برای نگاشتن این متن چندین روز با خود کلنجار رفتم و از بابت نوشتنش اطمینان نداشتم، اما سرانجام اینگونه خود را قانع کردم که شاید انتشار آن بهعنوان یک تحلیل از آینده نه تنها برای فعالان اقتصادی کشور بلکه بیش از آن برای مسئولان و اولیای ایران که در لحظه تصمیمگیری تاریخی این کشور قرار گرفتهاند، روشنگر و شاید کمککننده باشد.
این نوشته متمرکز بر محاسبه توان تابآوری کشور و امکانسنجی اداره امور با فرض استمرار مسیری است که با واژه فشار حداکثری شهرت پیدا کرده و چند روزی است که آغاز شده است.
شاید بد نباشد درابتدا تکلیفمان را با واژه فروپاشی اقتصادی که این روزها زیاد میشنویم و میخوانیم روشن کنیم. چنین واژهای در مراجع و مقالات دانشگاهی فاقد Definition علمی است، لیکن اگر مقصودمان از بکارگیری چنین واژهای بروز ابَر تورم، نبود امکان خدماترسانی سیستم بانکی، بحران پول ملی، سقوط آزاد سرمایهگذاری و تولید ناخالص ملی، سونامی بیکاری، ناتوانی دولت از ارائه خدمات عمومی و اختلال جدی در زنجیره تأمین باشد، بله، چنین چیزی تعاریف دقیق علمی دارد و در کشورهایی بروز کرده است. پرسش میلیون دلاری این است که چقدر امکان بروز چنین جهنمی برای کشور وجود دارد یا پرسش دقیقتر و علمیتر آنکه با فرض استمرار فشار حداکثری و ثابتبودن تمام متغیرها، چقدر زمان لازم است تا ایران به چنین جهنمی تبدیل شود.
به فرض رسیدن صادرات نفت ایران به زیر ۴۰۰ هزار بشکه در روز و نه رسیدن به عدد صفر، یعنی مطابق فرضیهای که مسئولان وزارت نفت دارند، کشور با سقوط درآمد ۳۰میلیارد دلاری و دولت با از دستدادن ۴ درصد از درآمدهایش مواجه خواهد شد.
چنین وضعیتی میتواند تا تابستان سال ۱۴۰۴ کشور را با تورم کالایی ۱۰۰ درصد مواجه کند و البته در این ۶ ماه دولت با استفاده از امکانات و ذخایر بسیار نازل ارزی خود، تأمین کالایی مورد نیاز کشور از طرق غیررسمی و شبهقاچاق از مسیر چین و بهخصوص روسیه و تبادل محدود با رمزارز و البته کاملا به شکل دولت محور میسر خواهد کرد و ضمن کاهش جدی هزینهها به شرط عدم مخالفت نهادهای ذینفع، شرایط را به شکل تقریبا مشابه دوران جنگ اداره میکند. در بخش خصوصی اما از عید نوروز و آغاز سال جدید، تمدیدنکردن قراردادهای کارگری آغاز میشود و در انتهای تابستان ما شاهد سونامی بیکاری خواهیم بود.
با سپری شدن تابستان و تهی شدن امکانات و ذخایر بانک مرکزی، دوره ابرتورم آغاز میشود. متأسفانه همزمانی این تاریخ با آغاز احتمالی مکانیزم ماشه، کشور را وارد مرحله بحران جدی خواهد کرد.
۶ ماهه دوم سال با این شرایط، کشور تورم مشابه آرژانتین یعنی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصد را تجربه میکند و بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی از توجیه اقتصادی خارج میشوند.
بروز ناآرامیهای اجتماعی بسیار جدی از این زمان آغاز میشود و بخشی از خدمات عمومی، بهویژه در حوزه بهداشت و درمان و حمل و نقل مختل خواهد شد. این ۲ عامل به تنشهای اجتماعی خواهد افزود.
پایان ۶ ماهه دوم زمانی است که فروش غیرنفتی کشور نیز مختل شده و دولت ناتوان از ارائه خدمات عمومی و تأمین هزینهها ناچار به اداره ونزوئلایی کشور میشود و مردم زندگی کاملا کوپنی را تجربه خواهند کرد.
تنشها و ناآرامیهای اجتماعی به ناامنیهای اجتماعی توسعه و تسری یافته و در این مرحله با افت ۲۰ درصد تولید ناخالص ملی شاهد دلار بالاتر از 5/1میلیون تومان خواهیم بود!
اگر مقصود از بهکارگیری واژه فروپاشی اقتصادی چنین جهنمی است، بله، در آن مقطع زمانی و البته به شرط ثابتبودن متغیرهای سیاسی، چنین سناریویی پیش روی ماست.
نباید تردید کرد که اتاق فکر اقتصادی ترامپ این محاسبات را دقیق و مرحله به مرحله انجام داده و وارد این بازی شده است. پرسش بزرگ این است که آیا ما هم با حساب و کتاب تصمیم به ورود به چنین بازی گرفتهایم یا غیر از این است!