امروز شنبه پنجم دیماه سال 1398 شهروندان همدانی سردترین شب سال را گذرانده و بنا بر اعلام سازمان هواشناسی سرمای شدید هوا منهای 13 درجه هم را تجربه کردند.
اتفاقا در میانههای امروز و حوالی ساعت 10:30 دقیقه ترافیک شهر خیلی شلوغ بود و سواریهای شخصی تکسرنشین مثل من در شلوغی چهارراهها و چراغ قرمز مرتب بوق میزدند و جلوییها را به شتاب و عجله فرا میخواندند. معلوم نبود اینهمه ماشین و تکسرنشینهای آن توی شهر ما که سر جمع شمال و جنوبش 20 دقیقه هم نمیشود کجا میخواهند بروند و چهکار دقیقه نودی دارند!
نمیدانم، شاید سرمای منهای 13 درجه و یخبندان معابر عمومی ارتباط گفته نشدهای با ترافیک خودروهای البته بیشتر شخصی در چنین روزهایی داشته باشد چون بهصورت اتفاقی یا شاید تعمدی روزهای یخبندان و سرما و برف و بوران تگرگ و کمی هم تندباد، این وسائط نقلیه عمومی و تاکسیها و بیسیمیها و اینترنتیها هستند که خیلی کم در سطح شهر مشاهده میشوند و چنانچه کمی تأمل کنی متوجه میشوی به قول معروف و تکه کلام ما همدانیها (اصل قضیه همین جاست!) و در بسیاری موارد پیداکردن پرتقالفروش کار چندان مشکلی نمیتواند باشد! حال خدا را شکر که سرمای هوا در این چله زمستان و البته تا این موقع از فصل زمستان فقط 13 درجه زیر صفر است و چنانچه خدای ناکرده زمستان هم یاد قدیمها بیفتد و یکهوئی تا 40 درجه زیر صفر سقوط کند، آن وقت تکلیفمان چیست؟! راستی تا فراموش نکردهام، خاطرهای از یک پیرمرد همشهری در ارتباط با برف و سرما و یخبندان روایت کنم. این پیرمرد که ماشاءا... ماشاءا... 90 سالگی خود را تجربه میکند و چشم بد کور از من هم قبراقتر و سرحالتر است، چند وقت پیش میگفت.
«ذغال که سالها است گیرمان نمیافتد، اما یک کرسیبرقی جور کردهام و هر طور شده بچهها و نوهها را دور کرسی جمع میکنم و تعریف میکنیم، جای شما خالی، بد نمیگذرد!
میگفت ماندهام معطل اگر خدای ناکرده سرما به روزگاران قدیم برگردد و مصرف گاز شهری ناگهان بالا برود و ناغافل قطع شود، تکلیف مردم چه خواهد شد، چون توی هیچ خانهای نه امکانات کرسی و وسایل گرمایشی قدیمی هست، نه ذغال و نه چکه نفتی و چراغی نفت سوز که در موقع بحرانی مردم را از سرما نجات دهد!
میگفت قدیمها کرسی ذعالی را تیار میکردیم و تا گلو زیر لحاف کرسی میخزیدیم و کاری با برف و بوران و سرما نداشتیم و طبیعی است که انتظارات هم از مسئولان و دولت و حکومت که چرا سرد است و چرا گاز و برق و امکانات نیست یا کم است، بهندرت اتفاق میافتاد. میگفت تازه اگر این روزها ذغال و نفت و چراغ لمپا و گردسوز و علاءالدین هم به مردم و خانوادهها بدهند، جایی برای استفاده یا نگهداری از آن نیست و آپارتمانهای 50 یا 60 متری مال این حرفها نیست چون قدیمیها در تمام خانهها، یک گوشه از حیاط «سیزان» وجود داشت و خانوادهها اسباب و اثاث روز مبادا نظیر همین کرسی و ذغال و وسایل احتیاطی را در همان سیزانها نگهداری میکردند. پیرمرد در پایان حرفها و خاطرات خود خیلی سفارش میکرد که بروید و دعا کنید سرمای ناگهانی مثل بلای سیل و زلزله به جان مردم نیفتد که چون از همدانیها خطرناکتر است!
حال سفارش و دعای پیرمرد به ما این است که به مسئولان گرامی یادآور شویم چنانچه کارها درست و با مدیریت هوشمندانه انجام شود، با هر بحرانی میشود کنار آمد، همین نقش و وظایف دارندگان وسایط نقلیه عمومی اگر بهدرستی برای آنان توجیه شود مردم از هر قشر و طبقهای اعتماد کامل به زیرساختها و امکاناتی نظیر اتوبوس و تاکسی و آژانس و... پیدا کنند، نیازی نمیبینند که در هر شرایط سواریهای شخصی خود را بیرون بکشند و باعث ترافیک و راهبندان و هزاران هزینه سنگین برای دولت شوند. اکنون در شهر ما با وجودی که برای وسایط نقلیه عمومی نرخهای رسمی تعیین و تصویب شده است ولیکن رانندگان محترم با هزار «منت و عیون و دیون» با مسافران خود برخورد میکنند و اگر مسافر بختبرگشته حواسش نباشد یا از کره مریخ آمده باشد، یا او را وسط راه پیاده میکنند، یا با کرایه اضافی چنان گوشش را میبرند که باقی عمرش دیگر هوس عمومیسواری به سرش نزند.
تازه این برای مواقعی از سال و روز است که همه چیز گل و بلبل باشد و برف و باران و یخبندان مزاحم آقایان راننده نباشد و الا همان میشود که امروز 5 دیماه در هوای سرد منهای 13 درجه زیر صفر مشاهده کردیم و وسط روز بود و خدا به داد آن جماعتی برسد که مجبور بودهاند رأس ساعت 7 یا 8 و یا پیش از آن از خانه بیرون بزنند.