مديران در بدنه چرخه اجرايي كشور مانند مويرگهايي هستند كه خون را در اندام هاي مختلف بدن يا همان جامعه به گردش درميآورند و طبيعي است چنانچه چنين گردش خون منظم و متناسب با نياز حياتي بدن (شما بخوانيد جامعه) باشد، نتيجهاش سلامتي و درستي بدن (باز هم شما بخوانيد جامعه) خواهد بود در غير اين صورت، جامعه (لازم نيست بخوانيد بدن) بيمار است و بايد فكري براي آن انديشيد!
حال در چنين چرخه لازمهاي از حيات جامعه هر چقدر هم انتخاب يك مدير براي اجراي كار و وظيفه در هر تكهاي از اندام جامعه انساني هوشمندانه و از روي آگاهي و دانايي باشد، ضريب سلامتي هم بالا خواهد رفت اما چه ميشود كرد كه در برخي موارد يك مدير در مرحله انتخاب ممكن است دچار آسيبهاي برونيسازماني باشد و به طور دقيق با بدنه و اهداف سازمان مربوطه تركيب نگردد. آسيبهاي برونسازماني انواع مختلف دارد كه متداولترين آن در انتخاب يك مدير، نگرشهاي جناحي و بدتر از همه هم توصيهپذيري است.
در هر حال دولتها كه گاهاً نيز در برابر مطالبات مردم قرار ميگيرند و ناگزير ميشوند صداي مردم خود را بشنوند. به اين نكته بسيار باريكتر از مو بايد توجه داشته باشند كه مويرگهايشان در بدنه اجرايي كشور خيلي بايد سالم و منظم باشد و در يك هارموني همسو و كارآمد در خدمت گردش خون و رساندن مايه حيات به پيكره جامعه عمل نمايد. نگارنده مدت حدود 40 سال فعاليت رسانهاي در اقصي نقاط كشور هزاران مدير را ديده و آزمودهام و با جرأت ميتوانم با اين نوشتار سند باقي بگذارم كه كمتر مديري را درخور و لايق خدمتي شايسته در رأس سازمان مربوطهاش يافتهام و متأسفانه دوام مديران لايق و كارآمد بسيار محدود بوده است. البته خوب هم ميتوان بود و زمينه براي خوب بودن هم فراوان است وليكن بسترهاي كار و تلاش و مديريت و اجرا بسيار بايد همسو و سالم باشد تا خوبها ديده شوند و بدها هم فرصت ميدانداري نداشته باشند. مهم اين است كه يك مدير احساس مسئوليت كند و خود را لايق آن بداند كه بايد در جمع يك تشكل حداكثر 500 هزار نفري مديران از بزرگ و كوچك در خدمت جمعيتي 80 ميليون نفري قرار بگيرد و نامش در دفتر جامعه خدمتگزاران كشورو ملت به نيكي و شايستگي باقي بماند. دوره مديريتي از هر نوع و مقام و هنر نميتواند بلندمدت باشد و دير يا زود تمام ميشود. وليكن بايد روز و لحظهاي را در ذهن خويش مجسم ساخت كه در برههاي از عمر ناگزير از نگاه به پشت سر خواهم بود و اين خود من خواهم بود كه با وجدان ضمير بر هر آنچه پشت سر گذاشتهام قضاوت خواهم كرد. خوب بودهام يا بد! نميتوانم به خودم دروغ بگويم! اينجا تظاهر و ريا هيچ كارايي ندارد. سربلندي يا سرافكندگيام تنها و تنها بر خودم نمايان است. اگر سربلند باشم كه از زنده بودنم لذت خواهم برد و چنانچه سرافكنده، بايد در انتظار مرگ تدريجيام باشم!
غير از اين نيست و تظاهر هم دردي را درمان نخواهد كرد. حال با اين شرايط قضاوت تاريخ هم جاي خود دارد! كه ناگزير به آن تن خواهيم داد.
بنابراين چه بهتر كه از آغاز راه مديريت كوتاه خود، زمينه نام و آثار بلند و ماندگار از خود باقي بگذاريم. مهم نيست در انجام درست وظيفه، ديگران و اطرافيان چه قضاوتي دارند و كمك ميكنند يا نه! مهم اين است كه فكر درستت را به مرحله عمل بگذاري و به ياران و همكاران واقعي ميدان عمل و اجرا بدهي. مشاوران صادق و متكي به نفس لازم داري تا چراغ راهت قرار بگيرند و آنان نيز دنبال نام نيك و ضمير آرام باشند تا در كنار تو فرصت ابراز شايستگي پيدا كنند. با اين وجود راه سخت و دشواري در پيش داريد؛ چراكه در هر سنوسال و برهه و زمان خيلي راحت ميتوان بد بود و بد انديشيد اما خوب بودن سخت است هرچند پاياني شيرين و كارنامهاي آبرومندانه و افتخارآميز به نامت رقم خواهد خورد.