روانشناسان معتقدند كه شادی و هیجان 2 پدیده اجتماعی هستند که تبلور آنها را میتوان در رفتار و حالتهاي افراد یک جامعه دید و اینکه بروز این 2 پديده در اصل بازتاب تمامی عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، حتی سیاسی و... محسوب شده است، به نحوی که میتوان از برآیند و میزان شیوع آن در میان قشرها و طبقههاي مختلف به عنوان یکی از معتبرترین شاخصهای اندازهگیری سلامت اجتماعی و روانی استفاده كرد.
مردم براساس فرهنگهای خاص خود به اشکال مختلف به حرکات و رفتار هیجانی و نشاطآور دست میزنند که بیانگر حالات درونی آنهاست. شنیدن موسیقی با صدای بلند، رقص، پایکوبی، هلهله و البته برخی اقوام و ملل هم بنابر یک رسم دیرینه که قدمتی به طول تاریخ بشریت دارد اقدام به آتشبازی، نورافشانی و... میکنند. درواقع آتش و هرگونه منبع نور گرما برای انسانها مصداق و نماد زندگی، شور، حرارت است؛ مشروط بر اينکه فقط به چشم شور زندگی بدان بنگریم و نه سوز زندگی...
و اما متأسفانه یکی از منفیترین جنبهها و البته بدترین اشکال کاربرد آتش، ظهور و تبلور آن در محصولات و مقولات نورافزا مانند انواع فشفشه، منّور، ترقه، نارنجک و... است که به تکرار و توالی هرساله بخصوص در اسفندماه متأثر از عادتهاي ناخوشایند و ناهنجار که هیچ منطق و عقل سلیمی هم آن را تأيید نمیکند ظاهر ميشود. عنوانی به نام شب چهارشنبه پایان سال و به قول عوام چهارشنبهسوری که در روزهای منتهی به آن و بخصوص همان شب شاهد شنیدن صدهای کرکننده انفجارهای بزرگ و کوچک و یا زبانه کشیدن شعلههای بلند آتش در هر کوی و برزن هستیم.
کنکاشی در تأثیرات مخرب استفاده از این مواد منفجره و محترقه بهرغم تذکرات و هشدارهای رسانهای در حوزه سلامت و درمان بیانگر بروز آسيبهاي جسمی، روحی و مالی زيادی است که سالهاست به نوبه خود در هر اسفندماه بر تن افراد در سطح شهر به جا گذاشته میشود، بدون اينکه کسي از خود پرسیده باشد به راستی آیا یک لحظه شور و هیجان واهی، شنیدن صدا و دیدن جرقه این انفجارها میتواند با سالها سلامتی جسم و روح ما برابری کند یا خیر؟
گذشته از واردات، ساخت، فروش و عرضه آنها نیز به نوبه خود از منظر ایمنی و سلامت، برخورد انتظامی و قضایی، محل بحث بررسی و حتی برخوردهای جدی را داراست اما نکته مهم در این میان، استدلال فکری افرادی است که با ساخت و تهیه چنین محصولات خطرناکی بهزعم خود اقدام به خوشگذرانی و یا تخلیه هیجانی خویش میکنند. براساس اعلام سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی، اورژانس و وزارت بهداشت و درمان هرساله و در چنین ایامی شاهد بروز صدها و شاید هزاران مورد آسيب جانی و مالی برای مردم بخصوص طیف نوجوان و جوان بوده و هستیم. آسيبهاي ریز و درشت جسمی و روحی که از بروز ترس و هول آغاز و به جراحت سوختگیهای جزئی و متعاقباً آسيبهاي کلی غیرقابل جبران مانند نابینایی، پارگی پرده گوش، سوختگیهای شدید منجر به مرگ ادامه پیدا میکند. گو اینکه اگر میزان خسارت مالی متأثر از آتشسوزی منازل، اسباب و اثاثیه، خودروها و... و یا بهويژه مبالغ چشمگیر هزینه شده برای خرید این محصولات را نیز به این مبحث اضافه کنیم که دیگر عمق فاجعه به مراتب نگرانکنندهتر و تأملبرانگیزتر جلوه خواهد کرد.
رخدادهای فاجعهباری که عموماً و در ظاهر از یک شوخی ساده یا شیطنت کودکانه آغاز شده است و در ادامه تأثیرات مخربی در طول تاریخ زندگی بسیاري از افراد ایجاد میکند. گاهی اینگونه فکر میکنیم كه این حوادث برای دیگران است و من مراقب خودم هستم، به اشتباه فکر میکنیم برخی از این محصولها استاندارد بوده و چندان خطرناک نیست و یا نهایتاً اتفاق صرفاً برای کاربران بروز ميدهد و دیگران چندان متضرر نمیشوند؛ اما شنیدن برخی از روایتهای مصدومان حوادث آتشبازیهای سالهای اخیر گواه حقیقتهای دیگری است؛ اینکه اتفاق الزاماً برای فرد خاصی نیست و یا حتی عبارت استاندارد بر روی محصولات نه تنها توجیهی برای کار فروشنده و خریدار ندارد؛ بلکه قطعاً هم منطقی نیست؛ زیرا خاصیت آتش سوزاندن است و اصولاً تر و خشک را باهم میسوزاند بدون توجه به اینکه آيا شما عابر و رهگذر بختبرگشتهای در کوچه اتفاق هستید و یا نوجوانی که آگاهانه و با قصد قبلی فتیله یک محصول انفجاری را روشن کرده است. حقیقت این است که نارنجک و یا ترقه منجر به اين حادثه میشود بیتوجه به مکان و زمان همین و بس! و دود آنهم همیشه و الزاماً فقط به چشم آتشافروز نمیرود؛ بلکه گاهی به چشم انسان بیگناهی میرود که ممکن است حتی در عمر خود هم یک بار کبریتی را نیفروخته باشد.
یکی مثل (فاطمه.م) 16 ساله اصالتاً همدانی و هماکنون ساکن تهران... (مجروح حادثه پرتاب و انفجار نارنجک در محله) میزان آسيبهاي وارده به وي: نابینایي و تخلیه کامل چشم چپ، کاهش شدید شنوایی گوش چپ و آسيبهاي پوستی شامل ورود سنگریزه به پوست صورت در ناحیه سمت چپ، ابتلا به لکنتزبان و ترس از مکانهای باز ) این مصاحبه در حالی از وی تهیه شده است که براساس نظر روانشناس باید جهت دوری از هرگونه تبعات روحی متأثر از شنیدن صدای انفجار ترقه و نارنجک در تمام اسفندماه در یک مکان خلوت استراحت کند و البته نه در شهر همدان؛ بلکه در روستای پدری و به دور ازهر سروصدایی.
در بیان ماجرا از سوی پدر و مادرش گفته میشود: اسفندماه سال 1391 در حین بازگشت به منزل و در کوچه... یک شی (نارنجک) از فاصله دور به سمت دیوار پرت شد که متأسفانه با توجه به اینکه دخترمان فاطمه به محل انفجار نزدیک بود دچار آسيبهاي جدی و زيادي شد. وی را سریعاً به بیمارستان رساندیم منتها بهرغم تلاش پزشکان به دليل ورود عمقی سنگریزه به داخل کره چشم چپ، وی دچار نابینایي شد و اینکه به دليل موج انفجار دچار افت شنوایی و آسيبهاي روحی شده و تاکنون 3 بار جراحی كرده است ولیکن باز هم مشکلاتی را دارد. در این راستا پرونده قضایی هم تشکیل شده است و با توجه به مکان و سمت پرتاپ نفراتی هم شناسایی و مورد بازجویي قرار گرفتهاند، اما فعلاً 2 سال است که پرونده مفتوح و در حال رسیدگی است. با اين حال حتی به صرف پیدا شدن مجرم اصلی تغییری در وضعیت فاطمه به وجود نخواهد آمد وي دچار آسيبهاي قطعی (نقص عضو) جبرانناپذیری شده است که هیچگاه التیام نخواهد یافت.
پدر فاطمه با اشاره به اینکه همین یک فرزند را دارد و تاکنون هم بیش از 50 میلیون تومان بابت هزینههای درمانی وی پرداخت كرده است گفت: در این 2 سال، همه ما به اندازه 200 سال عذاب کشیدیم، خون دل خوردیم و درد کشیدیم فقط به دليل اینکه فردی بیفکر هوس شنیدن صدای انفجار را کرده بود؛ بدون آنکه بداند این انفجار به ظاهر کوچک زندگی ما را به کلی خراب میکند؛ گناه ما چه بود گناه این دختر معصوم چیست که باید تا پایان عمر معلول باشد و در کنج خانه اسیر بماند؟ حقیقتاً اگر دستم به آن فرد برسد نمیدانم آیا میتوانم خودم را کنترل کنم یا نه ...؟
مادر فاطمه هم بهرغم گریه دردناک، افزود: روزی نیست که نگاهی به فاطمه بیندازم و آب نشوم. من یک مادرم، آرزوی عروسی او را داشتم، دیدن نوه و نتیجه، دوست داشتم به خانهاش بروم و با نوههایم بازی کنم. او دانشآموز خوبی بود و آینده روشنی داشت اگر فقط آن روز آن ترقه منفجر نمیشد و آتشش به جان ما نمیافتاد، اما...
نزدیک به 10 تا دکتر گوناگون او را دیدند که بیشترشان گفتند التیام برخي آسيبهاي وی نیاز به زمان دارد و مشخص نیست آیا این بهبودی در یک ماه، یک سال، 10 سال و.... اتفاق بیفتد فقط باید منتظر بود و علاوه بر ادامه درمانهای دارویی و رفتاری فقط به خدا توکل کرد و دیگر هیچ...
متأسفانه آسيبهاي روحی فاطمه اجازه مصاحبه با وی را نداد گو اینکه به دليل لکنت زبان نیز حتی قادر به ادای صحیح و واضح کلمات نبود اما برای وصف حال نامساعد او همین بس که به مجرد بغض کردن حتی قادر به گریه هم نشد و فقط به نفس نفس زدن افتاد....!
سؤالهای زیادی اینجا مطرح است، اینکه اگر آن شخص یک روز با فاطمه و وضع روزگار جسمی او روبهرو شود چه جوابی برای این عمل خود دارد. آیا برگزاری یک شب چهارشنبهسوری احمقانه ارزش سوزاندن تمامی چهارشنبههای عمر فاطمه را داشت؟ اگر برای خواهر، مادر، برادر و یا فرزند آن شخص چنین اتفاقی بیفتد چه حالی به وی دست خواهد داد؟ با خودش با وجدانش یا یک عمر زندگیش چگونه کنار خواهد آمد و سر آخر اینکه اگر همین من و تويی که نارنجک یا ترقه و حتی فشفشه و.... را در دست داریم فقط یک لحظه احتمال بدهیم هدف مقابل ما همان عزیزترین فرد زندگی ماست آنوقت باز هم آن شی را پرتاپ میکنیم؟ آیا بازهم برای خرید چنین محصولات مرگآوری پول هزینه میکنیم؟ بهرغم ورود قاچاق خارجی یا داخلی و دستساز بودن آنها در داخل، شفافیت قانون ممنوعیت فروش پس این همه وفور، عرضه و استفاده در کوچه و خیابانها از کجا نشأت میگیرد؟ کفه برخورد شعاری سنگینتر است یا اقدام عاجل و قاطع ...؟