از لابلای بیشمار انواع وسائط نقلیه و خودروی سواری و باری و اتوبوس و آژانس که بهطور 2 ردیفه و 3 ردیفه و بیشتر که در جایجای این خیابانهای کمعرض، تنگ و باریک بهامان خدا ول کردهاند و رفتهاند، به زحمت میشود چند قدمی جلو بروی که ناگهانی یک اتوبوس یا تاکسی هم خلقالساعه جلوی کوره راهت را سد میکند و مجبور میشوی سرضرب بایستی و در چنین اوضاع و احوال برزخی است که «شترقی» از پشت به شما میکوبند و آن وقت است که باید آن «بیچاره را بیاوری و باقالی باری کنی»
چند روز پیش یکی از صدها چنین حادثهای در خیابان چمران به سمت پل رسالت اتفاق افتاد و یک سواری پراید ناغافل از پشت به یک تاکسی که برای پیادهکردن مسافر خود درست وسطای خیابان ترمز زده بود کوبید و متعاقب آن در «ایکیثانیه» جار و جنجال و سر و صدا شروع شد و سوژه عابران بیکار هم فراهم گردید!
چنین صحنهها و حوادثی در گوشه و کنار شهر پرترافیک و شلوغمان کم نیست و شاید اگر سر و ته قضیه را به هم بیاوری اتفاق خاصی هم روی نداده است، چون واقعاً جامعه ما به این وضعیت عادت دارد و فقط این آدمهای حساس و بهقول معروف غصهخور است که ناگزیر از کنار همه این قواعد غلط و سر و صداهای مربوط به سرناهایی که از سر گشاد آن نواخته میشود، عبور میکنند؛ میشود از ته دل به یک جمله خاموش و دلخوشکنک هم اکتفا کرد که همهچیزمان عالی است؛ فقط آن نظم و انضباطی که دوای تمام دردها است، لازم داریم که دریغ و صد دریغ هیچگاه نبوده و کمبودش روزبهروز بیشتر میشود!
امروزه ترافیک لجامگسیخته شهرهای ما و شیوههای رانندگی و تمام حساب و کتابهایی که برای مدلهای پایین و بالای ماشینهای خود گشودهایم، مشتی از خروارها و نمونهای از فرهنگ مردمان ما است. البته ما ایرانیها در خیلی جاها خوب هستیم و راحت از سوراخ یک سوزن کوچک هم رد میشویم اما وقتی پای ماشینسواریمان بهمیان میآید، تبدیل به آدمهای دیگری میشویم و همه را غیر از خودمان نادان، نابلد و تازه به دوران رسیده میپنداریم.
ما در چنین هنگامهها و لحظات بدون پایان زندگی خود از همه و همه، حتی از آن موجودات نادیدهای که در اعماق 2 کیلومتری اقیانوسها ورجه، وورجه میکنند، ایراد میگیریم و فقط این خود، خودمان هستیم که از همه اشتباهات بری هستیم و به خودمان حق میدهیم از دم تیغ هر کسی را زیر سوال ببریم و اشتباهات و خطاها را به گردن دیگران بیاندازیم!
بیجهت نیست و همین مردمان هستیم که باد، باران، زلزله، برف و یخبندان را هم ناشی از گناه دیگران میپنداریم و دولتها را هم متهم میسازیم که کاری نکردهاند و در این مورد، بردهاند و خوردهاند اما چرا وقتی هوا آفتابی و همهجا گل و سبزه است حداقل یک تشکر خشک و خالی و کلام قدرشناسی از کسی نداریم!
بگذریم و برگردیم سر حرف اول که اگر من و ما مقید به فرهنگ ترافیک و قوائد درست راهنمایی رانندگی نیستیم و هر حریم ایستگاه اتوبوس و تاکسی و توقف ممنوع و نشانههای دیگر را رعایت نمیکنیم و خودمان را مبری از قوانین مدنی میدانیم، لااقل با چند جلسه نشست شورای ترافیکی در همین شهر تازه کلان شده همدان میتوانیم سازمانهای اتوبوسرانی و تاکسیرانی را موظف نماییم؛ فقط و فقط در ایستگاهها و نواحی مجاز توقف کنند و هر کجا و هر زمان روی ترمز نزنند. بیایید لااقل در این یک مورد از خودمان شروع کنیم.