استاد عباس دلزنده از نازککاران چوب همدان است که نام وی همواره در سالهای اخیر با هنر در هم آمیخته است .
این هنرمند از ۱۲ سالگی تاکنون که ۶6 سال دارد عاشقانه در حرفه خراطی و نازککاری از خود ردپای هنرمندانه به جای گذاشته است .
استاد در مناسبت روز صنایعدستی مورد تقدیر میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی قرار گرفت، به این مناسبت در حاشیه مراسم بزرگداشت صنایعدستی در باغ نظری شهر همدان از وی میخواهم از روزهای فعالیت هنری خود و تجاربش برای هنرمندان و دوستداران هنر بگوید .
دلزنده میگوید: پدرم از ۱۲ سالگی کار مشبک در داخل منزل انجام میدادند هرچند معلم خط و نقاشی نیز بودند، بنابراین من هم خیلی زود به مشبک علاقهمند شدم و به محض اینکه پدرم بیرون میرفت با ابزارش بازی میکردم و خرابکاری هم داشتم.
وی ادامه میدهد: پس از مدتی با ساختن چیزهایی با چوب همچون اول اسم و اسماء ا... شروع به کسب درآمد کردم، حدود ۱۲ سالم بود و ظرف چند ماه توانستم کارهای خوبی انجام دهم به طوری که آن موقع درآمدم دوشادوش آدم بزرگها پیش میرفت و همین موضوع باعث شد کارم را ادامه دهم.
استاد میگوید در آن زمان یکی از مشکلات انتقال کار و اندیشه بود که اکنون نیز وجود دارد، برخی اساتید دوست نداشتند فوت و فن خود را یاد بدهند که الان هم شاید اینگونه باشد هرچند باز الان وضعیت بهتر شده و عمر بیخودی تلف نمیشود.
بعد هم از علاقه وافر و عاشقانه خود به کارش میگوید و ادامه میدهد: خیلی به کارم علاقه داشتم، بنابراین فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که بالاترین چیزی که در خراطی میتوان ساخت، ساز است به همین دلیل دنبال ساخت سازهای سنتی رفتم و ابتدا با تنبور آغاز کردم هرچند آن موقع یاد گرفتن سخت بود ولی الان بهتر شده است.
بنده کارم را با قالب منقلی آغاز کردم، قالب منقلی شکل دهنه ساز است و کف داشت که درون آن ذغال و چوب میریختیم؛ حرارت باعث میشد چوب خیس شده و شکل بگیرد اما بعدها قالبهای چدنی و فلزی نیز به میان آمد.
با لبخندی بر لب ادامه میدهد: از بچگی یادم هست استادی بود که سعادت دیدن او را هم نداشتم، استاد مولا؛ استاد نازککار چوب بود و تمام کارهای او را اروپاییها میبردند و قدیمیهای همدان میدانند که بنابر دلایلی که محترم است؛ به کسی کار یاد نمیداد اما من با پسر او دوست شدم به طوری که نصف روز در کارگاه خودم بودم و نصف روز را با استاد مهدی میگذراندم.
به قدری با هم دوست بودیم که تمام چیزهایی که از پدر مرحومش به او رسیده بود در نهایت همه به من رسید از جمله میز کار و رنده و ....
استاد دلزنده میگوید: فاصله سنی من و پسر استاد مولا زیاد بود ولی از بس عشق و علاقه دوستی با وی داشتم، از نظر کاری نتوانستم فوت و فن زیادی یاد بگیرم، اما یاد گرفتم که با دیدن یاد بگیرم و به نوعی استاد من دیدن و نگاه کردن به کار بود.
استاد به کارهای خاص خود اشاره میکند و ادامه میدهد: بعدها دیدم کارهای چوبی زیادی هست، بنابراین باید کاری انجام دهم که اکنون موجود نیست مثلاً در جعبههای مختلف قفلهای محدودی است و کارایی مناسب ندارند، بنابراین شروع کردم با چوب و فنر قفل ساختم، ۱۴ قفل جورواجور ساختهام به طوری که جعبهای دارم که ۱۲ سال است باز و بسته میشود، اما صدمهای به آن نرسیده است.
همیشه با خودم میگویم چوب قشنگ که قشنگ است اما باید کاری کرد که یک اثر چوبی بعد ۸۰۰ سال که از عمرش گذشت به آن درجه زیبایی برسد و جوشها و تنهها با آن سبک و سیاق خودنمایی کند و دنیای زیبایی را در آن دید.
استاد معتقد بود که نمیشود همه درختهای کهن برای ساخت جعبهها از بین برود، بنابراین باید کار میکردیم که هم کار زیبا شود و هم لازم نباشد درختهای نایاب از بین برود، بنابراین سبکی را گسترده کردم و به شکلهای مختلف تا حد قابل قبولی انجام دادم و کاملش کردم که معرق منظم نام دارد و همه ابعاد آن یکی است.
استاد دلزنده هنر خاتم را یکی از افتخارات ما میداند و میگوید: از برکت استاد خاتم است که این هنر ماندگار شده، هر چند معرق منظم شباهتها و تفاوتهایی با خاتم دارد.
از فرزندان استاد که میپرسم میگوید: یکی از فرزندانم در این کار است، پسرم علاوه بر تحصیل در رشته برق و فعالیت در یک کارخانه، در این کار نیز دستی بر آتش دارد و کارهایی را تولید کرده است و علاقهمند است.
از استاد پرسیدم تاکنون چه تعداد آثار تولید کرده و کدام را بیشتر دوست دارد که پاسخ میدهد؛ خیلی زیاد است و شاید به چندین هزار اثر برسد اما همه را نگه نداشتم، برخی را دوستانم بردند و برخی را فروختم اما آثار شاخصم را نگه داشتهام