دولت دوازدهم از تكريم حقوق شهروندي مردم ايران و جلوگيري از خدشهدار شدن ارزشهاي والاي انساني و اجتماعي بسيار سخن گفته و در اينباره آييننامه جامعي هم كه ميتوان آن را متمم قانون اساسي جمهوري اسلامي ناميد، تدوين شده است.
اگر به راستي چنين قانون كوچك در كنار قانون اساسي جمهوري اسلامي در جامعه ما اجرا شود، ميتوان اميدوار بود تمام درهاي بزرگ و دريچههاي پنهان براي تعدي و پايمالي حقوق فردي و اجتماعي تكتك مردم كشورمان بسته شده و دريچههاي جديدي از رعايت و احترام به اصول شهروندي و هر آنچه كه لازمه زندگي بيدغدغه و بيواهمه از تبعيض و نابرابري و ضعيفكشي در حريمهاي فردي و اجتماعي است، به روي همگان باز شود. البته بايد توجه داشت حقوق شهروندي دربرگيرنده كليات و جزييات دامنهداري از حق و سهم قشرهاي اغلب مردم از همزيستي و بهرهمندي از مواهب زندگي اجتماعي است و قطعاً در هيچ جامعهاي انجام چنين كليات و جزييات بدون از قلم افتادن برخي از آنها غيرممكن نخواهد بود و مدينه فاضله جايي است كه تمام حقوق مردم بدون كموكاست رعايت شود و البته كه چنين جايي در روي كره خاكي وجود ندارد مگر آن دنيا يعني دنياي باقي و جايي كه بهشت مينامند و آنهم براي هر موجوي ميسر نيست.
با اين حال در جامعه ما نمونه و مظاهر بيشماري از تجاوز به حقوق شهروندي و بياحترامي به ديگران وجود دارد كه واقعاً انسان ميماند از كدام بگويد و از كدام بنويسد. امكان ندارد فردي از افراد جامعه ما و همين شهر تاريخي و فرهنگي خودمان همدان، روزي پاي از خانه بيرون بگذارد و با دهها مورد حركات و اعمال زشت و پلشت از ديگران شاهد نباشد و دلخور به خانه بازنگردد.
چگونه ميشود انسان پرخاشگر و عصبي بار ميآيد و شهري دچار بيماري مزمن ناهنجاريها ميگردد؟ مسلماً هر چقدر كه ناهنجاري در سكونتگاهي بيشتر باشد، آدمهاي آن نيز بيشتر پرخاشگر و ناسازگار و دزد و دغل و خلافكار ميگردند و عكس اين قضيه نيز صدق ميكند.
ماشينسوار و موتورسوار از بيخ گوش شما با سرعت و در خلاف جهت رد ميشوند و چنان بر بوق ناهنجار مركب خود مينوازند كه تمام پيچ و مهرههاي بدنت شل ميشوند. ترازودار در مقابل يك سؤال كوچك و يك ايراد بجا چنان بر سرت فرياد ميكشد و غضب ميكند كه آنچه در ترازو براي خريدن و بردن و خوردن داري، زهر مارت ميشود.
نانوايي نانِ جمع شده و سوخته و نيمپز جلوي رويت پهن ميكند و اگر اعتراض كني، پاسخي نثارت ميكند كه هرچه دندان براي نان خوردن داري توي دهانت لق شده و ميافتد. و اما اين آخري كه بعد از هزارها به يادمان آمد!!! فريادهاي ناوقت و بيوقت نانخشكيها و دورهگردهاي بخروبفروش است كه فرق نميكند هنوز از خواب ناز صبحگاهي بيدار شده باشي يا نه، در وقت استراحت نيمروز هستي يا نه، بچهات بعد از كلي جر و بحث و استدلال حاضر شده چند دقيقهاي درس بخواند يا نه، مريض و مجروح ناسور در خانه داري و با هزار دوا و درمان تازه به خوابش بردهاي يا نه، در هزار انديشه بودها و نبودهايت هستي يا نه!! فرق نميكند چه وقت و چه هنگامهاي از زندگي و حريم حقوق شهروندي بوده باشي، هرچه هست بايد از جا بپري و اين انكر و منكر ناخوانده را به گوش باشي تا چه حراج ميكند و با چه الفاظ و فرهنگ نامرئي وارد حريم شخصيات ميشود. كاش همه حقوق و همه سهم و بهره مردم را از زندگي و جامعه و حريم اين فردي و اجتماعي ميگرفتند و در عوض براي فعاليت و جولان اين دورهگردهاي مزاحم وقت و حريم و قاعدهاي تعريف و تعيين ميكردند تا هزار بلا و هزار ناهنجار از اين مردم دور ميشد!!! آيا اميدي هست يا هنوز اين روزِ خوشمان است!!!