1403-01-201403-01-30bool(false) قصه تلخ قراویز به روایت مردان الوند همدان پیام
 
 
پنجشنبه - 13 بهمن 1401 - شماره 4521
 
امروز : پنجشنبه ، 30 فروردين 1403

Today : Thu, April 18, 2024




ارتباط با سرویس ها - پذیرش آگهی * شعار سال ۱۴۰۳ جهش تولید با مشارکت مردم
ورود کاربران


عکس چاپخانه
logo-samandehi
 
کد مطلب:  119464 تاریخ انتشار:  1400-06-10 - 09:12 تعداد بازدید:  250
ارسال به دوستان
نسخه چاپی

قصه تلخ قراویز به روایت مردان الوند

نویسنده : سمیه مظاهری

فرهنگی

 ■ روایتی کوتاه از حضور حماسی شهیدان "عیوضی" و "خزاعی" در نجات سرپل ذهاب


 شهریورماه سال 1360 روزهای غمناکی را در آغوش کشید. روزهایی که با وجود گذشت 39 سال از آن زمان هنوز بوی خون می‌دهد و تلخی و مظلومیت.
کار شناسایی انجام شده بود و همه چیز برای انجام یک نبرد موفق مهیا بود؛ غافل از اینکه عملیات لو رفته و دشمن برای محاصره رزمندگان لحظه‌شماری می‌کند.
دارالمجاهدین همدان در عملیات قراویز(شهیدان رجایی و باهنر) که با حضور مشترک ارتش و سپاه انجام شد؛ حضور پررنگی داشت و رزمندگان توانستند از سقوط سرپل ذهاب جلوگیری کنند.
تعداد زیادی از رزمندگان استان همدان در عملیات شهیدان "رجایی و باهنر" حضور داشته و نزدیک به 60 نفر از آنها به شهادت رسیدند. معلم شهید فریدون عیوضی هم از رزمندگانی بود که در این عملیات حضور حماسی داشت و شجاعت وی تا اندازه‌ای بود که سردار همدانی در وصفش گفته است: «عیوضی مانند شیر می‌غرید».
فریدون(اردشیر) عیوضی 21 آذرماه 1336 در خانواده‌ای مذهبی از شهر بهار متولد شد. در نوجوانی با هیأت‌های مذهبی همکاری می‌کرد و در جوانی با مبارزان انقلابی. به دلیل علاقه به تدریس، معلم شد، اما با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان "بسیجی داوطلب" عازم جبهه نبرد شد.
فریدون در کنار شهیدچمران برای آزادسازی حمیدیه تا سوسنگرد تلاش کرد؛ در قراویز حضور ماندگاری از خود به یادگار گذاشت و زمانی که برای حفظ خرمشهر پافشاری می‌کرد؛ آسمانی شد.

 تحسین شهیدسردار همدانی از شجاعت شهید عیوضی در عملیات قراویز
سردار رضا میرزایی از همرزمان شهید فریدون(اردشیر) عیوضی در کتاب "اردشیر آبروی ایل" چنین می‌گوید: «این شهید بزرگوار حدود یک سال‌ونیم در جبهه‌ها بود و اگر امکان داشت بیشتر بماند؛ قطعاً یکی از فرماندهان بزرگ استان می‌شد.
سال 1360 در عملیات 11 شهریورماه با شهید عیوضی همراه بودم. قرار شد نیروهای ما از 3 محور به سمت ارتفاعات قراویز حرکت کنند. در مسیر پیش‌رو، محور سمت راست به فرماندهی حبیب‌ا... مظاهری و نیروی عمل‌کننده آنها من بودم.
در مقابل، علیرضا حاجی‌بابایی و نیروی عمل‌کننده او حسن مرادیان و حسن اسدیار و در سمت چپ حاج محمود شهبازی بود و نیروی عمل‌کننده‌اش حسن تاجوک. عملیات 11 شهریورماه کاملاً حماسی بود. در گرماگرم هوای داغ و سوزان منطقه و فریدون عیوضی هم در گروه ما بود.
عملیات لو رفت و از 3 طرف اجرای آتش به سمت ما صورت گرفت؛ با این‌حال رزمندگان تلفات سنگینی به عراقی‌ها وارد کردند. در این عملیات پیکر 62 نفر از بهترین نیروهای ما در اطراف سنگرها جا ماند و بعد از اینکه عملیات "الی‌بیت‌المقدس" انجام شد و عراقی‌ها، قراویز را تخلیه کردند، پیکرها را بازگرداندیم.
فریدون عیوضی یکی از پیشتازان شجاع و دلاور این عملیات بود و حماسه‌های بزرگی از خود نشان داد. شهید سردار همدانی در مورد ایشان می‌گوید: «آقای عیوضی یک نیروی ارزشمند و با کفایت بود که تا آخرین لحظه نبرد جانانه ایستاد».

 تنفس با نی زیر پای عراقی‌ها
آصف عباسی یکی از رزمندگان شهر بهار هم می‌گوید: «بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر برای تقویت روحیه مردم، عملیات 11شهریورماه در جبهه سرپل ذهاب صورت گرفت. از بچه‌های بهار، مجید روحی، علی زارعی، مهدی فریدونی، اصغر مرادی و فریدون عیوضی در عملیات حضور داشتند. من و مهدی فریدونی در گروه حبیب مظاهری بودیم و فریدون عیوضی در گروه حاج‌بابایی.
عملیات توسط ستون پنجم لو رفته بود. ساعت‌ها مقاومت در پشت خطوط دشمن خیلی سخت بود. گرمای شدید تابستان دشت ذهاب و قراویز آن هم بدون آب و غذا شرایط سختی را ایجاد کرده بود. دشمن محاصره را تنگ‌تر می‌کرد و هر لحظه به تعداد زخمی‌ها و شهدا اضافه می‌شد.
ما در کنار تخته سنگی در قراویز مانده بودیم. مهمات بچه‌ها تمام شده بود و هر نفر فقط یک نارنجک با خود داشت تا به محض اینکه محاصره کامل شد؛ نارنجک‌ها را بکشیم و اسیر نشویم.
ناکامی در این عملیات، روحیه بچه‌ها را خراب کرده بود و ناامیدی از هر طرف می‌بارید. ناگهان نور امیدی در دل شب تابید. یک لحظه سردار همدانی با صلابت و ابهت خاصی از میان تپه‌ها و شخم‌زارها با ماشین تویوتا به طرف ما آمد. آتش دشمن خیلی زیاد بود؛ فریاد زد: «سوار شوید».چند نفری که در محاصره بودیم؛ سریع سوار تویوتا شدیم. مهدی فریدونی هم با من سوار شد. سردار همدانی از میان آتش به حرکت ادامه داد. با هزار زحمت و دردسر وارد جاده سرپل ذهاب شدیم و معجزه‌آسا نجات یافتیم.
شجاعت و شهامت سردار همدانی باعث نجات ما شد. به شهرک المهدی، مقر بچه‌های استان رسیدیم. آنجا همه به یاد شهیدان اشک می‌ریختند. آن شب از فرط غم و اندوه نخوابیدیم. فردای آن روز، بچه‌ها نام شهدا را بر دیوار مدرسه می‌نوشتند. من و شهید فریدونی هم نام شهدای بهار و لالجین را اضافه کردیم. نام فریدون عیوضی هم در بین آنها بود.
مهدی فریدونی از یاران مخلص شهید عیوضی بود و از اینکه شهید نشده بود؛ بسیار ناراحت بود. 48 ساعت بعد خبر مسرت‌بخشی قرارگاه را پر کرد: «عیوضی زنده است».
فریدون برگشته بود و با بچه‌ها صحبت می‌کرد. گفت: «وقتی که در کنار رودخانه زخمی شدم؛ همانجا ماندم. دشمن داشت می‌رسید. رفتم میان آب و نی و علف‌های کنار رودخانه تا صدای عراقی‌ها می‌آمد زیر آب می‌رفتم و با نی تنفس می‌کردم تا دور شوند».
در وصیت‌نامه معلم شهید فریدون عیوضی چنین آمده است: «ما که شیعه اثنی‌عشری هستیم باید وجود خود را پاک کنیم و با تمایلات نفسانی خود که جهاد اکبر است مبارزه کنیم و چنانکه امام عزیز هم فرمودند؛ بالاترین گرفتاری حب نفس است، با شدت تمام‌تر مبارزه کنیم.
جهاد یک امر واجب است برای انسان‌ها بخصوص ما مسلمان‌ها که امت محمد(ص) هستیم. ما باید سال‌ها مبارزه کنیم تا خود را بشناسیم و وقتی که خود را شناختیم؛ خدا را هر لحظه در وجود خودمان احساس می‌کنیم»

 مظلومیت شهدای اسدآباد در قراویز
داستان مجاهدت رزمندگان همدان در عملیات "شهیدان رجایی و باهنر" شنیدنی است؛ لحظه‌هایی ناب از مقاومت و ایثار در سخت‌ترین شرایط جنگی و با دست خالی، اما یکی از غمناک‌ترین بخش‌های این داستان به قصه شهادت رزمندگان اسدآبادی برمی‌گردد.
شقایق‌هایی که مظلومانه به شهادت رسیدند و مظلومانه‌تر، چند ماه در منطقه بر زمین ماندند تا داستان عاشورا را برایمان تداعی کنند. داستان مظلومیت لاله‌های پرپر خطه اسدآباد و فرمانده شجاعشان سردار شهید"علیرضا خزاعی"؛ مردی که در رشته پزشکی ارتش قبول شد، اما به دلیل فعالیت سیاسی ایشان را به دانشگاه راه ندادند که مبارز انقلابی بود.
ایشان بنیانگذار و فرمانده سپاه شهرستان اسدآباد بود؛ متولد 8 مردادماه 1339 در روستای "تپه شارک" از توابع منطقه "فارسینج" اسدآباد. دوره ابتدایی را در روستا گذراند و راهنمایی را در سنقر کرمانشاه که خانواده‌اش به این شهر مهاجرت کرده بودند. سال 1353 دوباره به اسدآباد بازگشت و دیپلم گرفت و در 1355 موفق به قبولی در رشته زبان‌وادبیات انگلیسی دانشگاه شیراز شد.
شهیدعلیرضا خزاعی در روزهای خفقان حکومت طاغوت به صف مبارزان انقلابی پیوست و از زمانی که محصل دبیرستانی بود تا دانشگاه و سپس پیروزی انقلاب اسلامی دست از مبارزه نکشید.
پس از پیروزی انقلاب هم به کمک دوستانش، کمیته انقلاب را تشکیل داد و با آغاز فعالیت‌های ضدانقلاب در غرب کشور به یاری رزمندگان شتافت.
با صدور دستور امام(ره) مبنی بر تشکیل سپاه، مأمور تشکیل و فرماندهی سپاه اسدآباد شد، اما روح پاکش برای حضور در مناطق عملیاتی بی‌قراری می‌کرد.
یک سالی در جبهه بود تا اینکه 11 شهریورماه 1360 در عملیات قراویز به همراه دوستانش آسمانی شد؛ عملیاتی که لو رفت و دسته‌گل‌های بسیاری را از ما گرفت.
حاتم مرادی، رزمنده دوران دفاع‌مقدس در خاطره‌ای چنین بیان کرده است: «یک گروه 12نفره از بچه‌های اسدآباد به سمت منطقه سرپل ذهاب درحال حرکت بودیم که عراقی‌ها ما را غافلگیر کرده و 9 نفر از بچه‌ها به شهادت رسیدند.
تنها من مانده بودم و علیرضا خزایی و علیرضا راشدی که هرکدام در یک سنگر پناه گرفتیم، اما علیرضا راشدی هم به شهادت رسید و شهید خزاعی هم که پس از دیدن این صحنه به سمت سنگر شهید راشدی رفته بود در درگیری با عراقی‌ها به شهادت رسید».
پیکر شهید خزاعی و شهدای اسدآباد 11ماه در منطقه قراویز باقی ‌ماند تا اینکه با بازپس‌گیری منطقه و عقب‌نشینی دشمن، پیکرها شناسایی شده و به زادگاهشان برمی‌گردد.
آزاده شهید «منوچهر شعبانی» در کتاب "غروب زرد خورشید" داستان را این‌طور روایت کرده است: «در تاریخ 11/6/1360 عملیات آزادسازی قراویز در سرپل ذهاب انجام شد و استان همدان در این عملیات 59 نفر از رزمندگان را از دست داد که سهم اسدآباد 13 شهید بود. یعنی فرمانده سپاه شهرستان اسدآباد؛ علیرضا خزاعی و 12 تن از همرزمانش.
اواسط شهریورماه بود که خبر شهادت 13 تن از پاسداران و بسیجیان، بار دیگر شهرستان اسدآباد را داغدار کرد. چند روز بعد 13 تابوت خالی شهدای قراویز بر روی دوش مردم داغ‌دار اسدآباد تشییع شد. عدد قبور شهدای بی‌پیکر شهر به 18 رسید!»

"علیرضا خزاعی" "یوسف" جبهه‌ها بود
علی رستمی، نویسنده دفاع‌مقدس با نگارش کتاب "یوسف" کتابی دربرگرفته از خاطرات کوتاهی از خانواده، دوستان و همرزمان شهیدعلیرضا خزاعی است.
در بخشی از این کتاب به روایت مرتضی اختری می‌خوانیم: «بعد از شهادت 5 دانش‌آموز اسدآبادی در جبهه مریوان اصلاً آرام و قرار نداشت؛ انگار افتاده بود در قفس.
گفت: «من دیگر نمی‌توانم در این شهر بمانم. باور کن حتی از در و دیوارهای شهر خجالت می‌کشم چه برسد به خانواده شهدایی که بچه‌هاشون روی کوه"شُنام" جا مانده».
40 روز از شهادت بچه‌ها نگذشته بود که خزاعی هم مفقودالاثر شد.»
در بخشی از وصیت‌نامه سردار شهید علیرضا خزاعی آمده است: «... دنیا محل آزمایش است برای کسانی که ثابت قدمند و در راه خدا قدم برمی‌دارند و اگر هم در راه خدا حرکت نکنند؛ مرگ به سراغ آنها خواهد آمد و اگر مرگ را انتخاب نکنند؛ مرگ آنها را انتخاب می‌کند و آنها نمی‌توانند از زیر حکومت خدا بیرون روند و چه بهتر که انسان خالصانه در جهت خدا قدم بردارد.»


بازگشت
نظرات بینندگان :
نظر شما :
   
نام*
ایمیل* ایمیل محفوظ می باشد
نظر*
کد امنیتی*
کد امنیتی

 
 
 
گزارش گزارش ویژه یادداشت تحلیل سرمقاله ضمیمه(پیام_آدینه) دانلود
صفحه نخست آخرین اخبار درباره ما ارتباط با ما  پیوندها ویژه_نامه راهنما
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.

 
روزنامه همدان پیام ( اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، ورزشی )
صاحب امتياز و مدير مسئول: نصرت ا... طاقتي احسن  -  سردبير: يدا... طاقتي احسن
نشاني: همدان، خيابان شريعتي، ابتداي خيابان مهديه، ساختمان پيام
تلفن: 38264433 (081)  -  فکس: 38279013 (081)  -  سازمان نیازمندی: 38264400 (081)  - ايميل: info@hamedanpayam.com