شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک روز وارد محل کار خود شوید و همکارانی که تا دیروز با شما صمیمی و گرم برخورد میکردند بدون دلیل مشخصی رو برگردانده از سخن گفتن با شما پرهیز کنند، شاید هم این تجربه را داشته باشید که دوستی دائماً جویای احوال شما بوده اما بهیکباره از پاسخگویی به تماس شما سر باز زند و توضیحی هم برای علت این سردی خود بیان نکند.
این حس مورد قضاوت و اتهام واقع شدن و فرصت پاسخگویی و توضیح و تبیین نیافتن، طعم بسیار تلخی دارد که روح و روان قویترین آدمها را هم به بازی میگیرد.
به میزانی که انگارهها و الگوهای ذهنی افراد از پیش تعیینشده و قالبی باشد قضاوتهای آنها ساده و سریعتر رخ میدهد و بهعکس افرادی که حداقل در مواردی فرصت فراتر رفتن از پیشانگارههای ذهنی را پیدا کرده باشند و به مدد تمرین تفکر یا تجارب مستقیم، ابعاد مختلف مسائل زندگی را لمس کرده و بهنوعی پختگی رسیده باشند میدانند که اولاً نباید در موضوعاتی که ربط مستقیمی به آنان ندارد وارد شوند و ثانیاً اگر در موضوعی وارد میشوند نباید در قضاوت شتاب به خرج دهند و حداقل موضوع را از منظر فرد مورد اتهام هم ببینند و پس از کسب اطلاع از ابعاد مختلف موضوع تصمیم بگیرند.
فیلم «قسم» محسن تنابنده در همین مورد است و تعداد تماشاچیان کمتر از انگشتان دو دست آن در یک سئانس سینما قدس هم نشانگانی از همین امر است که بسیاری افراد به چالش کشیده شدن پیشانگارهها و قالبهای ذهنی خود را برنمیتابند چراکه زندگی در قوالب مألوف و متعارف فکری، پدیده «آشناپنداری» و «دیگریسازی» را تسهیل کرده حس تعلق یا عدم تعلق را بهطور مشخص القا کرده و افراد را از قرار گرفتن در موقعیت تضاد و تعارض درونی نجات میدهد.
در گذشته فیلمهایی با موضوعیت «قضاوت» در جهان ساختهشده چنانکه فیلم دانمارکی «شکار» به کارگردانی توماس وینتربرگ در مورد معلم مهدکودکی است که توسط دختربچهای خیالباف از یک خانواده نامتعادل و دچار تنش مورد اتهام قرار میگیرد و در پی این اتهام «آزار و اذیت» مصائبی بر سر مرد بیگناه میرود که هر یک از ما در مقام بیننده فیلم، تلخی فزاینده آن را در تمام لحظات فیلم از عمق وجود خود حس میکنیم.
این مسئله در مورد اجتماع واقعی هم صادق است بهویژه اینکه افرادی نابخرد برای لایک گرفتن بهسرعت برخی قضاوتهای سطحی را در فضای مجازی همهگیر کرده و با سلب قدرت اندیشیدن عمیق از مخاطبان، زندگی و سرنوشت دیگران را به بازی میگیرند و در میانه هیاهوها صدای پختگان و افراد دارای عمق اندیشه هم شنیده نخواهد شد به همان دلیل که بسیاری از مردم حوصله امور پیچیده را ندارند یا گاهی حتی در گیرودار تأمین معیشت، تمرین فکری لازم برای درک ابعاد پنهانتر مسائل را پیدا نمیکنند.
شاید برای نخستین بار این اصغر فرهادی بود که در فیلمهای خود بهطورجدی موضوع قضاوت را مورد مداقه قرار داد چنانکه در «درباره الی» جمعی که بهنوعی خود را مقصر غرق شدن دختر میهمان میدانستند دچار این تنگنای اخلاقی میشدند که پیرامون سلامت اخلاقی دختر غرقشده قضاوت کنند و همین قضاوت را به نامزد او اطلاع دهند.
در فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم فرزند یک پدر او را به چالش میکشد که یا اخلاقی رفتار کند و در مورد مرگ نوزاد خانمی که با وی درگیر شده حقیقت را بگوید یا دروغ بگوید و در دادگاه وجدان فرزند خود محکوم شود، در فیلم «فروشنده» فرهادی جلوتر رفته و صحت یک قضاوت را اثبات میکند اما درعینحال با نشان دادن ابعادی انسانی از فرد گناهکار، این سؤال را طرح میکند که بهواقع عفو لذت بیشتری دارد یا انتقام؟
اکنون تنابنده در فیلم قسم جا پای فرهادی گذاشته و مقوله «قضاوت جمعی» برای قاتل دانستن فردی و قصاص وی را مورد تأمل قرار داده و بدون شک هر یک از ما در مقام شهروندان جامعه در بسیاری موارد از قبیل منتشر شدن فیلم ساعت هوشمند یک دانشآموز پیرامون حرفهای زننده یک ناظم و بعد پخش گسترده اطلاعات فرامتن در فضای مجازی برای اثبات متجاوز بودن آن ناظم، باید لحظهای درنگ کنیم و بیندیشیم قضاوتهای ما تا چه میزان بر مبنای دادههای واقعی و بر اساس اشراف بر موضوع است؟ از همین سنخ وقتی فریادها یا گریه یک خانوم را میبینیم چند نفر از ما از قضاوتهای جنسیتی فراتر رفته و احتمال بیگناه بودن مرد در حال مواجهه با خانم مذکور را هم مورد بررسی قرار میدهیم؟
در مسائلی از قبیل زندگی شخصی و طلاق و ازدواج فلان بازیگر یا شخصیت سیاسی، تصمیم به خروج از کشور یک مجری تلویزیونی، پخش فیلم غیراخلاقی فردی مشهور، خبر مهاجرت فرزندان یک مدیر توانمند و حتی قضاوت در مورد برخی عملکردهای پیچیده و کلان دولت و حکومت، باز این محکمه درونی در وجود هر یک از ما بر پا میشود که قضاوتهایمان تا چه حد مبتنی بر واقعیات یا جوّ زدگی و تفکر قالبی است؟ آیا بدون اشراف بر جزییات و ابعاد پنهان امری، مجاز به قضاوت در مورد آن هستیم؟ آیا اگر خودمان در آن موقعیت باشیم رفتار متفاوتی انجام میدهیم؟ آیا به فرض صحت یک قضاوت، اجازه بازنشر آن و بازی با زندگی دیگران را داریم؟ پاسخ این مسئله را باید در آیات شریفی که به مقوله «ظن» و «تجسس» میپردازد جستجو کرد و از روایات ائمه اطهار پیرامون آبروی مؤمن و گرفتار شدن فرد اتهامزننده به گناه فرد مورد اتهام، استعانت جست، هرچند شاید خیلی از ما همچنان ترجیح بدهیم به این موارد فکر نکنیم تا آن زمان که خودمان یا نزدیکانمان با پدیده مورد قضاوت واقع شدن مواجه شویم و تلخی گزنده آن را با گوشت و استخوان خود لمس کنیم.