پایگاه اطلاع رسانی روزنامه همدان پیام
 
تاریخ چاپ : يكشنبه ، 30 ارديبهشت 1403

کد خبر : 134664

 
سهراب با اذان ظهر چشم به دنیا باز کرد
تاریخ خبر : 1402-07-15
نویسنده : حکیمه سادات نظیری
     
 
 
     
متن خبر :


 خودش می‌گفت: من کاشی‌ام؛ اما در قم متولد شده‌ام. شناسنامه‌ام درست نیست. مادرم می‌داند که من روز چهاردهم‌ مهر درست سر ساعت ۱۲ به‌ دنیا آمده‌ام. مادرم صدای اذان را در لحظه تولد من می‌شنید.

سپهری، حاصل پیوند ادبیات وهنر بود. ماه جبین خانم، مادرش دستی بر قلم داشت و پدرش اسد الله خان اهل کتاب بود ونقاش باشی. کارمند اداره تلگراف بود وپست کاشان. خود پدر بود که به سهراب یاد داد چطور قلم در دست بگیرد و نقش بزند.

رنگ‌ها را چطور درهم کند که زندگی بیافریند. اگر سهراب در چنین خانواده ای قریحه شعر نداشت، عجیب بود. 1307 بود که به دنیا آمد و جهان تازه‌ای از کلمات را به دنیای شعر ایرانی وارد کرد. دبستان را کفش پا می‌کرد و می‌رفت مدرسه خیام.

دبیرستان را کیف شانه می‌انداخت و تا پهلوی راه را پیاده گز می‌کرد. دیپلمش را که گرفت دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، خانه‌اش شد و موفق شد نشان درجه اول علمی را مال خودش کرد. آنوقت ما اینروزها به نوجوان و جوان‌ها که می گوییم بروید درس تئاتر و نقاشی و هنر را بخوانید. بدشان می‌آید. اما متخصص شدن در هر رشته ای مقادیر زیادی خاک خوردن میخواهد. حالا یک کمی خاک صحنه تئاتر، یا راهروهای شلوغ دانشگاه هنر و ادبیات یا حتی خاک سفالخانه ها. بهرحال دانش لازمه هنرمندی است. همان چیزی که سهراب سپهری داشت.

سهراب در سال 1330 اولین مجموعه شعرش را با نام مرگ رنگ منتشر کرد و به فاصله دوسال مجموعه زندگی خواب‌ها را روانه دنیای ادبیات کرد. شاعر خوش ذوق کاشانی به سفرکردن هم خیلی علاقه داشت. بیشتر سفرهایش بی ارتباط با حرفه اش نبود. رفته بود پاکستان و هندوستان و... تا سر از فرهنگ شرقی دربیاورد. همان چیزی‌که علاقه داشت درون شعرهایش بجوشد.

اما سکه عمر سهراب شاعر زود از رونق افتاد. گرچه او همه تلاشش را کرده بود تا از تک تک ورق‌های کتابش بهره بگیرد. این کتاب عمر با سرطان خون، بسته شد و وقتی چشم‌های این شاعر خوش ذوق بسته می‌شد او شعرهای زیبایی در وصف زندگی سروده بود :

زندگی نیست به‌جز نم نم باران بهار/ زندگی نیست به‌جز دیدن یار/ زندگی نیست به‌جز عشق/   به‌جز حرف محبت به کسی/ ورنه هر خار و خسی/ زندگی کرده بسی/ زندگی تجربه‌ تلخ فراوان دارد/ دو سه تا کوچه و پس کوچه/ و اندازه‌ یک عمر بیابان دارد/ ما چه کردیم و چه خواهیم کرد/ در این فرصت کم!؟

راست می گفت سهراب. فرصت زندگی آنقدری کوتاه است که خودش سروده : رود دنیا جاریست. زندگی آبتنی‌کردن در این رود است. راست می گفت که زندگی جز نم نم باران و دیدن یار نیست. سهراب قدر عمر کوتاهش حرفهایی زده بود که حالا وقت خواندنش باور می‌کنیم او مفهومی از زندگی را چشیده است.

مشهد اردهال که می روید، سراغ سهراب سپهری هم بروید. شاعری که حتی روی سنگ قبرش دست از ذوق شاعری برنداشته . نوشته است نرم و آهسته بیایید. اینبار هم راست می گوید. در هیاهوی دنیا خبری نیست. هرچه هست همان سکوت و آهستگی است که می تواند ما را هم با معنای زندگی آشتی بدهد.


 

 
 
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.