چند قدم بالاتر از ادارهکل فرهنگ و ارشاد، درست مسیری که به سمت کتابخانه مرکزی و تپه مصلی میرود، کنار ایستگاه اتوبوس، یکی با موهای بلند و سیاه و چهرهای تکیده و تابلو چیزی را در دستانش پنهان کرده است که اگر چند دقیقه صبر کنی و قدمهایش را دنبال کنی متوجه میشوی موادی است که قرار است به مشتری برساند.
کافی است او را با نگاه دنبال کنیم و مراجعهکنندگانش را زیرنظر بگیرید و با چند قدم فاصله پشت سرش راه بیفتید مردی با موهای جوگندمی، شلوار زوار در رفته جین و کاپشن چریکی نیمه سوخته نزدیکش میشود، چند میله شیشهای که به نظر پایپ میرسد به او میدهد و راهش را کج میکند و میرود.
چند دقیقه بعد ماشین آخرین مدلی مقابلش پارک میکند و یک مرد کت و شلواری لاغراندام اتوکشیده از خودرو پیاده میشود و میرود جلو، اسکناسهایی را در مشت مرد موژولیده میگذارد و مرد هم یک بسته پیچیده شده در پلاستیک مشکی رنگی را از دیوار پشت سرش بیرون میکشد و سریع توی جیب مشتری آنتیکش میگذارد.
همه این قضایا زیر 10 دقیقه رخ میدهد، در حالی که ساعت حدودای 3 بعدازظهر است میروم جلو میپرسم: گرمی چند؟ میشنوم: ندارم، شماره بده بهت زنگ بزنم
و این آغاز گزارش ما از محله مصلی، انبارنفت و کوچههای پشتی ادارهکل ارشاد است گزارشی از روند زندگی افرادی که از بس تکراری شده، برای اهالی محل، پیشپا افتاده و معمولی به حساب میآید.
اینجا برخی از فروشندگان دیگر شناخته شدهاند حتی آنطور که برخی از اهالی میگویند از بس مأموران نیروی انتظامی آنها را دستگیر کردهاند و زندانی، دیگر اکثر مأموران هم آنها را میشناسند.
آن سوی تپه درست در سرازیری به سمت انبارنفت یا همان بلوار چیتسازیان در محوطه زمین فوتبالی خاکی، چند دیوار نیمهکاره که قرار بوده آغازی برای اجرای پروژهای باشد حالا شبها مأمن و پناهگاه معتادانی شده است که با سوزاندن تکههای کارتن و چوب شبهایشان را صبح میکنند برای همین وقتی هوا گرگ و میش است و میخواهی از این بلوار که انتهایش به کتابخانه مرکزی میرسد رد شوی بعضیها چمباتمهزده چنان در خود فرو رفتهاند که زانوهاشان بالاتر از سر و گردنشان دیده میشود.
اگرچه اینجا تنها مکانی نیست که شاهد این صحنه تلخ باشیم و در نقاط دیگری هم میتوان آنها را دید، اما جالب است که اغلبشان گونی وصلهدار، کیسهای نایلونی یا کوله چرکی به دوش میکشند که همه هست و نیستشان را در خود دارد از انواع پلاستیک بگیر تا آچار چرخ و قوطیهای فلزی و یکبار مصرف نوشابه و دوغ! ماحصل مجموعه این جستوجوگری البته به دست ضایعاتیهایی میرسد که آنها را به نوعی مأمور چرخیدن در شهر کردهاند و مبلغ ناچیزی هم به آنها میدهند که دود میشود و قصه پرسهزدنهای بیحاصل ادامه یابد تا سرانجام روزی به خط پایان برسد.
بلوار خبرنگار، فضای سبز چمباتمهنشینان بیخانه
کمی بالاتر از ادارهکل محیطزیست در زمین رها شدهای که از ظواهرش پیداست از پروژه پارک نیمه کارهای برجای مانده، 7، 8، 10 مرد و زن گرد هم جمع شدهاند و دور از سوز سرمای زمستانی، برای خودشان خلوت کردهاند.
همین که متوجه حضورم میشوند نیمخیز، دور و اطراف را میپایند و چند نفری به صرافت رفتن میافتند پراکنده میشوند و چند زن و مرد که تعدادشان کمتر از 6 نفر است باقی میمانند چون توانی برای رفتن ندارند.
به آنها اطمینان میدهم که دردسری برایشان ندارم و بعد از چند پرسش کوتاه میروم، زنی که چادر مشکی با توپهای سفیدرنگ سوراخی بر سر دارد و دندانهای یک در میان در دهانش جا خوش کردهاند، با دستانی که لاغرتر از ساقههای برخی درختان خشک شده اطرافش است، قصه روز و روزگارش را اینطور تعریف میکند:20 سال است مصرفکنندهام، اهل همدان نبودم و پس از اعتیادم وقتی بچههایم را به خانه خواهرم سپردم فرار کردم و آمدم اینجا، حالا سالهاست که در گوشه و کنار شهر خانه دارم و از این زندگی کوفتی ذله شدهام.
مردی آن طرفتر که ژاکت طوسی کثیفی به تن دارد و آستینهایش همه نیمه سوخته است، آرام نزدیک ما میشود و میگوید: ردت را بکش و برو جز بدبختی اینجا چیزی برای شنیدن نیست، بعد مکثی میکند و میگوید: سیگار نداری؟آنقدر بیرمق است که بعد از گفتن جملهاش همانجا پهن زمین میشود و میافتد!
مرد دیگری که روی دستش با رنگ سبز اسمهایی را خالکوبی کرده است و مچاله در یک پتوی نیمه سوخته به درختی خشک و سرد تکیه داده هم با صدای بلند، اما نحیفی میگوید: دنبال قصه کدام بدبختی را گرفتهای که تهش به ما رسیدی، ما فراموششدگان این روزگاریم آبجی، دست از سر ما بردار.
بعد دستش را دراز میکند و به خالکوبیهایش اشاره میکند و میگوید: ببین از خانوادهام همین 2 تا خالکوبی برایم مانده، ناصر و زهرا! ( صدایش بغضآلود است) دختر و پسرم بودند که الان نمیدانم کجا هستند و چه میکنند، زندگیام دود شد و رفت هوا!
زنی دیگر با یک مانتوی جین که پر از گرد سیاه آتش است و دکمههایش هم کنده شده، فندکی را در دستش میچرخاند و آرام برای خودش غر میزند و کمکم که صدایش بلند میشود، میگوید: من پدرم ساقی بود، ازدواج که کردم شوهرم را هم معتاد کرد، کمسن و سال بودم و چیزی از این درد وامانده نمیدانستم بوخوری شدم و از بس پای بساط شوهرم نشستم بالأخره معتاد شدم.
هر چه درمی آوردیم با هم دود میکردیم و انگار فردا برایمان معنا نداشت آنقدر اعتیادمان شدید شد که زدیم به تزریق!
دستش را بالا میزند و میگوید: ببین لکههای کبود جای تزریق که خونمردگی شده است با آستین ریشریش مانتو لکهها را میپوشاند و ادامه میدهد: اعتیادم که بالا گرفت رضا، شوهرم را میگویم، گفت که دیگر نمیتواند خرج مرا بدهد و من برای اینکه موادم را تأمین کنم باید کار دیگری کنم، برای همین مرا شبها به خانههایی میفرستاد که تنفروشی کنم و پول دربیاورم، مدتی که گذشت دیگر نتوانستم ادامه دهم و فرار کردم، اما معتاد بودم و باید خودم را میساختم این شد که خیابان شده خانهام!
ساماندهی معتادان متجاهر در استان نیازمند آمار دقیق
از همینرو معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری همدان در تازهترین جلسه شورای مبارزه با موادمخدر استان اعلام کرده است که ساماندهی معتادان متجاهر نیازمند داشتن آمار و اطلاعات دقیق از شمار معتادان، معتادان متجاهر، ابتدا به مصرف و مستمر در حال مصرف است.
مهدی باب الحوائجی معتقد است که موضوع اعتیاد با این گستردگی نیازمند برنامهریزی است، بنابراین در گام نخست باید آمار و اطلاعات دقیقی داشت تا بتوان به خوبی هدفگذاری و برنامهریزی و درصورت داشتن برنامه آن را بهروزرسانی و بومیسازی کرد.
معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری همدان بر این باور است که دادههای آماری گویای این است که ورودی معتادان به کمپها و زندان در نیمه دوم سال به ویژه فصل زمستان افزایش مییابد چراکه معتادان برای به دست آوردن جای مناسب و غذای گرم خود را در منظر پلیس قرار داده تا دستگیر و راهی زندان شوند.
او پیشنهاد داده است که برنامهای پیشبینی شود تا افرادی که پس از طی فرایند درمان و بهبودی دستگیر میشوند مجرم شناخته شده و دستگاه قضائی با آنها برخورد کند.
شناسایی مکان اجتماع معتادان برای کاهش آسیبها
این شرایط در حالی است که مدیر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی همدان بیان میکند: برآورد جمعیت معتادان تزریقی مشهود (مپینگ) به روش مکانیابی در سال گذشته اجرا شد و در این راستا میزان جمعیت و پاتوق معتادان تزریقی بررسی شد.
مهتا سنگستانی در گفتوگو با همدانپیام، میگوید: یکی از مهمترین اهداف طرح «مپینگ» شناسایی محلهای تجمع معتادان تزریقی برای ارائه بهتر خدمات کاهش آسیب است با این توصیف که مراکز ارائه خدمت به معتادان در مکان مناسب از نظر دسترسی آسان جمعیت هدف ایجاد شود.
او همچنین با بیان اینکه وجود مراکز کاهش آسیبگذری «دی.آی.سی» در شهر همدان و نهاوند هم به منظور ارائه خدمات و حمایت از معتادان است، ادامه میدهد: با توجه به اینکه بیشتر معتادان تزریقی بیخانمان هستند، بنابراین در مراکز ارائه خدمات کاهش گذری وسایل رفاهی نظیر یک وعده غذای گرم، امکان استحمام و لباس زیر نو در اختیار آنها قرار میگیرد.
سنگستانی میافزاید: علاوه بر این سعی داریم با بهرهگیری از روش متادونتراپی با استفاده از توان پزشکان مجرب «دی.آی.سی» زمینه را برای ترک اعتیاد معتادان تزریقی در همدان فراهم کنیم.
او به اجرای مراحل مختلف طرح «مپینگ» اشاره میکند و میگوید: این طرح دارای ۶ مرحله است که مرحله نخست آن بررسی تکوینی یعنی تهیه اطلاعات اولیه و زمینهای از پاتوقهای معتادان تزریقی به دنبال برگزاری نشستی با ذینفعان نظیر پلیس مبارزه با موادمخدر، حوزه پیشگیری انتظامی، شهرداری، معاونت درمان علومپزشکی و بهزیستی است.
سنگستانی میافزاید: تهیه فهرست مرجع و نهاییسازی پاتوقها با آدرس و کُدبندی شده در مرحله دوم طرح «مپینگ» مد بود و در مرحله سوم، تشکیل تیمهای میدانی، توانمندسازی تیمها و هماهنگیهای اجرایی صورت گرفت.
مدیر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد معاون بهداشتی دانشگاه علومپزشکی همدان توضیح میدهد: در مرحله سوم هر تیم 3 نفره بوده که یکی از آنها همتا نام دارد و همتا فرد تزریقی بهبود یافتهای است که با محیط معتادان تزریقی، نحوه ورود به این پاتوقها و چگونگی ارتباط با این طیف از معتادان آشنا است و مراحل بعدی نیز تکمیلکننده اطلاعات هستند.