در حيات بشر همه كارها و لازمههاي همزيستي بهگونهاي زنجيروار و نوشته و نانوشته بين آحاد اجتماعي و فرد فرد جامعه تقسيم و تفهيم شده است. هر كاري در جاي خود و به سهم خود مهم و ضروري است. استاد دانشگاه، معلم مدرسه، پزشك بيمارستان، قاضي دادگستري، پليس، كسبه مختلف و كارگر هريك بنابر وظيفهاي كه بر عهده گرفتهاند كه فقط براي تأمين معاش شخصي نيست، بلكه جامعه به آن نياز دارد. اما در اين ميان نوعي وظيفه و تقسيم كار وجود دارد كه در ذات خود بر جايگاه رفيعي تكيه زده و باز هم گفته و نگفته، احترام جامعه را به خود جلب ميسازد.
معلمي از آن دست مشاغل است كه جامعه براي آن وزن ويژهاي قائل ميباشد؛ چراكه هزاران و ميليونها دانشمند و فضانورد و پزشك و مهندس و استادكار از قِبل دانش و تعهد و مسئوليتپذيري معلمان به جامعه معرفي ميشوند. كدام انسان حقشناس و خودباور است كه در اوج موفقيتهاي اجتماعي و خانوادگي نقش نخستين معلم و استاد خويش را ناديده انگارد و به ياد نداشته باشد كه آن معلم دلسوز و مهربان در آن روز و لحظه فراموشنشدني در گوش جان او چه سرود و چه عتاب و كتابي كه به مهر با او روا نداشت. اينك اجتماعي از همين معلمان موي سپيد كرده و به كناري كشيدهاند تا راه براي آموزگاران جوان و عرصه تازهاي از هنر معلمي و عشق به انسان و آيندگان آغاز شود. معلمان پرتلاش و آيندهساز ديروز، امروز بازنشسته شدهاند اما روزگارشان در دايره محدوديتها و شتاب تند هزينههاي زندگي گرفتار است. زندگي خيلي از بازنشستگان با معيارهاي ارزان يك دهه و دو دهه و چند سال پيش اداره ميشود و اين نامهربانيهاي ناخواسته بر حلقه مهربانان روا نيست. آن كدام شاگرد و ادبآموختهاي است كه در مسند مديريت و اجرا باشد اما قانون بهتر و شرايط مناسبتري براي استاد و مراد خويش نخواهد و اجرا نكند. در اينباره از سوي كانون بازنشستگان و موظفين آموزشوپرورش استان همدان نامهاي خطاب به مسئولان كشوري ارسال شده كه رونوشت آن به دست ما هم رسيده است كه متن آن را جمعي معلم بازنشسته تنظيم كردهاند. چنين واگويههاي آشنايي نميتواند بر وجدانهاي بيدار بيتأثير باشد. بخوانيد.
«مسئولين محترم قوه مجريه و مقننه جايگاه ما بازنشستگان كجاست؟
با سلام و احترام؛ پيرو مكاتبات مكرر كانونهاي بازنشستگان آموزشوپرورش استانهاي كشور، ما معلمان بازنشسته كه روز و روزگاري شبچراغ خانههاي ميهن عزيزمان بوديم در ره ويران فكر و انديشه، اقليم دانش و بينش گسترديم. در درياي بيپايان علم و معرفت و ايمان، عقل و دل جوانان را غواصي آموختيم، بيحضور كيميا از هر مسي، زر ساختيم، ما كه تاروپود وجودمان از عفت و پاكدامني و صداقت و عزت نفس بود و حاصل عمري ذوق و علم خويش را در طبق اخلاص نهاديم و به جامعه هديه داديم و اين هم گل و ريحان و آزاد سرو پرورديم، به جان خريدههايمان را به نان نفروختيم و بجز نگاه محبت جامعه و رضايت خداوندي وجهي براي خود و خانواده نيندوختيم. مايي كه يك عمر با دامن پاك در پاكترين و مقدسترين واحد دولتي (مدرسه) انجام وظيفه نموديم. اينك كه از فراز به نشيب آمدهايم گوشمان سنگين، چشممان كمسو و دست و پايمان ميلرزد و نيازمند مراقبتيم، فراموش شدهايم.
عهد بسيار بكردم كه نگويم غم دل/ عاقبت جان به لبم آمد و طاقت برسيد
هرچند نيست درد دل ما نوشتني/ از اشك خود دو سطر به ايمان نوشتهايم
هرچند تا حال كسي گوش دل به نالههاي ما نبسته و سر اين نالههاي حزين نجسته است با اين حال فقط اندكي از درد دلهاي بيپايان مسئولان كانونهاي بازنشستگان آموزشوپرورش استان كه در واقع شكوههاي معلمان شريف استانهاي كشور است به شرح ذيل به استحضار ميرسد به اين اميد كه دولت محترم تدبيرواميد، اقدام عملي معمول فرمايند و معلمان ارجمند را كه در تمام دوران، هر كس به زباني ستايشگرشان بوده است از اين همه مشكلات برهانند.
1- اجراي ماده 125 قانون مديريت خدمات كشوري و ماده 105 قانون برنامه توسعه چهارم اقتصادي كه دولت را ملزم نموده حقوق و كاركنان برابر با نرخ تورم در همان سال باشد.
2- همسانسازي صندوق با نهادها و ادارات ديگر
3- يكسان شدن بيمهها و داشتن كارت سلامت