حوادث چند روز گذشته در برخي شهرهاي كشورمان از جمله همدان موجب نگراني و سردرگمي محبان دين و كشور و هر آنچه ارزشهاي ملي و امنيتي به حساب ميآيد، شده است. در اين ميان اهل تفكر و دلسوز و مسئول ماندهاند تا كجاي كار مردم معترض را قبول كرده و تأييد كنند نسبت به چه حركتهايي احساس نگراني نداشته باشند! و در نهايت چگونه بايد درك كرد كه راست ميگويد و كه دروغ و چه را بايد باور كنيم و چه را باور نكنيم!؟
ميگوييم بسياري مردم از شرايط بد اقتصادي و رأس آن بيكاري و ورشكستگي به جان آمدهاند. قبول ميكنيم و حق ميدهيم، گراني افسارگسيخته و درآمدهاي محدود و پايين مانع رفاه نسبي و زندگي بخور و نمير قشرهاي غالب مردم است و ادامه اين وضعيت حلقه محاصره را بر مردم تنگتر و تنگتر ميسازد. بايد بپذيريم كه نبود نظارت و اعمال قانون در جامعه اقتصادي و خيلي از حوزههاي اجتماعي عرصه را براي تاختوتاز عناصر فرصتطلب و متقلب باز گذاشته است و عدهاي از خدابيخبر به مردم اجحاف ميكنند و كسي نيست مانع آنان شود! از سويي ديگر گروههايي تنگنظر و ريزهبين هر حركت و حرف و حتي سؤال و ابهام را مغاير اصول و مرام دين و قانون تلقي ميكنند و ميكوبند و كاسه داغتر از آش شدهاند و در جايي كه هزاران عالم و عاقل و وارد و مسئول نشستهاند، از خود نظريهپردازي كرده و فتوا صادر ميكنند.
همه اين ضعفها و انتقادها وارد است و خوشبختانه اغلب مسئولان ارشد كشور و رؤساي 3 قوه و از همه مهمتر و بالاتر شخص مقام معظم رهبري بر آن واقف هستند و بارها به دستاندركاران گوشزد فرمودهاند وليكن قانونگريزي و مداخلههاي به ظاهر دلسوزانه محركههاي جامعه را در تمام بخشها و حوزههاي عمل منحرف ميسازد. قرار هم نيست مشكلات به نقطه پايان برسد؛ چراكه همواره دشمنان آشكار و پنهان و چنگالهاي دستكشپوشيده، مشكلتراشي ميكنند. نمونهاش همين سران استكبار و صاحبان ناحق قدرت و زور كه 40 سال مردم كشورمان را تحريم كردهاند و مانع زندگي راحت مردم هستند، در سختترين شرايط از حياتيترين كالا و صنعت و دارو و غذا نسبت به ايران و ايراني دريغ دارند. آن وقت در شرايط و موقعيتي كه باد به نفع آنها و بادبان آنها ميوزد، مثل آن گرگ مادرنما با مردم اظهار همدردي و همراهي ميكنند.
اينگونه است كه به قول معروف از درون خود ميسوزيم و از برون ديگران را ميسوزانيم. انسان ميماند معطل كه غصه آن دسته از مردم مظلوم و بيپناه و لاعلاج كه ناگزير به فرياد و تظاهر هستند را بخورد يا هراس دشمن و نادان و فريبخورده را داشته باشد كه آب به آسياب دشمن ميريزند و سعودیها را خوشحال ميكنند! بايد بدانيم راه اعتراض و حقطلبي از آشوب و هراسافكني جداست. يك جامعه واحد و يك شهر و يك كشور با تمام ارزشها و متعلقات آن مانند پدر و مادر براي انسان عزيز و قابل احترام است چه آن نماد يك كشور و يك ملت مثل پرچم كه قديميترين و شناخته شدهترين نمادهاست. چگونه ميشود انسان پدر و مادر خود را در حد جان دوست داشته باشد و در مريضحالي و گرفتاري دلسوز و جان فداي آن باشد، وليكن در عين حال به آن بياحترامي روا بدارد و پيش چشم و نظاره دشمنان در همه عالم خوارش كند. اينگونه است و اين وضعيت است كه سردرگم و درماندهايم كه قسم حضرت عباس را قبول كنيم يا دم خروس را!