نه حال و هوایش مثل آن روزگار است و نه شور و اشتیاقش. پاییز این سالها دمدمی مزاج است و هر لذت و خاطره اش با یک نسیم خواب آلود، سرد می شود و از ذهن و یاد می افتد. از جعبه جادویی هزار رنگ پاییز، فقط همین لبخند رزمنده توی قاب عکس است که کهنه نمیشود.
این روزها دلش عجیب یاد یارانش را میکند و این حس و حال را قبل از همه کاغذهای شعر روی میز درک میکنند.
مدت ها میشود که جلیل سوری، در اتاق کوچک خود، نشسته بر ویلچری که یادگار دوران دفاع مقدس است، از خاطرات آن روزهای حماسی میگوید.
جانباز قصه ما از دوران کودکی و نوجوانی اش فقط به سال و محل تولدش اشاره میکند " در سال 1339 و در روستای نجفی از توابع تویسرکان متولد شدم" و سریع و بی صبرانه خودش را به دوران انقلاب میرساند.
او میگوید: سالهای 56 و 57 در تهران بودم. آن روزها تظاهرات بود و شعارهای انقلابی و مرگ بر شاه گفتنها. سال 58 وارد عرصه نظامی شدم و در پایگاه چهارم شکاری نیروی هوایی دزفول فعالیت کردم. یک سالی گذشت تا از آنجا وارد پایگاه پدافند هوایی بندرعباس شدم که این پایگاه قبل از شروع جنگ هم فعالیت گستردهای داشت چرا که در آن زمان هواپیماهای دشمن برای شناسایی وارد منطقه میشدند.
به دلیل علاقه خاصی که به سپاه پاسداران و بسیج داشتم، اوایل سال 59 وارد سپاه شدم و لباس سبز را بر تن کردم. آموزشهای نظامی را در پادگان ابوذر همدان و زیر نظر سردار حسین همدانی پشت سر گذاشتم. پایان دوره آموزشی مصادف با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود و ما از اولین گروههایی بودیم که به جبهه نبرد اعزام شدیم.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه میدهد: در آن زمان جنگ در سه جبهه شمال غرب، میانی و جنوبی در حال انجام بود که در این میان، جبهه میانی که محور قصر شیرین، سرپل ذهاب و ایلام را در بر میگرفت از حساسیت خاصی برای جمهوری اسلامی ایران و عراق برخوردار بود بطوری که از نظر اهمیت آن را به تنگه احد، تشبیه میکردند که خوشبختانه با رشادت و پایداری نیروها، این منطقه تا آخرین مرحله حفاظت شد.
توپ و آتش، نیروها را آبدیده میکرد
سوری از شروع جنگ میگوید: 31 شهریورماه 1359 بود که عراق با سه سپاه مجهز به جبهه میانی حمله کرد و حدود 1500 کیلومتر از مرز ما از اشنویه آذربایجان غربی تا شبه جزیره فاو را اشغال کرد و نکته قابل توجه اینکه عراق در ماه ذیالحجه که در آن جنگ حرام است، اقدام به جنگ با ایران کرد. البته عراق از چند روز قبل چند پاسگاه نوار مرزی ایران و عراق را در تپههای آقداغ مورد هجوم قرار داد. در آن زمان نیروهای ایرانی واقعا با دست خالی و تنها با ایمان، دلاوری و پایمردی به دفاع از کشور و مقابله با دشمن میپرداختند. تجهیزات نظامی ما آنقدر محدود بود که نیروها نارنجک دستساز درست میکردند و گاهی تنها با یک خمپاره از یک منطقه محافظت میکردیم.
او ادامه میدهد: در دوران جنگ، در منطقه غرب کشور عملیات مختلفی انجام شد که از آن جمله میتوان به عملیاتهای بازی دراز یک و دو اشاره کرد. این عملیاتها در ارتفاعات استراتژیک و صعبالعبور بازی دراز در غرب استان کرمانشاه انجام شد. کوهستانی بودن منطقه، وجود قلههای 1050 متری و 1100 متری و همچنین استفاده نیروهای عراقی از این ارتفاعات به منظور دیدهبانی، شرایط را برای نیروهای خودی کاملا سخت میکرد. تا اینکه نیروها تمام توان خود را گذاشتند و با یورش بردن از شمال و جنوب سرپل ذهاب به این ارتفاعات رسیدند و بعد از هشت روز تک و پاتک بین نیروهای ایران و عراق، سرانجام موفق به آزادسازی قلههای جنوبی این ارتفاعات شدیم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس از نحو جانبازیاش میگوید:عملیات بازی دراز دو بود. دشمن سنگرهای ما را تصرف کرده بود. بعد از تلاش و مبارزه بسیار، توانستیم سنگرها را پس بگیریم. در آن زمان من مسئول گروه و در حال سرکشی به نیروها بودم که به یکباره سنگر توسط توپ دشمن شکافت و من از ناحیه سر، دست و پا مجروح شدم.
شهدا با عزت خود، جنگ را به دفاع مقدس تبدیل کردند
این جانباز 70 درصد میگوید: هر روز از دوران دفاع مقدس دشواریهای خاص خودش را داشت. از آموزشهای سخت گرفته تا شب عملیات. از سختی شرایط منطقه عملیاتی تا شرایط جوی. هنوز هم بخاطر دارم نیروها چگونه در ماه رمضان و در گرمای بالای 50 درجه منطقه جنوب، نه ترک روزه میکردند و نه ترک کار و دفاع. بطوری که هر چه بیشتر سختی میکشیدند، بیشتر آبدیده میشدند. آن زمان تنها چیزی که مهم بود لبیک گفتن به فرمان رهبر بود و انجام تکلیف.
او ادامه میدهد: اگرچه جنگ چیزی جز آتش و ویرانی و کشتار نیست اما شهدای ما مانند شهیدان چیت سازیان، همدانی و شهبازی چنان ارزش و عزتی به این روزها دادند و آن را به گونهای رقم زدند که از زمان به عنوان دوران دفاع مقدس یاد میکنیم.
از رمز و راز دفاع مقدس تا زیارت بعد از شهادت
سوری از رمز و راز روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگوید: 15 مرداد ماه سال 1362 بود و انجام عملیات والفجر2 در ارتفاعات حاج عمران. چیزی از تشکیل تیپ انصارالحسین(ع) که قبلا به صورت گردان بود، نمیگذشت. شهید علی چیت سازیان و سردار همدانی نیز در این عملیات حضور داشتند. این عملیات پیچیدگیهای خاصی داشت و در خاک عراق و منطقهای با قلههای مرتفع انجام میشد. درست بخاطر دارم محمد حاجیلویی یکی از نیروهای شهید چیت سازیان، قصد رفتن به پابوسی آقا امام رضا(ع) را داشت. اما حاج علی به او اجازه سفر نداد و گفت که بعد از انجام عملیات به مشهد خواهی رفت. حاجیلویی درخواست خود را دوباره مطرح کرد اما جواب حاج علی همان جواب قبل بود. عملیات انجام شد و حاجیلویی در این عملیات شهید شد. پیکر مطهر شهید نه اشتباها، که به خواست خدا، با اسمی دیگر به مشهد منتقل و در حرم مطهر امام رضا(ع) طواف داده شد. پس از آن مشخص شد که شهید از نیروهای همدان است و پیکرش به همدان بازگشت.
دوران دفاع مقدس، گنج پنهان است که با فرهنگ از آن پاسداری میشود
او از روزهای بد از دفاع مقدس و خواستهها و تکلیفها میگوید: در میان تمام جنگهای رخ داده در دنیا، هیچ جنگی همانند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیست. چرا که بعد از هر جنگی، توطئهها و پس لرزههایی وجود داشته اما در دوران دفاع مقدس ما و بعد از آن ارزشهای والایی چون ایمان، رشادت و پایداری رقم خورده است که در نوع خود بینظیر است.
دوران دفاع مقدس، گنج پنهانی است که در زمان جنگ با اسلحه و در زمان حال با قلم و فرهنگ از آن پاسداری میشود. امروز دیگر جنگ سخت دشمن تمام شده و دشمن با توطئههای مختلف در خانههای ما خاکریز زده و فکر و اندیشه جوانان ما را مورد هدف قرار داده است. بنابراین باید تلاش کنیم ارزشها و آرمانهای دفاع مقدس را به جامعه امروز معرفی کنیم و پا به پای ولایت پیش برویم