چه اشتياقي دارد زائر براي پيوستن به تو ..
دلش پر ميکشد اما پايش نميرود...
نگاه ميکند به آن همه عظمت و ميگويد:
خداوندا به من اجازه ميدهي پا پيش گذارم؟
يا رسول ا... اجازه ميدهي؟
اجازه ميدهند ملائک؟
و قلبش مطمئن است از جواب اجازه و جواز پيش آمدن به سمت رضا(ع)
يا سريع الرضا به حق رضا(ع)مرا پذيرا باش
ادخلوها بسلام آمين
نسیمی که از سمتوسوی حرم میوزید عطر دلانگیزی داشت.گنبد زیر نور آفتاب به زیبایی تمام میدرخشید.آسمان از مهر هشتمین امام شیعیان عشق باران شده و کوچه پس کوچههای شهر انتظار دوباره گام برداشتنش را میکشیدند .
حقیرتر از آنم که بگویم کاش کبوتر حرمت بودم و روی گنبد خورشید نورانیات مینشستم، بلکه باید بگویم کاش مشتی دانه بودم که بر زمین ریخته شده بودم تا کبوتران عاشقت بخورند و به پرواز درآیند.
در زمانی که ظلم مأمون و درباریان جاهلش با نفس سیاه شب گره خورده بود تنها صدای مناجات تو میتوانست شهر را از سکوت ظلمانی بیرون بکشد و تنها نگاه مشوق تو بود که به ماه امید تابیدن میداد و اگر مناجات و نگاههای خالصانه تو نبود بیشک شهر در سکوت بیمعنی شب میماند و مهتاب ناامید میمرد.
هنوز پس از گذشت سالهای بسیار زیاد خاک مدینه و خراسان بر تو میبالند که مردی از جنس روشنایی روی خاکشان قدم برداشته و نخلها نیز به خود میبالند که مردی از تبار آفتاب بر برگهای خستهشان دست کشیده بود.
امام خوبم، گاهی اوقات به آهویی که ضامنش شدی حسادت میکنم، که بیشک از این دست نوازش بخشت را روی سرش کشیدی احساس غرور میکند .
راستی امام خوب من، میخواهم از رقابت واژه و قلم برایت بگوییم در این رقابت، واژهها به سختی تلاش میکنند که زیباترین جملهها را در وصفت به کار گیرند و قلمها نیز میکوشند تا چهره زیبایت را روی صفحهها ترسیم نمایند، ولی من میدانم، میدانم که تلاش هر دو بینتیجه خواهند ماند، زیرا واژهها هرچه تقلا کنند نمیتوانند جملهای از مهربانیت بنویسند و قلمها هر چقدر روی صفحهها بلغزند عاقبت نمیتوانند چشمان دریاییات را به تصویر بکشند، زیرا تو آنقدر خوب و زیبایی که برای توصیف کردنت اگر چوب همه درختان قلم شوند و آب همه دریاها مرکب و صفههای آسمانها و زمین ورق دفتری شوند باز از وصف تو عاجز خواهند ماند.