اسب پیشکشی زیره کرمان شد! همدان پیام
 
 
پنجشنبه - 13 بهمن 1401 - شماره 4521
 
امروز : پنجشنبه ، 6 ارديبهشت 1403

Today : Thu, April 25, 2024




ارتباط با سرویس ها - پذیرش آگهی * شعار سال ۱۴۰۳ جهش تولید با مشارکت مردم
ورود کاربران


عکس چاپخانه
logo-samandehi
 
کد مطلب:  71580 تاریخ انتشار:  1395-03-23 - 05:45 تعداد بازدید:  591
ارسال به دوستان
نسخه چاپی

اندر احوالات هنرمند لالجینی که با دست‌ساخته خود تجلیل شد
اسب پیشکشی زیره کرمان شد!

گردشگری

همه در تب‌وتاب بودند تا مناسبت هفته صنایع دستی امسال نیز همچون هفته‌های مناسبتی دیگر به بهانه برنامه و نمایشگاه و همایشی بگذرد اما این‌بار تنها برنامه دور همی لالجینی‌ها و دیگر هنرمندان یک مراسم یک ساعته تجلیل بود! مراسمی که از زمان دعوت تا زمان رفتن در مراسم اعضای خانواده ما هنرمندان را به پیشگویی برای هدایای تجلیل دور هم جمع کرده بود.
هر یک از اعضای خانواده مدعی بود هدیه تجلیل را به او پیشکش کنم.من هم می‌گفتم بگذارید روز مراسم برسد هرچه به من هدیه شد پیشکش شما که جور هنرمند شدن من را کشیده‌اید اما یادتان باشد اسب پیشکشی را دندانش را نمی‌شمارند. بالأخره روز موعود فرا رسید و من از شهرستان محل سکونتم راهی محل برگزاری مراسم در شهر همدان شدم. در این برنامه تجلیل از هنرمندان صنایع دستی که در روزهای اخیر توسط میراث فرهنگی استان برگزار شد، اغلب هنرمندان دعوت شده بودند از دارنده یک نشان ملی صنایع دستی تا صاحب7 نشان ملی که جای حیرت دارد؛ از هنرمند 25 تا 80 ساله و من نیز که چند صباحی است در عرصه هنر سفالگری راه هنرمند شدن را پیش گرفته بودم نیز جز‌ این هنرمندان بودم.
صندلی‌های قرمز رنگ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهر همدان در این مراسم منتظر نشستن برنامه‌ریزان و مسئولان قدرشناس حوزه صنایع دستی استان چه بود پس از تأخیر حدود 45 دقیقه از ساعت آغاز مراسم یکی‌یکی آنها وارد شدند و بر صندلی تکیه زدند و من هم در گوشه‌ای شاهد رقم خوردن اتفاقات بودم.
زمان در حال سپری شدن بود و سخنرانان یکی پس از دیگری پشت تریبون می‌رفتند و در زمینه صنایع دستی از گل تا بلبل برای هنرمندانی که خود صاحب‌نظر این حوزه بودند می‌گفتند.
در این میان هنرمندانی که از مسافت‌های دور و نزدیک و شهرستان‌های اطراف آمده بودند و خود ارزش هنرهایشان را می‌دانستند منتظر تجلیل بودند بهانه‌ای که آنها را دور هم جمع کرده بود. تجلیلی که قرار بود پاسخگوی دغدغه‌های یک سال تلاش آنها باشد و البته هیچ یک برای آن کیسه ندوخته بودند اما همه دلشان می‌خواست تجلیلی در شأن آنها پس از مدت‌ها انجام شود و بخش تجلیل مراسم آغاز شد هدایا و الواح یکی یکی توسط مسئولان حاضر در مراسم اهدا شدند حاضران با دست زدن‌هایشان، مسئولان با تبریک گفتن‌هایشان هنرمندان را بدرقه می‌کردند و هنرمندان تجلیل شونده در این میان با تعظیم در برابر مسئولان روی سن و جماعت تشویق‌کننده محل تجلیل را ترک می‌کردند.
من هم یکی از همان تجلیل شوندگان بودم اما حس می‌کردم این شاهنامه آخرش خوش نباشد(؟!) پس از اهدای جوایز هر یک از دوستان شوخ‌طبع چیزی می‌گفت، یکی می‌گفت من این هدیه را با یک ناهار در رستوران عوض می‌کنم و دیگری می‌گفت من سابقه‌اش را دارم بعداً پی خواهید برد که داخل این بسته‌ها چیز خاصی نیست اینها از ما با هدایای خاصی تجلیل نمی‌کنند، پس از پایان یافتن مراسم هدیه را برداشتم و به شهرستان برگشتم نزدیکی‌های ظهر بود که به خانه رسیدم همسرم به محض ورود به منزل گفت: بیا ببینیم به پاس تلاش‌های شبانه‌ روزیت که روزگار را به خود و ما حرام و تفریح را در جمع ما از ما و خود دریغ کرده‌ای چگونه تجلیل شده‌ای که سر از پا نمی‌شناسی.
دختر کوچکم گفت: مثل فیلم‌های کارتونی تلویزیون احتمالاً بلیت مسافرتی باشد که در کارتن بزرگی قرار داده‌اند و داخل آن کارتن کوچکتری.
پسرم گفت: نه، احتمالاً سکه‌ای است که باید برایم با آن یک دوچرخه بخری.
همسرم گفت: نه احتمالاً وسیله‌ای خانگی است که سهم من می‌شود، هر چه اینها پیشگویی‌هایشان بیشتر می‌شد من نگرانی‌هایم افزایش می‌یافت، کارتن را تکان دادم از پر بودن داخلش خیالم راحت شد وقتی هدیه را باز کردم عرق سردی بر پیشانیم نشست؛ سفالینه‌ای درجه چندم از دست ساخته‌های هنرمندان تازه کار لالجینی که هزاران نمونه آن کنار کارگاه دوست و همکارانم خاک می‌خورد ......
یاد ضرب‌المثل کوزه‌گر و آب خوردن از کوزه شکسته و یا زیره به کرمان بردن افتادم.با دیگر هنرمندان هم تماس گرفتم اوضاع همین بود. تماس‌های بعدی را هم با دارندگان نشان‌های ملی گرفتم آنها هم گویا هدایا را باز نکرده در گوشه کارگاه‌ها برای روز مبادا پنهان کرده بودند! یکی از هنرمندان مثال هدیه دادن مداد پاک‌کن به یک لوازم‌التحریر فروشی و یا اهدای گلیم پادری به یک استاد فرش‌باف ابریشمی را مثال زد و گفت ای کاش اصلاً این تجلیل را هم انجام نمی‌دادند که این همه حرف و حدیث نقل زبان‌هایمان باشد. آن دیگری گفت: کاش آنجا می‌فهمیدیم و آن را در کارتن گذاشته و به خودشان تقدیم می‌کردم آیا ارزش هنرمند این است؛ این درست که هنرهای صنایع دستی قابل ارزش و احترام است اما ما که خودمان هر روز در کارگاه‌هایمان سفال می‌سازیم می‌توانیم به زن و بچه‌‌مان هم سفال هدیه شده را هدیه کنیم.
این هدیه و گرمای رفت‌وآمد راه از شهرستان به محل تجلیل باعث شد خجالت‌زده از همسر و فرزندان به گوشه‌ای پناه برده و خودم را بخواب بزنم و تا آنجا که می‌توانستم به خود و هنرم بد و بیراه بگویم. با خود گفتم هر چه نفس تجلیل خوب و اهدای سفال خوبتر ولی نه برای همه.
ای کاش من هم مدیری، معاونی؛ کارشناسی چیزی بودم شاید حداقل با یک هدیه دیگر تجلیل می‌شدم که بتوانم آن را به یکی از اعضای خانواده که سال‌ها جور با هنر در آمیختن لحظه‌هایم را کشیده‌اند اهدا کنم و پز هدیه‌ام را به آنها بدهم اما چه می‌شود کرد این نیز بگذرد.


بازگشت
نظرات بینندگان :
نظر شما :
   
نام*
ایمیل* ایمیل محفوظ می باشد
نظر*
کد امنیتی*
کد امنیتی

 
 
 
گزارش گزارش ویژه یادداشت تحلیل سرمقاله ضمیمه(پیام_آدینه) دانلود
صفحه نخست آخرین اخبار درباره ما ارتباط با ما  پیوندها ویژه_نامه راهنما
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.

 
روزنامه همدان پیام ( اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، ورزشی )
صاحب امتياز و مدير مسئول: نصرت ا... طاقتي احسن  -  سردبير: يدا... طاقتي احسن
نشاني: همدان، خيابان شريعتي، ابتداي خيابان مهديه، ساختمان پيام
تلفن: 38264433 (081)  -  فکس: 38279013 (081)  -  سازمان نیازمندی: 38264400 (081)  - ايميل: info@hamedanpayam.com