سالها پیش هابرماس نظریه «حوزه عمومی» را مطرح کرد. در این نظریه 3 حوزه خصوصی، دولتی و عمومی تعریف شد. حوزه خصوصی ازآن خانواده است، حوزه عمومی در برگیرنده گروههای شغلی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و وسایط ارتباط جمعی است و حوزه دولتی نیز دولت و ساختارهای آن است.
حوزهها بر هم تأثیر میگذارند. مثلاً «حوزه عمومی» از طریق مفاهمه، ارتباط و استدلال مبتنی بر تعقل، مواضعی اتخاذ میکند که بر فرایند اعمال قدرتِ «حوزه دولت» و همینطور رفتار «خصوصی» خود افراد تأثیراتی آگاهیدهنده و عقلانیساز باقی میگذارد.
به سیاق جاری در محافل علمی و توسعهای جهان، نظریه هابرماس به رشتههای دیگر تعمیم یافته و مبنایی برای شکلگیری الگوهای جدید فکری و سیاستی شد. یکی از این اقتباسها تبیین برهمکنش 3 حوزه تکنولوژی، علم(Pure Science) و کسبوکار (Business) است. در این چارچوب، گفتوگو و تعامل دائمی بین این 3 وجود دارد؛ بهعنوان مثال جهتگیری کلی تکنولوژی در جهان متأثر از 2 حوزه دیگر یعنی «علم» و «کسبوکار» است.
تکنولوژی از یکسو متأثر از مقتضیات و خواستههای فعالان حوزه کسبوکار است که در آن سود و حداکثرسازی مطلوبیت برای مصرفکنندگان، حرف نخست را میزند و همه چیز را خرج آن میکند. در عینحال در اقتصاد آزاد منابع لازم برای توسعه تکنولوژی هم توسط حوزه کسبوکار تأمین میشود. تکنولوژی از سوی دیگر متأثر از قواعد و دستاوردهای حوزه علم است. تأثیر علم بر تکنولوژی بهگونهای است که آن را بهسوی ذات حقیقت هدایت میکند. کشیدهشدنِ تکنولوژی به سمت علم سببساز رعایت اخلاق، محیطزیست و نیازها و خواستههای معقول دیگر موجودات میشود. این در عمل میتواند در تعارض با خواستههای حوزه کسبوکار باشد.
براساس ارزیابیهای تعدادی از دانشمندان، بشر در ۲ سده اخیر تکنولوژی را به سمت خواستههای کسبوکار و همینطور فاصله گرفتنِ نسبی از علم خالص برده است. شیوع کرونا میتواند نقطه اوج این نوع از تعامل با محیط زیست و موجودات زندهای مانند سگ، گربه و خفاش ارزیابی شود. در اینصورت آینده پیشِ رو از جنس بازگشت به سوی حقیقتِ علم خواهد بود.
از این رو، کشورهای موفق آینده، آنهایی هستند که به جهت و مسیر جدید وارد شوند و کشورهای عقبمانده، آنهایی خواهند بود که قواعد بازی پارادایم جدید را درک نکنند. بریتانیا سوار بر موج پارادایم انقلاب صنعتی امپراطوری خود را از قرن هجدهم تا ابتدای قرن بیستم گسترش داد. آمریکا بازیگر پیشرو در عصر تکنولوژی هستهای و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات بوده است. چین رونق را از ۴۰ سال پیش وقتی آغاز کرد که به تشخیص دنگشیائوپنگ تکنولوژی را به رسمیت شناخت و ساختارهای کشور را موافقِ آن بنا نهاد و اینک نتایج آن را برداشت میکند.کشورهایی مانند چین، نماد تکنولوژیِ مادی کسبوکار-محور و نه علم-محور هستند. میل به سمت «حوزه علم» نظام حکمرانی سیاسیِ متناسب را میطلبد. نظام حکمرانی سیاسی در کشورهایی مانند چین سازگار با توسعه «حوزه علم» نیست.
بنا به تجربه گذشته، کشورها 2 گزینه پیش روی خود دارند؛ در گزینه نخست مسیر متأثر از حقیقت علم را برگزینند و معادلات و سازوکارها را در سازگاری با آن بچینند. در این حالت در دسته کشورهای پیشران آیندهساز یا آیندهنگر قرار میگیرند یا با انتخاب گزینه دوم، در حاشیه قرار گرفته و وابستگی به دسته نخست را بپذیرند. البته دسته دوم با چالشهای دائمی و پرداخت هزینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیامد همسو نشدن با پارادایم جدید نیز روبهرو خواهند شد.
ایران در سالهای گذشته مدعی حضور در ردههای برتر تولید علم در جهان بود. اگر این درست باشد، اینک این بهترین امتحان و فرصت برای اوجگیری جدید است. 2 پیشنیاز را میتوان برای این امر تعریف کرد: ۱. نظام حکمرانی سیاسی، علمی و اقتصادی متناسب ۲. استفاده از ظرفیت بازیگران ایرانی حوزه علم در اکناف جهان و جذب بازیگران غیرایرانی این عرصه. دومی شاخص خوبی برای کارآمدی اولی است.
معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی