این روزها جامعه ما هر چه بیشتر درحال مواجهه با پدیده مرگ و بیماری است و از سویی مشکلات اقتصادی نیز بر عمق سختی عبور از این شرایط افزوده، زندگیهای بسیاری بههمریخته، افرادی مشاغل خود را از دست داده یا با رکود مواجه شدهاند، برنامهریزیهای جوانان برای آینده دچار اختلال شده، کسانی از بیماران و افراد مسن مجبور به خانهنشینی و استمرار قرنطینه شدهاند و تمام اینها فشارهایی را بر خانوادهها تحمیل کرده که ممکن است بهغفلت از شرایط روحی کودکان و نوجوانان منجر شود.
کودکان و نوجوانان حساسترین قشر در زمان بروز بحرانهای بزرگ هستند، آنها ممکن است درد و رنج خود را به زبان نیاورند، اما گیرندههای حسی قویتری دارند که فشاری را که بر دوش خانواده است با شدت بیشتری درونی میکند.
از نظر روانشناسان البته نوجوانان حتی نسبت به کودکان در معرض خطر بیشتری هستند، حس نامیرایی و غریزه پرقدرت بقا که در شرایط عادی مرگ را برای آنها بیرونی میکند در شرایط تعدد مرگ دوستان و آشنایان، دچار خدشه میشود و از این نظر ممکن است نوجوانان فشارهای روانی بزرگتری را نسبت به کودکان تجربه کنند.
ویکتور فرانکل بر «امید» در مقابل رنج و مرگ و شرایط غیرقابلکنترل تأکید دارد، او در کتاب مشهور خود «انسان در جستوجوی معنا» درد و رنج را بهترین جلوهگاه تجلی ارزشهای متعالی وجود انسان میداند و ابتلا به بیماریهای لاعلاج و یا قرار گرفتن در مصائب بزرگ تاریخی را فرصتی برای نقب زدن به لایههای عمیقتر اخلاق انسانی میپندارد.
فرانکل که تجربه زنده ماندن از اردوگاههای نازی را داشت به این جمله فروید انتقاد میکند که «اگر گروهی از انسانها را گرسنه نگاه داریم در نهایت همه مانند حیوان رفتار خواهند کرد».
او میگوید در شرایط رنج و اسارت اردوگاه آلمان نازی همه انسانها مانند حیوان رفتار نمیکردند و بلکه در آن شرایط کسانی بودند که به صبر و مقاومت خود معنا میدادند و همین معنا «امید» را در آنها زنده نگاه میداشت.
فرانکل تأکید دارد که بسیاری از بازماندگان اردوگاههای آلمان نازی کسانی هستند که توانستهاند امید را در خود زنده نگاهدارند، او توضیح میدهد که اگر رنج ما معنایی نداشته باشد تحمل آن نیز ضرورت نخواهد داشت.
اینکه واقعاً فرانکل درست میگفته یا فروید، موضوع بحث ما نیست که بههرحال تجارب روانشناختی متفاوتی هم وجود دارد که نشان میدهد «امید واهی» گاهی میتواند به ناامیدی بزرگتر منجر شود و یا استمرار رنج در مدت چند نسل به رنگ باختن «معنا» در جمعیت کثیری از انسانها منجر میشود، با این وصف مسأله پیش روی ما این است که قاطبه ایرانیان اعتقادات معنوی و تجارب شناختی ارزشمندی دارند و شاید تنها یادآوری صمیمانه برخی مسائل در حکم نوعی معنابخشی به رنجی باشد که بههرحال بیماری همهگیر بر جامعه ما تحمیل کرده است.
فرانکل مثالی ذکر میکند از فردی که در نزد او میآید تا اندوه فراوان خود از مرگ همسرش را درمان کند، فرانکل از وی میپرسد که اگر بهجای همسرتان شما مرده بودید وضعیت چگونه بود؟ مرد افسرده به سبب عشقی که هنوز به همسر خود دارد وضعیت فرضی مرگ خود را برای همسرش جانکاه میپندارد و فرانکل در همین لحظه مداخله میکند و به مرد افسرده معنایی برای رنجش میدهد تحت این عنوان که اگر تو این رنج را بر دوش نمیکشیدی شاید نصیب عشق زندگی و همسر محبوبت میشد.
او البته تأکید دارد که فرایند درمان افسردگی بسیار پیچیدهتر است و با تمام این اقدامات همسر آن فرد زنده نخواهد شد اما در بسیاری موارد نفس این همدلی میتواند برای افراد آرامبخش باشد و از آلام آنها بکاهد، از این نظر است که در روزهای مواجهه با همهگیری جهانی بهعنوانمثال برخی رسانهها مانند «نیویورک تایمز» نام درگذشتگان کرونا و جملهای کوچک در وصف شخصیت آنها را چاپ میکنند تا احساس شراکت در غم بازماندگان تسلیبخش آنها شود یا گروههایی در شبکههای اجتماعی شکلگرفته که افراد ذیل فعالیتهای گروهدرمانی رنج و ناراحتی خود از مرگ عزیزان و احساساتشان را به اشتراک بگذارند و بدین نحو کمی از بار اندوه بازماندگان کاسته شود.
وقتی خبرهایی مانند خودکشی مرد جوان در جاده رودبار پس از فوت همسرش در یکی از بیمارستانهای سانتر کرونای تهران یا خودکشی زن 35 ساله کیانشهری، خودکشی مادر و پسر ساکن در تجریش پس از مرگ پدر خانواده به سبب ابتلا به کرونا، یا آن دیگری در اردبیل را میخوانیم پی بهضرورت چنین اقداماتی میبریم.
ارائه خدمات روانشناختی در این روزها اهمیت ویژه دارد بهویژه آنکه مردم امکان سوگواری جمعی ندارند و از نظر روانشناختی حضور جمع که یکی از عوامل کاهش احساس عزاداری و سوگواری در افراد است، جز در فضای مجازی قابل تحقق نیست و از این منظر حتی شاید کاستن از برخی محدودیتهای اینترنتی درصورت صلاحدید مسئولان امنیتی قابل توصیه باشد، تکیه کلام بیشتر افرادی که در این روزها عزیز از دست دادهاند این است که مظلومانه او را به خاک سپردیم و این احساس باید در همین روزها رفع گردد تا به نسلهای بعد منتقل نشود.
در این زمینه حضور روحانیون و داوطلبان برای برگزاری آبرومند مراسم کفن و دفن کاری ارزنده است اما روحانیون دارای نفوذ کلام و حتی آزادگان عزیز که تجارب گذراندن روزهای سخت اسارت را دارند میتوانند بخشی از فرایند «معنادرمانی» برای تحمل رنج را بر عهده گرفته و عبور از این شرایط را برای خانواده بازماندگان تسهیل کنند.
انکار رنج و درد مردم توسط رسانهها اقدامی بهشدت نادرست است و بدون تعارف تحت این شرایط استمرار سیاستهای پیشین مبنی بر نپرداختن به مرگ و میر و تمرکز بر اخبار جانبی میتواند اثرات ناخوشایندی بر جای بگذارد، آنها که مردند غریبه نبودند، آنها خود ما هستیم و رسانه هم از همین مردم و جزئی از پیکره اجتماع است.
فرانکل کار و خدمت بیشائبه، عشق ورزیدن بدون مرز و رنج کشیدن با متانت و صبوری را راهکارهای عبور از بحران میداند و چهبسا مایه خوشبختی که ملت ایران انبوهی از تجارب تاریخی را در ذهن جمعی خود دارد که برای عبور از این بحران نیز مفید خواهد بود.
بسیاری از افرادی که فعالیتهای خیرخواهانه و بیتوقع را تجربه کردهاند از احساس لذت عمیقی سخن میگویند که در وهله نخست به بروز نوعی شادی در درون خود آنها منجر شده و در واقع خود این افراد سودی بیشتر از کسانی که هدف کمک بودهاند، بردهاند مثال آن طلبه قمی است که حتی پس از فوت همسر و فرزند خود دست از فعالیتهای داوطلبانه نکشید و بهطور قطع چنین فردی به خودکشی فکر نخواهد کرد.
فرانکل میگوید در اردوگاه آلمان نازی خودم را تصور میکردم که کتاب روانشناسی اردوگاه آشویتس را مینویسم و تجربهای دسته اول از پیدا کردن معنا در سختترین شرایط را به مردمان جهان انتقال میدهم و جالب است که این معنا و مأموریت شخصی برای او مفید واقع میشود و او از آن شرایط زنده بیرون میآید.
با تمام این اوصاف، کودکان و نوجوانان شناخت عمیقی از جهان ندارند و ایجاد معنایی برای تحمل رنج در نزد آنها پیچیدهتر است، هر چند متناسب با سن و سال و سطح شناخت کودکان میتوان مرگ و فقدان اطرافیان را به آنها توضیح داد، فضایی شاد و فعال برایشان ایجاد و تمهیداتی را اجرایی کرد که نسلی آسیبدیده در فردای پساکرونا روی دست کشور نماند.
تحت این شرایط بهواقع میتوان کار طنزپردازان و داستانسرایان بهویژه آنها که در حوزه کودک و نوجوان فعال هستند را ارزشمند و حتی مقدس ارزیابی کرد که این افراد کمک میکنند نسل آینده کشور در شرایط سخت اقتصادی و بروز مرگ و بیماری، همچنان امیدوار بماند.
بهصورت ساده میتوان «معنادرمانی» فرانکل را در این گزاره ساده تعریف کرد که «به جای آنکه از رنجهای خود بنالید به آن ببالید»، حرفی که فرانکل میزند را قرنها پیشتر فلاسفه هم گفتهاند که انسان در نهایت باید با رنجهای خود مواجه شود و جالب اینکه در آموزههای اسلام نیز بارها و بارها مفهوم ابتلا برای معنابخشی به رنج مطرح شده و مواجهه با واقعیت بیماری و مرگ برای پالایش روح مدنظر قرار گرفته، بر این اساس «لقد خلقنا الانسان فی الکبد» شاید تجلی همان آموزههایی باشد که ائمه هدی همواره به آن توصیه کردهاند مبنی بر این که واقعیت مرگ کنار گذاشته نشود و فرد مسلمان همواره آن را در یاد داشته باشد که به یکباره دچار بهت و حیرت نشود.
عطار نیشابوری در منطقالطیر وقتی پرندگان بهصورت جمعی برای پیدا کردن سیمرغ به کوه قاف میروند و از سختی راه و مشکلات مسیر دچار هراس میشوند توسط هدهد آنها را مورد خطاب قرار میدهد که اگر در مسیر رسیدن بمیریم بهتر از مردن در تنگنای حقارت و بزدلی است:
مرد چون افتاد در بحر خطر/ کی خورد یک لقمه هرگز بی جگر/ راه جان راه کمینداران بود/ راه درد و رنج و بیماران بود/ درد میباید در این راه شگرف/ دردهای بیکران و ژرف و ژرف/ هر که طالب میشود در راه دوست/ درد و رنجی بیکرانه سهم اوست.