ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا بزرگترین فیلسوف در سنت فلسفی در جهان ایرانی- اسلامی است که متاسفانه هنوز یک چاپ انتقادی از مجموعه آثارش در ایران در اختیار نداریم، شرح و بسط و نقد روزآمد اندیشهها و آثارش پیشکش. سید نصرالله موسویان، دانشیار و عضو هیأت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، معتقد است که از قضا راه ورود ما به مناسبات جهان جدید و تاثیرگذاری در آن از دروازه عقلانیت و از بابهایی گشوده میشود که متفکرانی چون ابنسینا گشودهاند. این استاد و پژوهشگر فلسفه در این گفتار نشان میدهد، اندیشه ابنسینا، همچنان که در بنیادهای فلسفه جدید و متفکرانی چون هگل و کانت و شاخههای متعدد رشته فلسفه تاثیر جدی دارد، نه فقط در شکلگیری آنچه فلسفه اسلامی خوانده میشود، بلکه در مباحث سایر علوم چون کلام و اصول و نحو و ... تاثیرگذار است.
به گزارش مرکز فرهنگی شهر کتاب، هفتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی بوعلی سینا در روز چهارشنبه ۱۸ فروردین با سخنرانی دکترسیدنصرالله موسویان، عضو هیأت علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، باعنوان «ابن سینا به چه کارمان میآید؟» اختصاص داشت که گزارشی از این درسگفتار در اختیار مخاطبان قرار میگیرد
این سخن منسوب به ارشمیدس معروف است که گفته: «اگر به من جایی بدهید که بتوانم بایستم و یک میله به اندازه کافی بلند هم به من بدهید، میتوانم دنیا را تکان بدهم.» پرسش این است که اگر آن کسی که قرار است چیزی را جابهجا کند، نسل امروز ایران باشد، یعنی کسانی که در فرهنگ، علوم انسانی و فلسفه فعالیت میکنند، ابنسینا چه کمکی به ایشان میکند؟ ما چگونه میتوانیم به ابنسینا نزدیک شویم؟ به نظر میآید که ما نه در دانشگاهها و نه حوزهها چندان ابنسینا را نمیخوانیم..
یک علت اقبال کم امروز ما به ابنسینا احتمالا زبان اوست که تا جایی که عربی است، با زبان مادری ما متفاوت است و وقتی هم که فارسی مینویسد، فارسی کهنی است و با زبان رایج امروز متفاوت است. علت دیگر شاید نوع تفکر ابنسینا باشد. اما چطور میشود که از این بیگانگی با ابنسینا کاست و امروز بتوانیم از او استفاده کنیم؟
ریشههای فلسفه جدید تا هگل و کانت
نخست به فلسفه غربی معاصر ایران میپردازم. فلسفه معاصر در ایران غیر از فلسفه اسلامی که عمدتا به فلسفه ملاصدرا منحصر شده، به دو جریان منشعب میشود: نخست فلسفه قارهای یا وجودی و دیگر فلسفه تحلیلی.
به اجمال میدانیم که فلسفه تحلیلی از آثار فرگه و راسل شروع شده که مشکلاتی راجع به فهم زبان و مبانی ریاضیات و نسبت مفاهیم ریاضی و منطقی و ... داشتند. بعد از فرگه و راسل جنبشی پدید آمد و فیلسوفانی چون مور و ویتگنشتاین و پوزیتویستهای منطقی و حلقه وین و ... پدید آمدند. برخی از آثار این افراد و جریانها به فارسی ترجمه شده است. این باور عمومی (و کمابیش درست) هست که مسائل و روشهای فلسفه تحلیلی با مسائل و روشهای فلسفه قارهای متفاوت است.
ابنسینا در فرهنگ و تمدن ما
اما داستان دوم پرداختن به فلسفه اسلامی در روزگار ماست. در روزگار ما تصور غالب این است که راه یافتن به ابنسینا از روزنه پرداختن به فلسفه ملاصدرا صورت میگیرد. یعنی ما فلسفه ملاصدرا را میآموزیم و در ادامه میکوشیم دریابیم که هر بخشی از آن پاسخ به ادعاهای کدام فیلسوفان مسلمان به ویژه ابنسیناست
این جهان جدید است و ما گویی از این جهان جدید بیرون افتادهایم. باید بتوانیم با این جهان جدید نسبتی برقرار کنیم. به تعبیر ارشمیدس اهرمی میخواهیم که بتوانیم این جهان را تکان بدهیم و جابهجا و نسبتی موثر و فعال با آن برقرار کنیم. این اهرم یا میله چیزی جز عقلانیت نیست.
حرفهای دیگر ما را به بیراهه میبرد. جایی که باید بایستیم و تکیهگاه ما سنت ماست، اما مرکز این سنت که به آن شکل داده و همزمان به جهان جدید و عقلانیت مربوط است، ابنسیناست.
مرکز سنت فکری ما
بنابراین اگر در حوزه فلسفه اسلامی هم میاندیشیم، چنین نیست که ابنسینا فیلسوفی مشایی است یا آن را تکامل بخشیده یا برای کار باستانشناسی به او رجوع میکنیم یا ... بلکه اهمیت ابنسینا در این است که او چنان تحولی هم در فلسفه و هم در علوم وابسته ایجاد کرده که آرایش مستقیم یا غیرمستقیم در این علوم دخالت دارد. همچنین نوشتههای غیرفلسفی ابنسینا اهمیت زیادی دارد، زیرا ما را با شاخههای جدید علوم انسانی مربوط میکند.
ما در وضعیت جدیدی هستیم که در آن علوم انسانی و جهان تغییر کرده است. میتوان اسم این وضعیت جدید را مدرنیسم یا پستمدرنیسم و ... خواند. پیشینیان ما مثل ابنسینا و ملاصدرا در این وضعیت جدید یا نو نبودند.