این روزها چنان غرق گرمای بخاری خانههایمان هستیم که یادمان نیست بهار هم در همین نزدیکیها است و هر لحظه ممکن است صدای دقالباب او را از پشت در بشنویم!
همیشه گذر عمر به سمت و سوی سوز سرما و غروبهای یخی زمستان نیست و میرسد آن لحظههای شادی که آن طرف پنجرهها توی حیاط و کوچهها و شاخهسار درختان پر از شکوفه و رنگهای سرخ و صورتی است و از همهمه و پایکوبی گنجشکها و دمجنبانکها روی درخت و لبه دیوار چه غوغایی برپاست.
بهمن ماه است و چسبیده به فصل بهار، این بهمن سرآغاز همان بهارانی است که نرمنرمک از خم کوچههای خاطره میگذرد و قرار است در دشت و دمن و کوه و بیشهزارها خیمه برپا کند.
اما تا بگذرد این چند صباح سرد و برسد از راه آن نفسهای معتدل بهاری، کار دشواری هم نیست که همت خودمان را باور کنیم و از خمودگیها دل بکنیم! تا نباشد و نبینیم و ندانیم و نچشیم این هوا و چشمانداز سرد و برقی و احساس زمستانی و مزههای گس زندگانی را، آن ایام لذت و سبک بالی خیال و امید به شکوفههای حیات هم تأثیری در حالمان نخواهد داشت و زخم نخورده باشی قدر سلامت و آسودگی نخواهی دانست!
این جهان چهار فصل کامل است، آن چنان که کودکی و جوانی و روزگار میانسالی و پیری با ما است. مصداق «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری» فقط برای ایام سوداگری و گنجینهداری نیست و حال و احوال روزگار آدمها را میگوید که تا نباشد روزهای درد و رنج برای کسی، روزهای عافیت و سلامت هم معنی نخواهد داشت.
بسیار زمستانهای سختی بود، پدرانمان نان جوین در خون آغشته میکردند و نجویده میبلعیدند و مادرانمان خاک ذغال چنگ میزدند تا بلکه کودکان خویش را از گزند زمستان برهانند.
پسرهای نوجوان آرزو میکردند، برادرهای بزرگتر از خود داشته باشند تا نوبت لباس نیمداری هم به آنان برسد و دخترکان معصوم و حسرت زده تا الفبایی بیشتر، مجال درس و آزادی از حصار جهل و نادانی نمییافتند! نه، نه فقط تأثیر تغییر نگرشها و ابزار و زیرساختهای جهانی نبود و نیست که جامعه ما را هم دنبال خود بکشاند!
باید بخواهیم و خواستیم باید حرکت کرد تا به جایی رسید و آن حرکت در جامعه ما هم اتفاق افتاد و قدمها برداشته شد. باید حق و سهم را برای همگان قائل شد، باید نگاهها همه سویه و ملی باشد. باید ابری باشد تا باران ببارد، باید آشفته جان و عاشق و دردمند باشی تا نم اشکی بر گوشه چشمهایت بنشیند!
باید راه بجویی و قدم در راه بگذاری و راه از چاه بشناسی و آن جاده هم راهی هموار باشد تا بهجایی برسی.
باید بدانی هیچ کجا و در هیچ کیش و آئین و مسلک، بهشت را به بها میدهند و هیچ بهانهای برای بهشتی شدن پذیرفته نیست و این دنیا با تمام بود و نبودش هم یکشبه ساخته و به وجود نیامده است.
و حرف آخر اینکه، هر حرف و سخنت باید از دل برآید و آگاهانه و دلسوزانه و مسئولانه بگویی تا بر دلها نشیند!!!