می گویند کودک پدر انسان است و به هر شکل کودکی سپری شود مابقی زندگی هم به همان صورت ادامه پیدا خواهد کرد.
اگر دوران کودکی مملو از شادی،آرامش و اطمینان باشد و دنیا جایی آرام و زیبا دیده شود در آینده بالغی محکم،سرزنده و آماده ،چالش های دنیای پراز تلاطم را طی خواهد کرد.به هرمیزان پیوند عاطفی بین کودک و مادر یا جانشین روانی مادر محکم و به دور از بازی های روانی باشد در آینده فرد با کمترین گره های روانی و کودک درونی سالم و شاد زندگی را بهتر و بیشتر زندگی خواهد کرد و چند دهه زیستی سریع تمام شونده را به راحتی از دست نخواهد داد.کودک درون یک منبع قدرت است زیرا تجربیات کودکی میتوانند تأثیر زیادی بر رشد بهعنوان یک بزرگسال داشته باشند.
اما این موضوع یک شمشیر دولبه است، زمانی که تجربیات منفی کودکی، انسان را تحت تأثیر قرار دهند، کودک درون ممکن است این زخمها را تا پایان عمر با خود حمل کند.اهمیت وجه کودک شخصیت، به اندازه ای است که به عقیده بسیاری از روان شناسان بیشتر اختلالات اضطرابی، افسردگی و الگوهای ارتباط گیری آسیبزا به دلیل سرکوب و نادیده گرفتن کودک درون است.سرکوب شدن بخش کودک درون که منشأ بسیاری از اتفاقات و هیجانات است باعث عدم انعطافپذیری روان و نهایتا تجربه یک زندگی خشک و غیرخلاقانه میشود.به عنوان افرادی بالغ،چگونه می توانیم جهان خود را بر پایه و اساس متزلزل کودکی وحشتزده و منزوی بنا کنیم که نیازهای اساسی اش هیچ گاه بر آورده نشده است؟این امر ممکن نیست.
دیر یا زود بحرانی روی می دهد.یک بیماری، طلاق یا از دست دادن ناگهانی کارو یا مشکلی مالی،و آنگاه کل زندگی فرد فرو می پاشد.از دهه ۱۹۶۰ کودک درون موضوع مورد علاقه روانشناسی شده است.کودک درون آن بخش از وجود ماست که مانند کودک احساس می کند و شاید سبب شود به شیوه ای کودکانه یا کودک وار رفتار کنیم.
هر اندازه این وجه درون، اجازه لازم برای مهم ،دوست داشتنی و ارزشمند بودن را داشته باشد در بزرگسالی دیگر ترسی از دیده نشدن نخواهد داشت و ناچار به صرف انرژی روانی زیاد برای کسب این داشته های درونی نیست.اما چه می شود که وجه کودکانه درون سرکوب و پنهان می شود؟ کودکی که تنها برای بقا و زنده ماندن ناچاراست تمام تهدیدها و تحقیر های دنیای اطرافش را تحمل کند در بزرگسالی زمین باروری برای ثمر بخشی نخواهد داشت.
زمانی که کودک در معرض آسیب های جسمی و روانی بسیاری قرار بگیرد و مرحمی بر زخم هایش ندارد چگونه می توان از او انتظار داشتن زندگی شادمانه و به دور از آشفتگی های روحی و روانی را داشت.آیا قابل انتظار نیست که او در زیر فشارهای فراوان زندگی به راحتی خرد شود و تاب تحمل دنیای پرازفشارهای گوناگون را نداشته باشد.اینجاست که بزهکاری ها و انحرافات اجتماعی بسیاری را شاهد خواهیم بود و هر روز ناچار از پرداخت هزینه های هنگفتی می شویم.
اهمیت داشتن کودکی سالم آنقدر بالاست که تلاش های اجتماعی و فرهنگی گسترده ای در جهان برای ارتقای سطح زندگی کودکان صورت می گیرد.روز جهانی کودک به عنوان یکی از همین تلاش ها سعی در احقاق حقوق احتماعی،روانی و عاطفی کودکان دارد تا در ادامه بزرگسالانی شاد، قوی و خلاق داشته باشیم.