سال تحصیلی 1400-1399 عجیبتر از آنچه به نظر میرسید، آغاز شده است. برخی مدارس کلاسهایشان را بهصورت مجازی و در بستر نرمافزارهایی مثل ادوبیکانکت برگزار میکنند (بیشتر مدارس غیردولتی) و برخی دیگر حضوری هستند(اغلب مدارس دولتی). در بسیاری از مدارس هم آموزش بهصورت تلفیقی از مجازی و حضوری آغاز شده است.
خانوادهها اما درمجموع، به اصل بازگشایی مدارس در شرایط کرونایی اعتراض دارند. اعتراضی که البته درست است، اما پاسخ کاملی به آنچه درحال رخ دادن است، ندارد.
1- از یک ماه پیش که اعلام شد مدارس امسال باید زودتر بازگشایی شوند، همه هشدار دادند که بازگشایی کلاسها ممکن است چه خطراتی برای سلامت دانشآموزان و خانوادههایشان داشته باشد. بسیاری از خانوادهها هم در تصمیمی مهم، قید رفتن فرزندانشان را به مدرسه بهطور کلی زدند. از نظر آنها اگر فرزندشان مدتی درس نخواند، بهتر از رخ دادن یک فاجعه است. از طرفی، آنچه فضای ملتهب یک ماه گذشته را داغتر کرده، اطلاعاتی است که در فضای مجازی دست به دست میچرخد. هر روز نامه یا هشداری از جمعی از پزشکان منتشر میشود که آموزش و پرورش را از این کار نهی کرده است. اما وزارتخانه در نهایت زیر بار این حرفها نرفت و تصمیم پرحاشیهاش را گرفت: «مدارس در برخی مناطق باید بازگشایی شوند.»
2- واقعیت آنست که بازگشایی مدارس خطرات جدی برای کودکان بههمراه دارد. اگر فاصلهگذاری اجتماعی انجام نشود، اگر بچهها در کلاسهای پرجمعیت باشند و اگر بهداشت فردی را رعایت نکنند باید منتظر اتفاقات ناخوشایند بود. اینها همه یک روی سکه هستند. روی دیگر سکه اما، واقعیتی دیگر است.
کارشناسان امر آموزش اعتقاد دارند شخصیت هر فرد در کودکی و در پروسهای تربیتی در چارچوب مدرسه شکل میگیرد. بخش مهمی از این پروسه، دور از تسلط معلم و در ارتباط دانشآموزان با یکدیگر انجام میشود. مدرسه این توانایی را دارد که مهارتهای اجتماعی، تواناییهای دستورزی و رفتارهای فردی دانشآموزان را با خلق یک فضای آموزشی، به بچهها بیاموزد. در حالتی که مدارس تعطیل است، این وظایف به عهده خانوادهها خواهد بود. اما حقیقت آنست که خانوادهها نه میخواهند و نه میتوانند جایگزینی مناسب برای مدرسه باشند. سالها پیش، هر خانواده پر از دانشآموزانی در یک رنج سنی بود. بچهها با برادر و خواهر و فرزندان فامیل و دوستان در کوچه و محله میتوانستند مهارتهای اجتماعی را یاد بگیرند که در زندگی آینده به کارشان بیاید. اما تکفرزند شدن خانوادهها و جمع شدن بساط بازی بچهها در کوچه، آنها را به افرادی منزوی و تنها تبدیل کرده است. مدرسه میتواند بخشی از این مشکل را حل کند. در خانه اما نه برادر و خواهری وجود دارد و نه همکلاسی و نه دوست و همبازی. هر آنچه هست، تبلت و گوشی و تلویزیون است که تخریبکنندگان اصلی شخصیت اجتماعی کودکان هستند. پس نباید کارکرد مدرسه را به ریاضی و فارسی و علوم تقلیل داد. مدرسه بسیار مهمتر از درس است.
3- باید برای دوران خودمان زندگی کنیم. کرونا حداقل سالها با ما همراه خواهد بود و گریزی هم از آن نیست. در شرایطی که امروز داریم، نباید چندان به ورود واکسن هم به کشور فکر کنیم. پس راهحل چیست؟ سالها مدارس را تعطیل کنیم؟ خودمان به فرزندانمان الفبا و جدول ضرب یاد بدهیم؟ آیا علم این کار را داریم؟ آیا به نقش مدرسه در تکوین شخصیت اجتماعی هر دانشآموز – که اتفاقا بسیار مهمتر از سواددار کردن بچهها است – فکر کرده ایم؟ معنی این حرفها البته بیتوجهی به سلامت دانشآموزان نیست. کرونا با هیچکس شوخی ندارد اما تعطیلی مدارس هم پاک کردن صورت مسأله و ندیدن بسیاری حقایق تلخ در آینده فرزندان است.
4- به نظر میرسد راه حل میانه در وضع کنونی، برگزاری همزمان کلاسهای مجازی و حضور دانشآموزان – حتی بهصورت خیلی کوتاه در هر هفته – و دیدن همکلاسیها و معلم درک دنیایی بیرون از خانه است. بخشی از این درک، پذیرش حقیقت زندگی با کرونا، رعایت بهداشت فردی، فاصلهگذاری اجتماعی و نحوه ارتباط با آدمهای دیگر است. حضور بچهها در مدرسه اگر محدود و کنترلشده باشد اتفاقی خوب، اگر کنترل نشده باشد اتفاقی بد و اگر کاملا محدود شود، اتفاق بدتر است. صدای این سازِ انزوا، وقتی دانشآموزان امروز، به جامعه وارد شدند، درمیآید.