باشد.
تفاوت مهم رویکرد آمایش سرزمین و برنامهریزی فضایی را میتوان در مقوله جامعنگری دانست؛ زیرا دورنگری و کلگرایی در هر دو میتواند مورد نظر باشد، لیکن جامعنگری مهمترین وجه افتراق آمایش سرزمین و برنامهریزی فضایی است. زیرا اگر برنامهریزی فضایی ناظر بر تعیین رابطه بین فعالیت و فضا باشد، زمانی که این رابطه نتیجه یک فرآیند جامعنگرانه به معنای در نظر گرفتن ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ارتباطات لازم با سایر فعالیتها باشد، برنامهریزی فضایی در حد آمایش سرزمین صورت گرفته است. برای درک بهتر این برداشت میتوان گفت در برنامهریزی فضایی برای یک فعالیت مشخص الزاماً نحوه توزیع آن فعالیت در قلمرو، موضوع اصلی و محور توجه برنامهریزی است و پرداختن به جوانب غیرمرتبط با فعالیت، مورد توجه کافی قرار نمیگیرد. آمایش سرزمین نوعی برنامهریزی فضایی است که اولاً متکی به یک نظریه توسعه مشخص است و ثانیاً با ملاحظات جامعتری به انتخابهای همزمان توزیع جغرافیایی چند فعالیت میپردازد. در صورتی که برنامهریزی فضایی اولا مستقل از یک نظریه توسعه مشخص میتواند همواره موضوعیت یابد و ثانیاً امر توزیع جغرافیایی یک یا چند فعالیت را با ملاحظات محدودتری انجام میدهد.
|