همدانپیام: وسايل كار، به اقتضاي داستان نمايش بسيار ساده بود و از قربانگاه و صندلي و كرسي و تخت و امثال آن تجاوز نميكرده است، ولي در اجراي نمايشنامه پرندگان «آريستوفان» عوامل ديگري چون لباس و صحنهآرايي به لوازم قبلي افزوده ميشود.
گروه همسرايان، از بسياري جهات، مهمترين و پرخرجترين قسمت نمايش است، حتي در بعضي موارد اصل نمايشنامه را نيز از روي آن نام ميگذارند.
مقام موسيقي در تئاتر يونان اندكي پايينتر از مقام عمل و شعر است معمولاً آهنگها را نيز درامنويسي خود ميسازد.
قسمت عمده گفتگوها را بازيگران با صداي بلند بيان ميكنند و بعضي را نيز به آواز ميخوانند. مهمترين قسمت، خود نمايش است. بازيگران كه هميشه در همه موارد مرد هستند بر خلاف روم، مورد تحقير نيستند، بلكه از تكريم و بزرگداشت همگان برخوردارند. از خدمت نظام معافند و به هنگام جنگ، به آزادي از جبهههاي ميگذرند. مردم آنان را هوپوكريت ميخوانند و اين كلمه به معناي «پاسخگو» است؛ زيرا در آغاز، بازيگران به سخنان گروه خواننده پاسخ ميگفتهاند.
بازيگران درجه اول درآمد بالايي دارند ولي بازيگران رتبه پايينتري عایداتشان اندك و نامعين است. اخلاق آنها چون اخلاق همه کسانی است که به دورهگردی زندگی میگذرانند؛ چرا که همواره از شهری به شهر ديگر در سفرند، زندگيشان بين تجمل و فقر نوسان دارد و روحشان بيقرارتر از آن است كه بتواند به يك زندگي ثابت و طبيعي ادامه دهند.
در كمدي و تراژدي، بازيگران ماسكي بر چهره ميگذارند كه در ناحيه دهان آن يك بلندگوي برنجي تعبيه شده است. طريقه تنظيم صوت در تئاتر يونان و اينكه هر يك از تماشاگران ميتوانند از جايگاه خود صحنه را به خوبي ببينند و صداي بازيگران را بشنوند، بسيار شايان توجه است.
بازيگران از همان اوان كودكي انتخاب ميشوند و براي ساليان سال تحت آموزش قرار ميگيرند و گاه اين آموزش تا بيست سال طول ميكشد و در حول و حوش سي سالگي به يك بازيگر توانمند و كامل تبديل ميشوند. تماشاگران نيز چون خود نمايش شايان توجهاند، زنان و مردان طبقات مختلف در اين تئاترها راه دارند.
زنان از مردان جدا مينشينند و روسپيان جايگاه مخصوص خود را دارند. به حكم عرف، زنان عفيف از تماشاي نمايشهاي كمدي منع شدند. تماشاگران اين تئاترها سرزنده و با نشاطند. آنان به هنگام تماشاي نمايش، فندق و ميوه ميخورند و نوشيدني مينوشند.
بنا بر گفته ارسطو، از مقداري خوراكي كه در اثناي يك نمايش خورده ميشود ميتوان دريافت كه نمايش تا چه حد ناموفق بوده است. تماشاگران بر سر جا با هم ستيزه ميكنند و بازيگران مورد علاقه خود را با كف زدنها و فريادهاي پياپي تشويق و تحسين مينمايند.
اگر نمايش را نپسندند، فرياد ميكشند و همهمه برپا ميكنند، هر گاه كه اعتراضشان شديدتر شود به نيمكتهاي زير پايشان لگد ميكوبند و اگر به خشم آيند، بازيگر را با پرتاب سنگ و انجير و زيتون از صحنه بيرون ميرانند.
اشيل يا آيس خلوس نخستين درام نويس يونان نبود اما هيچكدام به اندازه او مهم و معتبر نبود.
مهمترين اثر او «پرومته در زنجير» است. در سال 468 جوان 27 سالهاي كه تازه به ميدان آمده بود جايزه اول تراژدي را از اشيل ربود. اين جوان سفكلس (سفكل) نام داشت كه به معناي «عاقل و محترم» است. او از همه مردم نيك بختتر و در عين حال از همه بدبينان بدبينتر بود.
سفكل 113 نمايشنامه نوشت كه از آن تعداد فقط هفت نمايشنامه به ما رسيده است. آنتيگونه اثر به يادماندني اوست و سپس اوريپيد، در دفعات تئاتر ديونوسوس، هفتاد و پنج نمايشنامه به نام او ثبت شده است كه اولين آنها دختران پلياس در سال 455 و آخرينشان باكخواي در 406 قبل از ميلاد نمايش داده شد.
از اين تعداد فقط هيجده درام كامل و قطعاتي از ساير درامها بر جاي مانده است. موضوع اصلي در همه اين تراژديها افسانههاي باستاني يونان است. ارسطو معتقد است كه درامها اريپيد، از لحاظ فن درامنويسي، به پاي آثار اشيل و سفكل نميرسد. اریپيد را تنها درام نويس پنداشتن خطاست دلبستگي او بيشتر به بررسيهاي فلسفي و اصلاحات سياسي است، نه به فن درامنويسي. و بعد نوبت به شخص ديگري به نام هومر ميرسد كه معروفترين اثرش ايلياد است.پس از ظهور مسيحيت، دوره تسلط كليسا در تمام شئونات اجتماعي، فرهنگي و هنري اروپا ده قرن به درازا كشيد كه اين دوره به قرون وسطي شهرت دارد آغاز اين دوران با هجوم اقوام بربر (BarBarians) به اروپاي غربي و تجزیه امپراتور روم به سال 313 ميلادي و پايانش با سقوط بيزانس توسط تركان عثماني به سال 1453 م. و طلوع عصر نوزايي (رنسانس) بوده است.
هر كنشي كه در پهنه هنر به ويژه نمايش در اين دوران رخ داده است، سايه كليسا و انديشه مسيحيت را بر جبين داشته است. در ابتدا رهبران مذهبي مسيحي، گمان كردند كه ميتوانند با فتوا بر مسير نهر خروشان تئاتر مانع شوند.
آورليوس آگوستين (430-354م. يكي از پدران بزرگ كليساي مغرب زمين) فرمان ممنوعيت تئاتر را صادر كرد و بازيگران را در تنگنا قرار داد. درام كلاسيك پيش از آنكه قرون وسطي آغاز شود مرده بود، به تدريج از قرون دوازدهم به بعد نمايشهاي مذهبي بغرنجتر و مفصلتر از آن شدند كه بتوان آنها را در محوطههاي سرپوشيده براي مردم عرضه داشت لذا بيرون محوطه كليسا سكويي ميساختند و به كمك بازيگراني كه از ميان مردم انتخاب شده و براي از بر كردن نقشهاي طولاني خويش تعليم ديده بودند، نمايش را اجرا ميكردند.
با گذشت زمان، ضمن آنكه حكومت از زير سلطه كشيشها بيرون ميآمد، محل اجراي نمايشها نيز از محوطه جلوي كليسا به ميدان شهر يا محل اجتماع خريداران و فروشندگان انتقال مييافت. هر آنچه در دوران قرون وسطي گذشت، گام به گام زمينههايي فراهم ميآورد تا حصار تنگانديشي را در هم فرو ريزد و آزادمنشي را به بشريت پيشكش كند نمايش در غرب، راهي دراز را از رمزگرايي (Misticism) شهر كهن تا خردگرايي (Rationalis) يونان باستان طي كرده است تا از مراسمي ساده به نمايشي پرتماشاگر تكامل يابد؛ در غرب، كشفهاي علمي تازه در نظام در حال رشد و دگرگوني عصر روشنگري (قرن هيجده) و عصر خرد (قرن نوزده) را به همراه آورد. در غرب خردگرايي و انسان باوري (humanism اومانيسم) كه ريشهاي كهن دارد با تجربهگرايي و نوگرايي و پيشرفت در هم آميخته، در غرب تجربهگرايي و اصالت عقل را آغاز كرده و خود را از بوته تجربه و آزمايشهاي علمي محك ميزند.