بدون شک تنگناهای شدید اقتصادی که در این ماه و امسال بر حریم بسیاری از خانوادههای ایرانی چنبره زدهاست، مانع یادآوری بسیاری خاطرههای شیرین زندگی و سنتهای ملی برای فراهم ساختن دلخوشیهای روزگارمان میباشد. شاید هم دچار همان خواب خرگوشی شدهایم و از بیم گرانی اسباب شادیهای بزرگی که میتوانیم داشته باشیم، خود را به خواب زده یا به کوچه علی چپ میپیچیم تا نبینیم و نبیننمان و نخواهیم و از ما هم نخواهند!
اما یک راه حل بهتر هم هست و برای افتادن در این راه و پیمودن آن میخواهیم یادآوری کنیم که حدود 1 هفته دیگر شب یلدای ایرانی است، یادتان آمد؟! همان شب یلدایی که تا همین چند سال پیش قصهها و حکایتهایش را میشنیدیم و یا اگر سن و سالی داریم بارها قصههای شیرین یلدا و چراییهای آن را در خیلی از شبهای سالی یکبار یلدا برای کودکان و نوجوانها و حتی جوانهای شاد و شنگول خودمان نقل کردهایم اما شاید شب یلدا و حکایتهای رنگارنگ آن تمام آن حرفها و نقل قولها و قصههایی نباشد که گفتهایم و شنیدهایم و شاید اصلاً یلدا آن چیزی باشد که همه ما یا کمتر شنیدهایم و یا هیچ گاه نشنیدهایم و برایمان نگفتهاند، اما ما میگوییم، یلدا هست و به بزرگی و قدمت تاریخ ایران و سرگذشت مردمان بزرگ این مرز و بوم کهن همواره با ما بودهاست با ایران، با ایرانی، با اقوام دلیر و سربلند ایران زمین.
یلدا یک واقعیت است واقعیت شیرینی که همه ما آن را میدانیم و به آن دلبستهایم، دلبسته بودن به واقعیت خیلی باشکوه و خیلی افتخارانگیز است چون واقعیت است و آیا مگر عقل سلیمی هست که بگوید واقعیت بد است!
اگر هیچ اشاره و حکایت یلدا را مرتبط با حال و روز و شرایط بودن خود ندانیم حداقل باید بپذیریم، یلدا عامل تمام دورهمیها و مهربانیها در تمام عمر و زندگی ایرانی بوده و هست. همین یلدا است که سخت یا آسان به ما فرصت میدهد، شبی را در سال یا چند فامیل و آشنا دور هم جمع شویم و از حال و روز هم بپرسیم و خط و خطوط جدید چهرهها را ببینیم و به خاطر بسپاریم.
یلدا خیلی عزیز است، خیلی عاقل و دنیا دیده است که به خانواده ایرانی کرامت و ادب و معرفت میآموزد و تصمیم درست پیش پای ما میگذارد، حرف یلدا این است که تنها نباشید، گوشه عزلت انتخاب نکنید، بیایید لااقل یک شبی را در این روزگار خوب یا بد دورهم جمع شوید و غصههایتان را توی پوست و پوشال میوه و تخمه و تنقلات سرگرم کننده بریزید و به سطل آشغال بسپارید. یلدا میگوید برای کرامت بزرگترهای فامیل مخصوصاً پدربزرگها و مادربزرگها یک شبی را با جان و دل دور آنها حلقه بزنید و غبار قلبهایشان را آب و جارو کنید. همین که به یک بزرگتر فامیل تعارف بزنی که یک قصه یا یک خاطره برایمان تعریف کن، بسیاری از کدورتها و نامهربانیها و فراموشکاریها از یادش میرود، یلدا شبی ساده و بیپیرایه است و بیپیرایگیها را دوست دارد و سفارش میکند.
تنقلات شب یلدا ساده است نه به این دلیل که در زمان پدربزرگ و مادربزرگ تنقلات رنگارنگ و گرانقیمت برای شب یلدا نبودهاست، بلکه یلدا را همان چند دانه مویز و دانههای انار و وسط معرکه یک هندوانه قرمز و آبدار معرفی میکند تا همه چیز ساده و بدون تشریفات و رودربایستی باشد. یلدا میگوید اصلاً هزینه کردن و خوردن و شکم بارگی برای این یک شب ضروری و واجب نیست، بلکه فقط شما دور هم باشید و نگاههای مهربان و آشنای همدیگر را در یک جمع بزرگ جستجو کنید تا مگر زندگیتان بهتر شود، باشد که خیلی از کدورتها و دلخوریها هم بین حسن و حسین و هادی و جعفر و گلنار و فریبا و فرحناز و بیبیخانمها مثل یخ زمستان بالاخره آب شود و روزگاری بهتر رقم بخورد. واقعیت بزرگ یلدا همین است والا بقیه حرفها و قصهها و سور و سات اضافی بهانه است.
هر چه سادهتر بهتر و هرچه مهربانهتر سالمتر، قرار دیدارمان در همین شب خاطرهانگیز و زیبای یلدا!