"اصغر راجی" اسطورهای که ۸۳ سال از بهار زندگی خود را سپری میکند و همچنان شاداب و با نشاط و پرهیجان والیبال رشته محبوب خود را با جدیت پیگیری میکند چراکه همیشه عاشق توپ و تور بوده و والیبال برایش فراتر از یک نام است.
هر چه از این اسطوره سخن به میان آوریم کم است و شاید کم لطفی از سوی متولیان امر و حتی اهالی رسانه است که آنگونه که شایسته بود به این گنجینههای طلایی و ماندگار ورزش همدان پرداخته نشده است؛ اسطورههایی که کوله باری از تجربه و منش پهلوانانه و افتخارات بزرگ از خاطرات شیرین و جذاب هستند.
اصغر راجی با همین سن و سال به قدری پرحرارت و هیجان از گذشته پرافتخار والیبالی خود صحبت میکند که هرگز در گپ زدن با او خسته نمیشویم.
گفتوگو با این اسطوره ماندگار والیبال همدان را که هفته گذشته با مساعدت شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر همدان، معبری در همدان به نامش نامگذاری شده را بخوانید:
متولد چه سالی هستید و والیبال را در چه سنی شروع کردید؟
متولد ۱۳۱۹ هستم و از کلاس هفتم آن دوره رسما به ورزش والیبال پرداختم.
خیلی زود هم در مسیر پیشرفت قرار گرفتید؟
دقیقا. من عاشق والیبال بودم و این عشق ابدی است. آن زمان یک تیم ملی شهرستانها داشتیم و یک تیم عمومی. ما هم جزو بهترینها بودیم. سال ۱۳۴۱ سوم کشور شدیم و سال ۱۳۴۵ توانستیم به مقام دوم برسیم که یک افتخار ماندگار در زمان خودش بود و در میان بزرگان به این مهم رسیدیم.
در خانواده فقط شما والیبالی بودید؟
همسرم والیبالیست بود ضمن اینکه برادر بزرگترم نیز والیبال بازی میکرد. کلا خانواده والیبال دوستی بودهایم.
چرا اینقدر عاشق والیبال هستید؟
به هر حال ورزشی بود که خیلی زود توانستم به لحاظ علاقه و فیزیک و تکنیکی که داشتم، رشد کنم. این علاقه همیشه پایدار بوده حتی در دوران سخت دانشسرا!
یعنی در دوره تحصیلات دانشگاهی هم بیخیال والیبال نشدید؟
به هیچ عنوان، تازه بیشتر هم شد. از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ که دانش آموخته شدم، هرگز یک روز هم والیبالم ترک نشد. حتی خیلی غیبت میکردم. کلاس زبان نرفتم و استاد انگلیسی گفت بیش از سه جلسه غیبت یعنی حذف درس! آن زمان محمود محشون دوست و همکلاسیام بود و خواستم وساطت کند. من علاقه به ادبیات فارسی داشتم و محشون زبان! دو تا رفیق بودیم و برادر. اما در مسابقه رقیب هم بودیم. بخاطر والیبال یک ترم زبان افتادم.
اما عشق به والیبال در شما آن زمان حد و مرز نداشت؟
درست است. هر چهارشنبه عصر عزیمت میکردم تهران و پنجشنبه و جمعهها با حضور در سالن والیبال، از حرکات الگوبرداری میکردم. بعد توانستم تکنیک ساعد در والیبال را به همدان بیاورم و آموزش بدهم. آن زمان داورها مدام از ما خطا میگرفتند. تکنیک ساعد که آموزش دادم، خیلی پیشرفت کردیم و خطاها به حداقل رسید.
در تمام دورههای آموزشی و مربیگری شرکت میکردید؟
وقتی عاشق ورزش والیبال باشید از هر فرصتی حتی در شرایط سخت برای پیشرفت استفاده میکنید. یادم است سال ۱۳۴۹ در یکدوره آموزشی به منظریه تهران رفتم. آن زمان باغ منظریه تهران پر از مار، عقرب و مارمولک بود. حتی خود تهرانیها دوام نیاوردند و از دوره خارج شدند. در آنجا امکانات نبود و باید خودت چادر میزدی. به من گفتند اینجا پر از جانورهای موزی و سمی هست. گوش ندادم. چادر زدم و رفتم گازوییل خریدم و ریختم اطراف چادر. بعدها این باغ توسط مرحوم دکتر حسین بنایی به اردوگاه تبدیل شد و به آبادانی رسید. در واقع وسط مار و عقرب مربی شدم.
خاطرهای هم از دورههای آموزشی والیبال دارید؟
به گزارش ایرنا، یادم هست در همین دورهای که در منظریه تهران پس از تجهیز و تبدیل به اردوگاه برگزار شد، مدرس دوره بلغاری بود. آن زمان والیبال جهان دست بلغارها، رومانیاییها و شوری سابق بود. از من خواست که مدل کلاس شوم و به تمجید از من پرداخت. انگیزهام را دوچندان کرد و هرکجا کلاس بود، میرفتم. به هر حال "کاچی به از هیچی" بود و باید از هر فرصتی استفاده میکردم تا از دانش والیبال عقب نباشم.
روزی چند ساعت تمرین میدادید؟
آن دوره فقط سالن تختی را برای والیبال داشتیم. بچهها را همه روزه از ساعت ۱۶ به سالن میبردم و تا ۹ شب حق ورود و خروج نمیدادم. پنج ساعت کامل تمرین میکردیم. سالن تختی آن موقع آسفالت بود و برای صاف کردنش مدام پا میکوبیدیم. بعد سیمانی شد اما دوام نیاورد و خراب شد. دوش هم نداشت و با شرایط سخت تمرین میکردیم.
نتیجه هم داشت؟
بالاخره با تلاش و زحمت میتوانی نتیجه کسب کنی. آن دوره در مسابقات کشوری دوم شدیم. اصفهان، خوزستان، مازندران را بردیم و فینال سه بر یک از تهران شکست خوردیم. تهران در واقع تیم ملی والیبال ایران بود و فقط ما توانستیم پوئن بگیریم. بعد توسط شوروی و جمهوری آذربایجان برای مسابقات دعوت شدیم که متاسفانه گفتند بودجه نداریم!
بعد چکار کردید؟
رفتم دوره داوری و مدرک گرفتم. البته پس از یک ماه دوره توانستم قبول شوم. اینطور نبود که بهراحتی مدرک کسب کنیم. چند سال هم در عرصه قضاوت بودم.
توصیه شما به نسل جوان؟
قهرمانی بهراحتی به دست نمیآید اما بهراحتی از دست میرود. باید همیشه تلاش کرد و برای موفقیت در حرکت بود. قهرمانان حرفهای جهان پس از کسب افتخار، به محض بازگشت به کشورشان هم تمرینات خود را ادامه میدهند. یادم میآید که مربیای از کشور آلمان میگفت: قهرمان ورزشی اگر یکروز تمرین نکند، یکروز از تکرار قهرمانی عقب خواهد ماند.
تفاوت والیبال آن زمان با این دوره؟
زمان ما پولی در کار نبود که بتوانی درآمد آنچنانی داشته باشی و زندگی بسازی. فقط عشق و علاقه بود. اما اکنون رشتههای ورزشی پولکی شدهاند. البته نمیگویم خوب نیست اما واقعا قابل قیاس نیست. ما آن زمان فقط عشق داشتیم و شوق و علاقه. آن هم بدون امکانات.
الان هم در والیبال فعالیتی دارید؟
اجازه بدهید همینجا از اعضای شورای اسلامی شهر و شهردار همدان به خصوص پیگیریهای حمید بادامینجات رئیس هیات والیبال استان تشکر کنم که بهترین هدیه را به بنده دادند و نامگذاری معبری به نام اصغر راجی، اقدام و لطف ماندگار و بزرگی بود. واقعا پیشکسوتان شایسته این هستند که برای نسل امروز یادآوری شوند. اکنون هم کم و بیش در والیبال هستم. برای تماشای بازیهای تیم ملی به تهران دعوت میشوم و حتما هم میروم. مگر میشود از والیبال دور بود؟
عملکرد هیات والیبال استان همدان را چطور ارزیابی میکنید؟
هیات والیبال با ریاست بادامی روزهای خوبی را سپری می کند و توانسته با برنامه ریزی منسجم و هدفمند، این ورزش را به خوبی ساماندهی کند. همچنین خوشحالم که پیشکسوتان فراموش نشدند و اقدام شورا و شهرداری برای نامگذاری معبری به نام بنده شایسته قدردانی است.