زیر پوست شهر خانهای آجری رنگی وجود دارد که هزار قصه پر غصه را در خود جای داده که داخل این خانه مراقبان و مربیانی در نقش مادریارانی هستند که بیشک گفتنیها و شنیدنیهای آنها به اندازه یک کتاب حرف است.
به گزارش ایسنا، کمی مانده به بلوار بعثت و در ۱۸متری قهرمان، کنار خیابان، ساختمانی است که تقریباً اسمش برای همه آشناست،"بهزیستی شهرستان همدان"، ساختمانی که شاید بارها و بارها و خیلی ساده و بیتفاوت از کنار آن گذر کردهایم، شاید اصلاً کسی نداند که در این مرکز خانهای برای کودکان و نوزادان بیسرپرست یا بدسرپرست به نام "شیرخوارگاه عترت" وجود دارد. از پلهها که بالا میروم به راهرویی با ویترینهایی پر از عروسکهای رنگارنگ و 2تابلوی نقاشی کودکانه روبهرو میشوم که ورودی مرکز است، چند کفش زنانه و بچگانه درست در ابتدای پلهها کنار هم چیده شده، من هم کفشهایم را درمیآورم و از پلهها بالا میروم تا به آنجا برسم.
وارد بخش اصلی نگهداری کودکان میشوم 2 خانم با فرمهای کالباسی بهعنوان مربی و 2 خانم مراقب با مانتوهای زرشکیرنگ و نگاهی مهربان به استقبال میآیند و یکی از آنها که از بقیه جوانتر است همراهم میشود تا قسمتهای مختلف آنجا را نشانم دهد و تجربههایش از زمان فعالیتش در این مرکز را برایم تعریف کند.
خانم میرزایی، مربی ۴۰ ساله شیرخوارگاه عترت است که ۱۸سال سابقه کار در بخشهای مختلف بهزیستی را داشته و در حالحاضر 2 سال است که به این مرکز منتقلشده و اتاق صورتیرنگی پر از اسباببازیهای مختلف را نشانم میدهد و میگوید: کودک پس از پذیرش در مرکز، چند روزی در اتاق قرنطینه نگهداری میشود و از لحاظ بیماریهای مختلف غربالگری کامل شده و پس از طی این مرحله پروسه نگهداری کودک بر اساس سنی که در آن قرار دارد آغاز میشود و اکنون 2 نوزاد که هفته گذشته به شیرخوارگاه تحویل دادهشدهاند در این اتاق نگهداری میشوند.
این مربی دلسوز با بیان اینکه وقتی کودکان زبان باز میکنند من را مامان صدا میزنند، میافزاید: بعد از ورود به شیرخوارگاه و نوزادان و کودکان دوستداشتنی که در این مرکز حضور داشتند کمکم به اینجا علاقهمند شدم و سعی کردم کار خود را به بهترین نحو انجام دهم، البته تمام مربیان و مراقبان شیرخوارگاه همه چشم و گوش هستیم تا مراقب بچهها باشیم.
نگهداری ۱۳کودک در شیرخوارگاه عترت همدان
میرزایی اتاق دیگری را نشان میدهد که عروسکهایی از دیوار آن آویزان شده و چندین تخت خالی در این اتاق قرار دارد و میگوید: درصورتیکه تعداد نوزادان ارجاعی به شیرخوارگاه زیاد باشد از این قسمت هم برای نگهداری آنها استفاده میکنیم که در حالحاضر ۱۳کودک در این مرکز نگهداری میشوند که بزرگترین آنها حدود ۱۶ماهه است و کودکان از بدو تولد تا ۳سالگی در اینجا زندگی میکنند که بعد از اتمام3 سال یا خانوادهای سرپرستی آنها را قبول میکند یا به بخشهای دیگر بهزیستی فرستاده میشوند.
در اتاق دیگر که مخصوص نگهداری نوزادان است کودکی یکماهه مدام گریه میکند و بیقرار است که به گفته مربی تشنج کرده و شرایط خوبی ندارد و کمکم با ادامه گریه او صدای دیگر نوزادان نیز بلند میشود و میرزایی درحالیکه به سمت یکی از آنها میرود تا آرامشان کند میگوید: پروسه نامگذاری در این مرکز به این شکل است که به انتخاب مربیان یا مسئولان شیرخوارگاه یک اسم برای کودکان انتخابشده و سپس طبق استعلام گواهی ولادت و با معرفی بهزیستی اگر اسم پدر و مادر نداشته باشد، یک فامیلی فرضی برای کودک انتخاب شده و شناسنامهای برای آنها صادر میشود و هنگامیکه خانوادهای این کودکان را به سرپرستی قبول کند با اسم موردنظر خود برای او شناسنامه میگیرد.
پایینترین حقوق بهزیستی متعلق به مربیان و مراقبان شیرخوارگاه است
وی با بیان اینکه مسئولان بهندرت از شیرخوارگاه بازدید میکنند، بیانمیکند: پایینترین حقوق بهزیستی متعلق به مربیان و مراقبان شیرخوارگاه است و مزایایی برای این کار در نظر نمیگیرند و نسبت به کارکنان بخش اداری حتی با یکسان بودن مدرک تحصیلی اختلاف حقوق زیادی داریم و در دوران تعطیلات همگانی دوران کرونا هر روز اینجا بوده و از بچهها مراقبت میکردیم و مربیان و مراقبان برای انتقال آرامش به این کودکانی که از محبت خانواده محروم هستند و محبت ما تا حدودی جایگزین آن میشود نباید دغدغه مالی داشته باشیم و استرس و اضطراب شرایط زندگی خود را به این بچهها منتقل کنیم.
کاش از ابتدا در شیرخوارگاه استخدام میشدم
فرشته قیاسیمنظر، مربی مهربان دیگری است که قبلاً در قسمتهای اداری شهرستان بهار مشغول به کار بوده و به درخواست خودش از سال 1393 به این مرکز منتقل شده است. با بیان اینکه اگر میدانستم کار کردن در شیرخوارگاه تا این اندازه شیرین است از ابتدای استخدام به اینجا میآمدم، میگوید: هر روز از 5/7 صبح با عشق کار خودم را در اینجا آغاز میکنم و ساعت ۲ بعدازظهر شیفت من تمامشده و همکاران شیفت شب مرکز را تحویل میگیرند، ما در اینجا تماموقت خود را با نوزادان و کودکان نوپا میگذرانیم و دیدن صحبت کردن، سینهخیز رفتن، چهار دستوپا راه رفتن و راه افتادنشان برایمان پر از ذوق و حال خوب است.
وی با یادآوری شیطنتهای کودکان مانند خورده شدن شیشه شیر نوزادان توسط کودکان نوپا لبخندی زده و میافزاید: درست است این کودکان از ابتدای تولد خود مادر را حس نکردهاند، اما آنها هم مثل سایر کودکان وقتی به سن خاصی میرسند، کلمات مختلف را برای آنها هجی میکنیم و آموزش میدهیم و همانند همه کودکان نخستین کلمهای که به آنها یاد میدهیم، مامان و باباست همچنین خواسته ما خوشبختی بچهها است و وقتی خانوادهای سرپرستی آنها را قبول میکند لحظه بسیار شیرینی است چراکه به آغوش خانواده میروند و با مهر و محبت پدر و مادری بزرگ میشوند.
کار کردن با بچهها عشق خالص است
ظهر شده و وقت شیر خوردن بچهها است خانم شهین صادقی مراقب ۵۰ سالهای است که نوزادی چندماهه را در آغوش گرفته و با شیشه به او شیر میدهد با مهر و محبتی که از لحن صدایش پیداست، میگوید: کار کردن با بچهها عشق خالص است و تا حدی به این کار و کودکان وابسته شدهام که حتی از مرخصیهایم نیز استفاده نمیکنم و طاقت دوری آنها را ندارم و هرروز صبح با شوق فراوان سرکار میآیم.
با تمام وجود آماده خدمت به کودکان و نوزادان هستم
وی با بیان اینکه از ۲۶سال پیش در فروشگاهی زیرنظر سازمان بهزیستی مشغول شدم و ۱۸سال پیش به شیرخوارگان آمدهام و تکتک لحظاتی که در اینجا سپری کردهام برایم لذتبخش و شیرین است، میافزاید: کار مراقبان در شیرخوارگاه حمام کردن نوزادان و کودکان، شیر دادن و نظافت بخش است و در ۱۸سال گذشته از آغاز فعالیتم در شیرخوارگاه تمام سختیهای آن را پذیرفته و با تمام وجود آماده خدمت و محبت به نوزادان و کودکان بیسرپرست یا بدسرپرستی هستم که در اینجا زندگی میکنند.
این مراقب دلسوزانه کودک دیگری را در آغوش میگیرد و با بغضی آشکار میگوید تمام خاطرات شیرخوارگاه و بچهها شیرین هستند، اما چند سال پیش نوزادی را به اینجا آوردند و مشکلات زیادی داشت و با شلنگ به او شیر میدادیم که متأسفانه یک روز صبح حالش بد شد و بعد از انتقال او به بیمارستان فوت کرد.
مسئولان صدای ما را بشنوند
صادقی درباره حقوق و مزایا بیان میکند: در این ۲۶سالی که در بهزیستی مشغول به کار هستم بهصورت قراردادی کار میکنم و حقوق ما نصف حقوق کارکنان رسمی است و از مسئولان میخواهم صدای ما را بشنوید و بعد از ۲۶ سال قراردادی بودن بالأخره ما را رسمی کنید.
پر کردن تنهایی در شیرخوارگاه
مرضیه مهربانجو، مراقب مهربانی که همسرش فوت شده و بچههایش نیز ازدواجکردهاند و تنهاییاش را اینجا در شیفتهای شب با نگهداری و مراقبت از نوزادان و کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست پر میکند، میگوید: ۲۷سال سابقه کاردارم که ۶سال آن را مهدکودک مشغول بوده و ۲۱سال دیگر را در شیرخوارگاه فعالیت کردم.
این مراقب مهربان که سادگی از صورتش پیداست و در جواب پرسش هایم مدام لبخند میزند، بیان میکند: شیفت شب اینجا از ساعت ۲بعدازظهر شروع میشود تا ساعت ۸ صبح روز بعد که ساعت کاری آن زیاد است و شبها از کودکان مراقبت میکنیم و واقعاً بچهها را دوست داشته و از کنار آنها بودن لذت میبرم.
شغلی سرشار از شیرینی
وی با بیان اینکه بعضی از کودکان حدود 3 یا 4 ماه در اینجا میمانند و سپس آنها را به فرزندخواندگی قبول میکنند، میافزاید: شغل ما سرشار از شیرینی است و ما بزرگ شدن و راه افتادن کودکان را ذوق میکنیم و سختی و استرس این کار را فراموش میکنیم و بهطورکلی ارتباط با کودکان نمیتواند سختی چندانی داشته باشد، اما ۱۸ساعت شیفت شب سنگین است و جمعهها و روزهای تعطیل ما باید بهصورت ۲۴ساعتی اینجا باشیم.
شور و شوقی شیرخوارگاه را فراگرفته و مراقبان و مربیان مانند مادرانی نگران مدام در رفتوآمد بودند تا نوزادی ۴ ماهه به نام سبحان را آماده کنند و لباسهای قشنگی که خانواده جدیدش برایش خریده بودند را به او بپوشانند و شیشه شیر جدیدش را پر کنند تا مبادا در راه گرسنهاش شود و آنها این روز را یکی از بهترین روزهای حضورشان در شیرخوارگاه میدانستند چراکه نوزادی را به خانواده جدیدش تحویل میدادند و برایش آرزوی خوشبختی میکردند.
سرانجام پس از دقایقی که برای مربیان و مراقبان پر از بغض و خوشحالی بود مادر و پدر خوشذوق سبحان عزیز از راه رسیده و با رد شدن از زیر قرآن و گرفتن عکسی یادگاری کودک را با خود بردند تا سبحان چراغ خانهشان را روشنتر از قبل کرده و آنها نیز حامی این کودک در مسیر پر پیچ و خم زندگی باشند.