خانه در آستانه ویرانی پیرمرد و پیرزن «دارقشلاق» در انتظار اندک حمایت مسئولان و خیران است تا جهادگران ثارا... همدان، آن را از نو برپا کنند، پیرمردی که سوی چشمانش را از دست داده و زنی که گنگ است و هر روز سایه سرد دلهره ویران شدن خانه بر جانش سنگینی میکند.
به گزارش فارس، در این خانه میان دیوارهایی که تاب ایستادن ندارند و تا امروز هم از خودگذشتگی نشان دادهاند و بار سقف را به دوش کشیدند، تنها نگاه زن جریان دارد و صدای مرد.
پیرمرد دیگر ۷۳ ساله شده و سوی چشمانش را از دست داده، سالها نان کارگری درآورده و دخترانش را راهی خانه بخت کرده، تنها پسرش را هم داماد کرده است و حالا در شهر نزدیک روستا با کارگری اموراتش را میگذارند اما مرد با همدمش که ۲۰ سالی از خودش کوچکتر است در این کلبه نهچندان مستحکم و نمور که هر لحظه ممکن است، دیوارهایش باری شوند بر دوش پیرمرد، زندگی میکنند.
«عالمتاج» خانم با نگاهش هم حرف میزند و هم میشنود؛ او گنگ است و نمیتواند حرف دلش را بر زبانش جاری کند، لبهای پیرمرد که باز میشوند، زن میفهمد که حالا مرد خانه چه میگوید!
ترسی عمیق در وجودش جریان دارد، دیوارها و سقف سست خانه، خواب شب را بر او حرام کرده و هر آن منتظر است که همین کاشانه سوت و کور هم دیگر نباشد. دلواپسی عالمتاج زمانی به اوج میرسد که آسمان در دل شب برق میزند و او برای اینکه بفهمد باران میآید یا طوفان باید سقف نیمبند و کوتاه خانه را ترک گوید و اگر خشم آسمان را ببیند، آرام و قراری برایش نخواهد ماند.
پیرمرد هم که بیقراری زن را میبیند تنها میتواند کلماتی امیدبخش به زبان بیاورد تا حرکت لبهایش کمی از بیقراری همسرش بکاهد.
پسر عالمتاج خانم در اوج جوانی موی سپید کرده و مستأجر است، دخل و خرجش با هم نمیخواند و به قول معروف «هشتش گرو نه است» بنابراین عروس خانم، طلاهای عروسیاش را فروخت تا بلکه کاری از پیش ببرند و خانهای دست و پا کنند، اما باز هم گره کار باز نشد و حالا پیرمرد هر روز را سختتر از روز گذشته سپری میکند.
این خانه بیقرار در روستای دارقشلاق از توابع کبودراهنگ است، روستایی دورافتاده و محروم که علاوه بر خانههای ویران، آب قابلشرب و خانه بهداشت هم ندارد، جهادگران گروه حاج میرزامحمد سلگی هیأت رزمندگان که رزمایش کمک مؤمنانه خود را با سرکشی و ارائه خدمات به روستاهای محروم آغاز کردند، در سرکشی به دارقشلاق متوجه این خانواده و خانه سست آنها شدند.
از همان ابتدا، نقشه کمک به این خانواده را کشیدند و تصمیم گرفتند خانه آنها را بسازند، اگرچه در این راه همت مسئولان و سازمانها از جمله کمیته امداد امام(ره) و البته خیران را میطلبد تا هم کاشانهای برپا کنند و هم دلهره پیرمرد و پیرزن را بکاهند از طرفی هم چشمان پیرمرد را عمل جراحی کنند تا سوی چشمانش بازگردد و دل همسرش روشن شود.
اسم پیرمرد مدتهاست در لیست نوبت عمل چشم قرار گرفته اما هنوز نوبت به او نرسیده و آبمروارید سایه تاری را بر دیدگانش کشیده است.
امید همه جوانان هیأت ثارا... پس از خداوند این است که توجه آنهایی که میتوانند و کاری از دستشان برمیآید را جلب خانه بیقرار دارقشلاقی کنند. آنها تنها یک حمایت میخواهند که امید را در کنار نگاه زن و صدای پیرمرد در این خانه جاری کنند.