یکی از سازمانهایی که درباره عملکرد آن همواره صاحبنظران نظرات متفاوتی داشتهاند، سازمان برنامهریزی بوده است.
برخی مانند احمدی نژاد آنرا ترمز توسعه میدانستند و حذف و انحلال آن را پیگیری کردند و ۸ سال بدون اجازه سازمان برنامه هر برنامه ای را پیش بردند
برخی هم آنرا ضروری دانسته و احیای آن را در دستور کار قرار دادند تا کسب اجازه از این سازمانترمزی برای زیادهروی و افراط و جاهطلبی باشد.
اما به رغم احیای این سازمان اتفاقاتی که در کشور به ویژه در تامین اعتبارات رخ میدهد، نشان میدهد این سازمان چندان هم با برنامه نیست و در اکثر مواقع سازمانی برای ایجاد بیبرنامگی است.
بیبرنامگیهایی که در مواردی جنبه خاص نیز پیدا میکند و اعتراضهایی در فضای مجازی و واقعی را دامن میزند.
ناتوانی این سازمان عریض و طویل در پیشبینی میزان بودجه مورد نیاز برای بازنشستگی شاغلین دولت در هر سال، پرداخت قطرهچکانی و اقداماتی از این قبیل بخشی از بیبرنامگی مشهود در این سازمان است.
در حالی که انتظار میرود این سازمان برای هر اتفاقی برنامه خاص آن را داشته باشد و بتواند نقشی موثر در توسعه کشور و آرامش فردی مخاطبان سازمان ایفا کند.
از طرفی دیگر نقش سازمان در تدوین برنامه توسعه هفتم به گونهای نبوده که بتواند برنامهای بدون ایراد یا کم نقص تدوین و به دولت و مجلس پیشنهاد کند.
درگیری مجلس و دولت بر سر برنامه نشان میدهد بود و نبود سازمان برنامه در تدوین این برنامه چندان اهمیتی ندارد و دولت و مجلس از دست پخت سازمان راضی نیستند.
همچنین سیاست انقباضی این سازمان در اعتبارات دستگاههای دیگر دلیلی است که نارضایتی در جامعه مخاطب را افزایش داده و بسیاری به عملکرد این سازمان در این زمینه معترض هستند.
در کنار این دلیل اصلی احیای سازمان برنامه پیشگیری از تورم به دلیل اجرای برنامهها بدون توجه به اصول اقتصاد بود در حالی که با وجود سازمان برنامه هم تورم و نقدینگی همچنان در حال رشد هستند و سازمان هم چارهای جز تماشا و مستندسازی ندارد.
مجموع این آسیبها حکایت از آن دارد که دولت در دو سال دوم فعالیت لازم است نگاه جدیدی به سازمان برنامه ریزی داشته باشد وگرنه طرفداران انحلال این سازمان باز هم میدان دار خواهند شد و برای رفع این آسیبها انحلال سازمان برنامه را باز هم پیگیری خواهند کرد تا حداقل هزینههای یک سازمان عریض و طویل در بودن آسیبها در جامعه به مردم تحمیل نشود.