ابنسینا هم کماکان به روش طبیبان، عشق را یک بیماری میداند شبیه مالیخولیا یا مانیا و ...، در واقع عشق بیماری وسوسهای بوده و نوعی جنون از نظر ابنسینای طبیب است.
یک پژوهشگر با عنوان این مطلب گفت: کتاب ابنسینا قانون است و در فصل یازدهم به مقوله عشق پرداخته. ابنسینا هم کماکان به روش طبیبان عشق را یک بیماری میداند شبیه مالیخولیا یا مانیا و ...، عشق بیماری وسوسهای بوده و نوعی جنون از نظر ابنسینای طبیب است. عاشق در خیالات غوطهور میشود، عاشق تصورات خیالین از معشوق دارد و منجر به این میشود که تمرکز فکری متمادی به یک شخص داشته باشد و از ابعاد دیگر عالم غفلت کند و غرق در یک شخص شود.
حسین محمودی به «عشق از منظر ابن سینا»ی طبیب پرداخت و اظهار کرد: برای معالجه بیماری عشق گامهایی معرفی میکنند. گام نخست پذیرش است که معشوق را بشناسیم که کیست البته به شرطی که عاشق بهصراحت نگوید و پنهانکاری کند سپس نبض عاشق را میگیریم و نام افراد را میآوریم، اگر ضربان نبض، دگرگون و رنگش متفاوت شد(رنگش پرید یا گونههایش سرخ شد) میتوان نشانی از معشوق یافت و بعد میتوان نام شهر و محله و نشانی و شغل معشوق را براساس همین قیاس پیدا کرد. بوعلی میگوید این نظریهپردازی نیست و بارها این را امتحان کردهام زیرا زمینههای تجربهگرایی در تفکر وجود دارد.
محمودی ادامه داد: گام دوم این است که پس از پیدا کردن معشوق، عاشق و معشوق را به وصال هم برسانیم زیرا چارهای وجود ندارد و میبینیم که عاشق کمکم حالش بهتر میشود و سلامت خود را بازمییابد و در کنار آن میتوان مداواهای طبیبانه را آغاز کرد، مزاجش را بررسی تا عناصر چهارگانه بدن او (سودا، بلغم، صفرا و خون) تنظیم و هماهنگ شوند. گام چهارم اینکه اگر معشوق آدم مناسبی نبوده به عشق فرد مناسبتری روی بیاورد و دل از معشوق ناشایست برکند و در این زمینه نیز پیشنهادهایی دارد که پیش عاشق از بیوفاییهای معشوق بگوید؛ گاهی آتش عشق عاشقان افروختهتر میشود و باید حواسمان باشد. در این زمینه میگویند پیرزنها را برای این بگمارید که از معشوق بدی بگوید، زیرا سخن پیرزنان نافذتر و مقتدرتر است و بیشتر تأثیر میگذارد همچنین مشغولیتهای دیگری برای او فراهم کنید و اگر لازم شد بهطور همزمان از داروهای مالیخولیا نیز میتوان استفاده کرد.
وی بیان کرد: مولانا در داستان نخست مثنوی «کنیزک و پادشاه» بدون اینکه نامی از بوعلی سینا ببرد از روش او در کتاب قانون استفاده میکند تا معشوق را پیدا کند و به روش او فرد عاشق را مداوا میکند. چرا مولانا نامی از ابن سینا در این داستان نمیبرد؟ شاید بهدلیل تفاوت مشربی بود که با او داشت، چون عقل ابنسینا بیشتر مشی ارسطویی داشته و عقل مولانا افلاطونی بوده و سبب شده دل خوشی از او نداشته باشد و شمس نیز چندان نیکو از بوعلی یاد نکرده است.
این پژوهشگر در ادامه به عشق از منظر ابنسینای فیلسوف اشاره کرد و یادآور شد: در الهیات شفا و در رسالهالعشق ابنسینا به مقوله عشق پرداخته و ما با نگاه دیگری از عشق مواجه هستیم.
وی خاطرنشان کرد: ابنسینا کل هویت عالم را در 2 دسته میآورد؛ هویت مدبره و هویت غیرمدبره. مدبره آنهایی هستند که تحت تدبیر خداوند قرار دارد و غیرمدبره منحصراً در ذات خداوند است و ذات خود خداوند تدبیر جهان است. ما با دو نوع عشق مواجه هستیم؛ عشقی که در هویت مدبره وجود دارد و متفاوت از عشقی است که در خداوند وجود دارد که هویت غیرمدبره است؛ زیرا این عشق ناشی از شوق و میل به چیزی است و خداوند فقدان چیزی نیست که شوق به داشتن چیزی داشته باشد. هر موجودی به قدر استطاعت خود مشتاق اتحاد با خیر است و به سمت خیر و جمال و زیبایی و عشق خداوند حرکت میکند. این عشق به اشتراک گذاشته است و ما تجلی خداوند را در موجودات میدانیم.
وی ادامه داد: بنا به گفته ابنسینا دو دسته عشق داریم؛ عشق طبیعی که مربوط به موجودات بسیط(جمادات و نباتات) میشود و عشق اختیاری نیز مرتبط با حیوانات و انسانهاست. در عشق اختیاری فرد عاشق امکان صرف نظر از معشوق را دارد اما در عشق طبیعی هیچ آگاهی وجود ندارد و حرکت قانونوار است بدون اینکه هیچ اختیاری در آن باشد. در موجودات بسیط، اول ماده است سپس عشق ماده بهصورت است و عشق صورت جماد را از دست میدهد. جمادات اشتیاق رسیدن به جایگاه طبیعی(عناصر چهارگانه) خود را دارند و جمادات طبیعی هم سعی میکنند به اصل خود برگردند همانگونه که آتش روبه بالا حرکت میکند.
محمودی اظهار کرد: مرتبه اول موجودات بسیط است، مرتبه دوم جمادات، مرتبه سوم نباتات است که براساس 3 قوه (غاذیه، نامیه و مولده) عشق آنها تعبیر میشود. بخش چهارم حیوانات هستند که براساس 4 جزء عشق آنها تعریف میشود؛ نخست حس ظاهری، حس باطنی که تخیلات هر موجودی به سمت کسی است که نشاطآور است. قوه غضبیه که غلبه یافتن بر دشمن و پرهیز از ذلت و برتری یافتن است و قوه شهویه که تولیدمثل است و در حیوانات وجود دارد و این از طریق مقاربت جنسی اتفاق میافتد.
این پژوهشگر در ادامه گفت: انواع عشقهای انسانی از نگاه ابنسینا به عشق مجازی و حیوانی تقسیم میشود که فریفته رنگ و لعاب ظاهری میشود و بهدنبال لذتهای جسمانی است و اگر اسیر این عشق شود تا حدی مستحق ملامت و سرزنش است اما عشق عفیف شیفته خلقوخو، آداب و اخلاقیات و کمالات روحی معشوق میشود، ملاحظات عقلانی دارد و از شهوت پرهیز میکند و شائبه شهوت در این عشق ورود نمیکند.
وی گفت: ابنسینای طبیب عشق را بیماری و ابن سینای فیلسوف عشق را بنیاد هستی دانسته و ابنسینای عارف عشق را سبب این میدانست که تعالی روحی پیدا کند و متخلق به اخلاق حسنه و نیکویی شود. تعارضی در اینجا وجود دارد؛ راهحل نخست این است که بگوییم تعارض داشته است، دوم اینکه این اشتراک لفظ است و در کتاب قانون عشق را به معنایی بهکار برده که ربطی به این عشق ندارد و وقتی مراتب عشق را بیان کنیم گویی تعارضی وجود ندارد. عشق بیمارگونه که در کتاب طب و قانون ابنسینا گفته شده انواع عشق انسانی است و در دل این سلسله مراتب میگنجد. اگر عشق شکل عفیفانه پیدا کند ستودنی میشود و شکل الهی و عارفگونه پیدا میکند و جوهره آن چیزی بوده که آن را تمرکز و توجه مینامیم که میتواند توجه به معشوق اول و معشوق حقیقی باشد.