"برن شوستر" در زمان حضور "رومن کالدرون" در صدر هيأتمدیره کهکشانیهای مادرید، در فاصله 2 روز مانده به ال کلاسیکوی نیوکمپ در فصل 2007-2008، این جمله را از خود به یادگار گذاشت: "برای بازی مقابل بارسلونا خیلی نگرانم، بردن آنها غیرممکن است". اینکه مردان بزرگ قبل از بازی شگفتانگیزی که همیشه از آن بوی خون به مشام رسیده، تعارفهای تیکهپارهای نثار هم کنند خیلی عجیب نبوده و نیست، چون در یک فقره دیگر "گواردیولا" در فصل2010-2011 و قبل از الکلاسیکویی که تیمش با 5 گل رئال را تحقیر کند، گفته بود: "رئال همیشه یک تیم بزرگ، قدرتمند و پرآوازه است".
الکلاسیکو، با همه اتفاقات افتاده دنیا فرق دارد و به جرأت میتوان گفت تنها کسانی به نهایت درک و لذت فوتبال رسیدهاند که الکلاسیکو را فهمیده باشند. جورج اورول انگلیسی، روزنامهنگار و نویسنده کتاب ۱۹۸۴ در جایی از کتاب "تاثیرات جنگ" خود آورده: "در سالهای جنگ، فوتبال بیش از هر چیز دیگری زندگی را برای بیکاران قابل تحمل کرده بود." و وقتی پای "بزرگترین" رقابت فوتبالی که جورج، اینگونه دربارهاش حرف زده وسط میآید، باید احساسات مثل "درک دُلی" فوتبالیست شهر شفیلد در دهه 1950 و 1960 میلادی باشد که جملهاش جهان فوتبال را تکان داد. پای دُلی بهعلت ابتلا به بیماریای به نام "قانقاریا" باید قطع میشد. خیلی زود بازیکنی که برای مراسم تقدیرش 55 هزار نفر به ورزشگاه شفیلد رفتند، جملهای بر زبان آورد که پای آدم را به زمین میخکوب میکند و اوج احساسات غیرقابل باور یک انسانِ پرشگفت به فوتبال را میرساند: "اگر پای من را قطع کنند، به فوتبال خود ادامه خواهم داد. اگر نتوانم کار دیگری انجام دهم برایم اهمیتی نخواهد داشت که از من به عنوان پرچم کرنر استفاده کنند."!
فوتبال، جایی میان همین تعاریف بزرگ است و عجیب نیست وقتی به جمله رایان گیگز رجوع میکنیم که میگفت "هر فوتبالیستی دوست دارد تا ابد فوتبال بازی کند و لذت ببرد."
در این فوتبالِ عجیب با این همه رویاپردازیهای بینظیر و داستانهای باورنکردنی، تراژدی کبیر و رقابت دو تفکر و مکتب کاملا متفاوت برآمده با سابقهای کمتر از یک قرن، شاید همان اتفاق خارقالعادهای باشد که عاشقان فوتبال برای همیشه انتظارش را میکشند.
الکلاسیکو، بدون اغراق تبدارترین نبرد فوتبال دنیاست. جنگی میان دو غول بزرگ. وقتی رئیس سابق باشگاه بارسلونا میگوید: "باشگاه بارسلونا برای مردم کاتالونیا ارتشی است که آنها هرگز نداشتند"، خیلی سخت نیست پیبردن به این باور که بخش خودمختار شمال شرق اسپانیا که همیشه در تعارض و اختلاف با اشرافیت و حکومت مرکزی مادرید هستند، حالا چند سالی میشود که با فوتبال و با ارتش آبیواناری خود دنبال عقدهگشایی میگردند و چهارشنبه این هفته، یکی از آن شبهای پرالتهاب هواداران مکتب لاماسیاست.
و اکنون، بارسایی که برای امپراتوری کهکشانیهای کاستیا، یک باشگاه ضدحکومتی به شمار میرود، پیشروی شاگردان سولاری است. کهکشانیها پس از بازی یکشنبه شب (دیشب) مقابل آلاوس در برنابئو و در چارچوب لالیگا، چهارشنبه همین هفته در نوکمپ باید بازی رفت را با بارسا برگزار کنند. سپس در لالیگا باید به زمین اتلتیکو بروند و در ادامه بازی رفت مقابل آژاکس در یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان از راه میرسد. تقویمی وحشتناک برای تیم سولاری که اختلافش با بارسلونای صدرنشین در بالای جدول لالیگا عدد 11 را پیش روی فوتبالیها قرار میدهد.
بازی رفت نیمهنهایی کوپادلری که تکرار نیمهنهایی جامحذفی سال 2013 میان این دو تیم خواهد بود، چهارشنبه شب در کمپنو برگزار میشود تا دوباره سکانسهای تاریخی این رقابت هیجانبرانگیز در ذهن تداعی شود.
درخشش همیشگی یوهان کرایف، کومان، رائول، رونالدینیو، رونالدو، زامورانو و بسیاری از بزرگان دنیای مستطیلسبز در تئاتر خاطرهانگیز الکلاسیکو، تشویق رونالدینیو توسط هواداران رئال، بریدن سر خوک جلوی پای لوئیس فیگو، یاغیخائن نامیدن لوئیس انریکه و خیلی اتفاقات دیگر در رویاییترین رقابتِ فوتبالی که حال دل را خوب میکند.