1403-01-181403-01-28bool(false) پاسخ ابن‌سینا به سوبژکتیویته سینوی چیست؟ همدان پیام
 
 
پنجشنبه - 13 بهمن 1401 - شماره 4521
 
امروز : سه شنبه ، 28 فروردين 1403

Today : Tue, April 16, 2024




ارتباط با سرویس ها - پذیرش آگهی * 1402، مهار تورم و رشد تولید
ورود کاربران


عکس چاپخانه
logo-samandehi
 
کد مطلب:  120918 تاریخ انتشار:  1400-09-10 - 10:16 تعداد بازدید:  383
ارسال به دوستان
نسخه چاپی

پاسخ ابن‌سینا به سوبژکتیویته سینوی چیست؟

فرهنگی

 34مین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره بوعلی‌سینا به «پرسش از سوبژکتیویته سینوی» اختصاص داشت که چهارشنبه نوزدهم آبان ماه با سخنرانی مسعود امید (استاد فلسفه دانشگاه تبریز) به‌صورت مجازی از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب پخش ‌شد.
موضوعی که در این نشست در باب آن سخن به میان آید پرسش از سوبژکتیویته‌ سینوی است که در 2 بخش به آن پرداخته می‌شود، نخست طرح مسأله و گشودن گره‌ها و ابهامات است و سپس به پرسش‌ پیش آمده پاسخ داده می‌شود. زمانی که این عنوان را برای صحبت در باب ابن‌سینا انتخاب کردم بیشتر در نظر داشتم که یک نوع جستارگشایی شود و راه‌های جدید برای تحقیقاتی از نوع دیگر درباره‌ ابن‌سینا صورت گرفته و مسیرگشایی شود.
 بیشتر می‌خواهم مخاطبان ذهنشان درگیر این مسأله شود که آیا ما می‌توانیم چنین پرسشی را از یک فلسفه‌ کلاسیک طرح کنیم و به آن پاسخ دهیم؟ باید گفت اینکه ما سوبژکتیویته‌ سینوی را به‌کار می‌بریم، این اصطلاح در عالم فلسفه اصطلاح رایج و جاافتاده‌ای است.
وقتی ما از سوژه سخن می‌گوییم مرادمان فاعل شناسا است. ما در سنت فلسفی خودمان اصطلاحات عاقل، عالِم و مُدرک را داریم، ولی پس از ظهور فلسفه‌ جدید پس از دکارت یک واژه‌ جدیدی با عنوان «سوژه» به‌کار رفته است.
 این تغییر اصطلاح نشان می‌دهد در عالم معرفت‌شناسی ما با یک وضعیت جدید مواجه هستیم که خودش را در قالب همین اصطلاح سوژه نشان می‌دهد. وقتی از «سوبژکتیویته» سخن می‌گوییم مراد ما توصیف و نظر‌پردازی در باب سوژه است و می‌خواهیم ویژگی‌های سوژه را از نظر فیلسوفان به بحث بگذاریم.

پس وقتی می‌گوییم سوبژکتیویته‌ کانت، مرادمان بررسی در توصیفی است که کانت از سوژه ‌به‌عمل آورده است، یا وقتی می‌گوییم سوبژکتیویته‌ سینوی مرادمان این است که جمع‌بندی ابن‌سینا از سوژه و ویژگی‌های آن چیست؟
البته ممکن است این پرسش پیش بیاید که ما می‌توانیم از سوبژکتیویته‌ دکارت سخن بگوییم، ولی اطلاق آن به ابن‌سینا و دیگران چگونه ممکن است؟ این اطلاق و تعمیم سوبژکتیویته به فیلسوفان دیگر را من تحت‌تأثیر مرور تاریخ سوبژکتیویته به‌کار برده‌ام. یعنی ما در دوره‌ معاصر وقتی به گذشته رو کنیم با تاریخی به نام تاریخ سوبژکتیویته مواجه هستیم. به تعبیر دیگر ما با سوبژکتیویته‌های متفاوتی روبه‌رو هستیم.
 این جریان آغاز شده و نظریات و توصیفات متعددی را در بطن و مسیر خود آشکار کرده است. چون ما با تعدد سوبژکتیویته‌ها روبه‌رو هستیم. به همین دلیل می‌توان این عنوان را در باب فیلسوفان دیگر به‌کار برد و پی‌جویی کرد که حال ‌و هوای آن‌ها در توصیف سوژه چگونه است.

 سوبژکتیویته بنیادهای معرفتی را به عنوان سوژه مشخص می‌کند
اگر بخواهیم یک تعریف کلی از سوبژکتیویته داشته باشیم باید بگوییم سوبژکتیویته‌ یک فیلسوف به معنی توصیف و نظریه و ایده‌پردازی او در باب ویژگی‌های سوژه است. اما اگر بخواهیم یک تعریف کلی فلسفی از سوبژکتیویته داشته باشیم باید گفت سوبژکتیویته نظریه یا توصیفی است مربوط به تأسیس یک خودآگاهی بسط‌یابنده یا رشدیابنده که این خودآگاهی ناظر به توصیف ویژگی‌های خود از قبیل تجرد، وحدت، استعلایی بودن، ذاتی بودن، فطری بودن و توصیف آگاهی‌های خود سوژه و ویژگی‌هایی مانند تحلیلی و ترکیبی بودن، پسینی و پیشینی بودن و التفاتی و غیرالتفاتی بودن است. با این وصف سوبژکتیویته تلاش و تحقیق برای نظریه‌پردازی و توصیف یک خودآگاهی یا آگاهی بسط‌یابنده و چگونگی این گسترش است.

 آیا سوبژکتیویته‌ در فلسفه‌ مشایی وجود دارد؟
نخستین پرسشی که پس از این مقدمه به ذهن می‌رسد این است که آیا امکان طرح پرسش از سوبژکتیویته‌ در فلسفه‌ مشایی وجود دارد یا نه؟ پاسخ من مثبت است.
به باور من این پرسش را نه‌تنها در نزد ابن‌سینا، بلکه می‌توان آن ‌را به فلسفه‌ مشایی و در گامی فراتر پرسش از سوبژکتیویته‌ را به تفکر فلسفی جهان اسلام می‌توان تعمیم داد. یعنی از آغاز تاکنون به‌خصوص در نزد فلسفه‌اندیشان امروز که با سوبژکتیویته‌ آشنا شده‌اند و متون و دیدگاه‌هایی را در این باب پرورش داده‌ و ابتکاراتی به عمل آورده و انجام داده‌اند. اما پرسش این است که آیا در آغاز این راه، امکان طرح این پرسش وجود دارد؟

 روایت ابن‌سینا از انسان معلق در فضا و سوبژکتیویته‌ سینوی
اگر کسی از من بپرسد بر اساس سوبژکتیویته‌ فارابی سوژه‌ فارابی چگونه سوژه‌ای است؟ من می‌توانم پاسخ دهم سوژه‌ فارابی یک سوژه 4 ضلعی است، سوژه‌ای که جنبه‌های متافیزیکی، ادراکی، روا‌ن‌شناختی و مدنی دارد. اما در باب ابن‌سینا مسأله راحت‌تر است.
ابن‌سینا ابتکار خاصی به‌کار برده است، در انسان معلق در فضای ابن‌سینا ما با یک خود یا الگوی فلسفی مواجه هستیم. اگر روایت ابن‌سینا از انسان معلق در فضا را پایه بحث خود قرار دهیم و بعد روایت‌های مربوط به نفس و علم‌النفس فلسفی ابن‌سینا را در کتاب‌هایی مانند شفا، اشارات و دیگر کتاب‌هایش را با آن جمع‌بندی کنیم و البته نگاهی معرفت‌شناختی به این روایت‌ها بیندازیم، آنگاه می‌توانیم از سوبژکتیویته‌ سینوی سخن بگوییم. از این جهت نگاه معرفت‌شناختی لازم است چون سوبژکتیویته‌ مسأله‌اش بسطِ آگاهی و تعریف آگاهی نسبت به خود و جز خود است و ما به‌دنبال یک خود متافیزیکی صرف نیستیم.

 نخستین نقطه خودآگاهی در نزد دکارت شک است
برای این‌که ما مسیریابی خوب و شفافی در این زمینه «سوبژکتیویته‌ سینوی» داشته باشیم از مدل سوبژکتیویته‌ دکارتی پیروی می‌کنیم. باید پرسید که مواجهه دکارت با آگاهی چگونه بوده است و به چه شیوه‌ای آگاهی خود را پیش ‌برده است؟ سوبژکتیویته‌ دکارتی چگونه این جورچین آگاهی را تکه‌تکه کنار هم قرار داده است تا خودش و جهانش را تعریف کند و در این مسیر به چه هدفی رسیده است؟ نخستین نقطه حرکت آگاهی یا خودآگاهی در نزد دکارت شک است، دکارت از شک آغاز می‌کند. ایگوی دکارتی به شک دست می‌زند، اما یک شک حداکثری هم در حواس، هم در جهان و هم در آگاهی‌های خودش، در باب جهان در ریاضیات در طبیعیات شک بسیار گسترده‌ای دارد. پس از اینکه دکارت به شک می‌پردازد وارد تعریف خودش می‌شود، می‌گوید شک می‌کنم پس هستم. من یک جوهر اندیشنده هستم.

 جهان ما جهان سوبژکتیویستی است
کامل‌ترین موجود را اگر خوب تصور کنید از تصورش به تصدیقش می‌رسید. بعد دکارت با تحلیل وجود خداوند به این نتیجه می‌رسد که باز خداوند موجودی است که نسبتی با او دارد. ابقای او تحت‌تأثیر خداوند است، اما نسبت دکارت با خدا فقط یک نسبت هستی‌شناختی نیست.
 مهمترین نسبت دکارت با خدا نسبت معرفت‌شناختی است و آن این است که خدا چون کامل‌ترین است؛ فریبکار نیست پس اکنون من می‌توانم با تکیه بر خیرخواهی و نافریبکاری خداوند آگاهی خودم را به نحو روشمند بسط دهم. به بیان ساده دکارت می‌گوید خدا چون فریبکار نیست پشتوانه روش من در بسط آگاهی است.
من اگر بتوانم آگاهی خودم را به نحو روشمند بسط بدهم به جز خودم، تمام نتایجی که از آن می‌گیرم حقیقی هستند. اینجاست که خدا دارای کارکرد معرفت‌شناختی و ضامن حقیقت می‌شود. دکارت پس از آن در مرحله سوم یعنی پس از اینکه از خود آغاز می‌کند و به خدا می‌رسد، حالا به جهان می‌رسد. دکارت جهان و ماهیت آن را در قالب مفهوم امتداد می‌فهمد و وجودش را از طریق تخیلش می‌فهمد. می‌گوید من آگاهی‌هایی دارم که تشخیص می‌دهم این آگاهی‌ها از خودم نیست، از ماورای خودم است، پس چیزی به نام جهان وجود دارد.

 ما پیوسته در سوژه سینوی در حالت آگاهی از خود هستیم
سوبژکتیویته دکارت برای چه طراحی شده است؟ دکارت می‌گوید ما در این عالم در قرن هفدهم می‌خواهیم زندگی کنیم. ما این‌گونه باید به خودمان و جز خودمان و به جهان و به علوم نگاه کنیم. اکنون بحث ما این است؛ جهان ما جهان سوبژکتیویستی است و ما در دوره سوبژکتیویته زندگی می‌کنیم، باید ببینیم پاسخ ابن‌سینا به این مسأله چه هست.
 اگر بخواهیم به روال کلی مسیریابی ابن‌سینا بپردازیم باید گفت ابن‌سینا ابتدا بر اساس آن روایت انسان معلق در فضا، در نخستین گام به یک خود می‌رسد، ابن‌سینا معتقد است که ما خودمان را می‌یابیم، در مرحله بعد که البته مرحله زمانی نیست، این خود برای ابن‌سینا یک خودآگاهی محسوب می‌شود. در همین گام نخست تفاوتی با دکارت می‌بینیم؛ سوژه سینوی از شک آغاز نمی‌کند. سوژه سینوی بر این باور است که ما پیوسته در حالت خودیابی و آگاهی از خود هستیم و حتی یک گام جلوتر می‌رویم؛ ابن‌سینا در همان گام نخست، هم متوجه خودآگاهی خودش و هم متوجه تمایز خودش از بدن است.

 ابن‌سینا در دلیل برهان انسان معلق در فضا چه می‌گوید؟
باید بگویم در تفکر مشایی ما هم خود داریم، به معنی متافیزیکی، به مثابه جوهر هم خودآگاهی داریم و هم تا اندازه‌ای خودبنیادی داریم. ممکن است بپرسید همان اولی را حل کنید. اصلاً ما در قبال خدا، در قبال واجب‌الوجود چیزی به نام خود داریم؟
من می‌گویم از نظر ابن‌سینا بله داریم. به نظر ابن‌سینا معلول عین علت نیست. یکی از تعابیر جالب ابن‌سینا این است که می‌گوید در باب نسبت علت به معلول، مثلاً در مقام جعل، فاعل و علت هیچ وقت نمی‌آید ماهیت یک معلول را ایجاد کند، بلکه وجودش را به آن می‌دهد «ما جعل‌ا... المشمشه مشمشه بل اوجدها» خداوند زردآلو را زردآلو نمی‌کند، بلکه وجودش را به او می‌دهد، چه برسد به انسان، زردآلو یک مثال است، انسان، انسان است کتاب، کتاب است، درخت، درخت است، آب، آب است. ماوراالطبیعه نسبت به انسان ضمانت هستی‌شناختی دارند نه ضمانت هویتی و نه ضمانت ماهوی، آن در تضمین خودش است ما تعریف خاص خودمان را داریم.
در ابن‌سینا ماهیت یک تقرری دارد. ماهیت خواه به نحو به شرط‌ا... لحاظ شود یعنی انسان بماهو انسان، حتی خواه به شرط شیئ یعنی علی، حسین، پرویز، جمشید در هر دو حالت استقلال دارد، این همان خود ما است.

 از نظر ابن‌سینا ایمان همان معرفت است
در ابن‌سینا شما اول خودتان را درک می‌کنید، تمایز خودتان را از امتداد درک می‌کنید، قوای حسی و خیالی خودتان را درک می‌کنید و بعد جهان را درک می‌کنید. درک اولیه جهان درکی ابتدایی از طریق حواس است، بعد دستگاه ادراکی شما رشد می‌کند و به یک ادراکات متافیزیکی می‌رسد. در مرحله بعد است که خداآگاهی رخ می‌دهد، یعنی در سوژه سینوی خداآگاهی پس از جهان آگاهی رخ می‌دهد. سوژه آگاهی‌اش بسط پیدا می‌کند. آگاهی تا به یک سلسله از رشد متافیزیکی نرسد نمی‌تواند به خداآگاهی برسد، البته جهان‌آگاهی سینوی هم 2مرتبه دارد؛ یک جهان‌آگاهی اولیه که از طریق محسوسات است و یک جهان‌آگاهی بنیادی ا‌ست که در نتیجه رشد متافیزیکی آگاهی صورت می‌گیرد، یعنی جهان را به مثابه ماده، صورت، امتداد، زمان، مکان و حرکت درک می‌کند.

 سوژه سینوی به دنبال تغییر جهان نیست
در مرحله مرگ‌آگاهی به نظر ابن‌سینا سوژه‌ای که این‌گونه آگاهی خودش را بسط می‌دهد متوجه این امر هم هست، که در نقطه‌ای به پایان می‌رسد و این سیر خاتمه خواهد یافت و اینجاست که نسبت به مرگ خودش آگاه است، ولی از آنجا که خودش را غیر مادی و مجرد می‌داند مطمئن است که یک سیر و صیرورتی پس از مرگ نیز در انتظار اوست. اکنون پرسش این است که سوژه سینوی با این وصف که از خود آغاز کرده و بعد به ابعاد و قوای خودش رسیده است، به تمایزش از امتداد و بعد به جهان و بعد به خدا و بعد به ایمان و بعد به اخلاق و مرگ رسیده، دنبال چه چیزی است؟
به نظر من سوژه سینوی بدون آنکه به ظهور چیزی به نام علوم تأکید کند، به سعادت فرد در این دنیا و رستگاری‌اش در آخرت نظر دارد. سوژه سینوی مثل دکارت معطوف به تأسیس علوم نیست.

 مرور تاریخ سوبژکتیویته در جهان اسلام و در جهان غرب
به همین دلیل من در کنار مرور تاریخ سوبژکتیویته، خواه در جهان اسلام، خواه در جهان غرب پرسشی که از خودم داشتم، این است که خود من به چه سوژه‌ای معتقد هستم؟ سوژه‌ای که من پیشنهاد می‌کنم سوژه زندگی است، یعنی سوژه‌ای که درگیر زندگی در زمانه خودش است و سوبژکتیویته خودش را بر اساس آن زندگی واقعی که در جریان است و درگیر آن است و به نحو انفرادی آن را دربر گرفته است، به بسطِ‌ آگاهی خودش بپردازد و حتی این سوبژکتیویته را تکمیل کند. اما برای اینکه ما به سوژه زندگی برسیم و به سوبژکتیویته واقع‌بینانه‌ای دست پیدا کنیم، حتماً باید تاریخ سوبژکتیویته را بخوانیم. فلسفه ما اگر بخواهد در فلسفه جهان معاصر حضور داشته باشد باید از کانال سوبژکتیویته وارد شود و زبان سوبژکتیویته و مدرنیته را یاد بگیرد.
به همین دلیل است که من پروژه‌ام این است که از تفکر فلسفی جهان اسلام پرسش کنم که سوبژکتیویته شما چه هست؟ و بعد می‌بینیم که سوبژکتیویته‌های متعددی متولد می‌شود.
 امیدوارم با مطرح شدن این‌گونه بحث‌ها و دیدگاه‌ها ما بتوانیم با جهان خودمان هم‌زبان شویم و سوبژکتیویته خودمان را پیدا کنیم.

 


بازگشت
نظرات بینندگان :
نظر شما :
   
نام*
ایمیل* ایمیل محفوظ می باشد
نظر*
کد امنیتی*
کد امنیتی

 
 
 
گزارش گزارش ویژه یادداشت تحلیل سرمقاله ضمیمه(پیام_آدینه) دانلود
صفحه نخست آخرین اخبار درباره ما ارتباط با ما  پیوندها ویژه_نامه راهنما
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.

 
روزنامه همدان پیام ( اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، ورزشی )
صاحب امتياز و مدير مسئول: نصرت ا... طاقتي احسن  -  سردبير: يدا... طاقتي احسن
نشاني: همدان، خيابان شريعتي، ابتداي خيابان مهديه، ساختمان پيام
تلفن: 38264433 (081)  -  فکس: 38279013 (081)  -  سازمان نیازمندی: 38264400 (081)  - ايميل: info@hamedanpayam.com