يكي از ويژگيهاي دلنشين تكاپوي عيد نوروز در نزد ايرانيان، تدارك اسباب و زمينههاي شادي و تازگيهاست. در هفتهها و روزهاي پاياني سال كهنه و به رسم يك رويكرد ديرينه و ماندگار، خانوادههاي ايراني در كنار خانهتكاني و زدودن آثار كهنگي و يكنواختي از سر و روي كاشانه و سامان زندگي، مقدمات جشن و ديدوبازديدهاي نوروزي را هم فراهم ميكنند. هر كس و هر خانواده به فراخور توان و بضاعت مالي و سليقه شخصي به پيشواز بهار و جشنهاي نوروزي ميرود و پدر و مادر و بزرگترهاي خانواده و فاميل دور و نزديك در چنين ايامي جوياي حال بستگان و نزديكان است تا مگر كمككار و گرهگشاي مشكلات و تنگناهاي احتمالي باشد. اين همان ويژگي و فرصت دلخواهي است كه حداقل اعضاي دور و نزديك خانوادهها، دوستان و آشنايان را يادآوري كرده است و مجال ديدار و يكدلي دوبارهاي را فراهم ميآورد.
اما در چنين روزها و اوقاتي كه دارا و ندار و غصهدار و بيغصه را به ضمير درون ميخواند و هر كه را به اقتضاي حال و روزش به فكر واميدارد، هستند انسانهايي هم كه به دليل مشكل و گرفتاري خاصي راه به جايي ندارند و درمانده و مستأصل هستند كه چه چاره كنند و در اين شب عيدي كدام درد خود پيش طبيب برند. يكي در وسع مالي واقعاً ناتوان است، يكي مريض و پريشانحال دارد، يكي زير بار دين ديگران است، يكي در زندان بسر ميبرد و يكي زنداني دارد و صدها و صدها خانواده هم زخم برداشته از واقعه و اشتباهي درگير چه كنم، چه كنمها چشم به راه معجزه و روزنه اميد هستند. هيچ شده ببينيد بچه گنجشكي را كه دور از چشم مادر از لانه به زير افتاده و از ترس تمام جثه كوچكش به لرزش افتاده است و چه حال و آرامش خيالي دارد، آن دست گرم و مهرجويي كه بچه گنجشك درمانده را به لانه و بالاي شاخه برميگرداند؟
هيچ تاكنون شده براي اينكه مور دانهكشي را زير پا و كفشهاي خشن خود از حيات محو نسازيد، راه كج كنيد و از لذت اين تصميم خداپسندانه سرشار از شعف و احساس وجود شده باشيد؟ هيچ اتفاق افتاده انسان پير و فرتوتي را با مهرباني و صبر از اين سوي خيابان و از لابلاي ماشينهاي بياحساس و پرشتاب به آن سوي خيابان هدايت كنيد و از حس سرزندگي و همبستگي سر به آسمان بساييد؟ امروز همان روز و همان لحظه است. با يك قدم كوچك با لمحهاي مهرباني و عشق، با مبلغ بيارزشي كه توان بازسازي دوباره آن را داريد با چاره و تدبيري كه از انديشه بلند شما برميآيد و سر آخر اينكه با گذشت و جرعهاي فداكاري و چشمپوشي، ميتوان چراغي در تاريكي روشن كرد و روزنه بسته شدهاي را به روي يك زندگي گشود و قلبي را با تپشهاي شادي اميدوار كرد. خوشيهاي زندگي، زيباييهاي بهار، هيجانهاي جشن و شادماني زماني ارزش دارد و پايدار ميماند كه هيچ چراغي و هيچ قلبي از گردباد غفلت و سياهي بيخبريها خاموش و نااميد نباشد. براي رسيدن به قله شاديها و ساحل آرامش، شايسته نيست تا از ديگران سبقت بگيريم، چه بهتر كه با هم و در كنار هم به آرامي ره به آينده جوييم و به زندگي لبخند بزنيم.