صحبت از قصه غصه فاجعهبار و دردناكي است كه ساليان دراز سريال مستمر و تكراري جامعه است، بدون اينكه توده مردم و يكايك بزرگان و مسئولان درباره آن نيك انديشيده باشند؛ حكايت اشتغال و عدم آن و به ناچار و ناگزير قدم نحوست بيكاري و فزوني گستردهاش در اين سرزمين سرشار از منابع خدادادي است.
به راستي علل و عوامل اين مصيبت ارادي كه خود فعال مستقل و عامل مستبدش هستيم، چهها توانند بود و در كدامين نقطه و محل به دنبالش بايد گشت؟
به نظر حقير مقصر يا مقصرين را نميتوان و نبايد در دوردستها و خارج مرزها جستجو كرد چه اينكه هر عقل سليم و بيغلوغش و غيروابسته به فلاني و بهماني گواهي ميدهد ريشه را لاجرم در داخل و سوء تدبيرهاي مافوق تصور مسئولان و از پي آن ناآگاهي بسيار بالاي توده مردم ميتوان پيدا كرد. بزرگترين - اگر نگوييم تنها عامل- علت و سرمنشأ بلاي خانمانسوز بيكاري به معني دقيق كلمه به آموزشوپرورش برميگردد.
زماني كه مهمترين نهاد و بنياديترين اصل پيشرفت يك كشور كه همانا آموزشوپرورش است، بيرويه شاخ و برگهاي بيثمر از پيآورد و به نام علم در هر جايي كه دستمان رسيده بدن تفكر و آيندهنگري انواع و اقسام مؤسسات، دانشگاهها و مراكز به اصطلاح علمي ايجاد كردهايم گذشته از از اينكه خروجي آن هزاران فارغالتحصيل بيسواد و فاقد مهارت لازم داشته است به طبع و به تَبَع و از آنجايي كه نيازسنجي نگرديده و فكري به حال قشر به اصطلاح تحصيلكرده نشده است، رشد فوقالعاده بيكاران پيامد بلاواسطه آن خواهد بود.
نخستين و كاريترين ضربه مهلك را زماني وارد نموديم كه طرح به اصطلاح نظام جديد آموزشي را جايگزین نظام پخته و بسيار كارآمد قديم نموديم و از اوايل دهه 70 تاكنون چهره واقعي علم و دانش را مخدوش ساختهايم. چيزي كه اشخاص بيدار و متعارف و باسواد حقيقي از مدتها قبل هشدار داده بودند ولي در دور و نزديك ايشان گوش شنوايي براي شنيدن، چشمي براي ديدن و زباني براي تصديق و اعتراف به درستي آن پيدا نگرديد.
دردناكترين فصل و موقع اين بيماري وخيم آنجاست كه ما حتي شهامت آن را نداريم به اشتباهات و خطاهاي بديهي اقرار نماييم و راه تكرار بر خطر ببنديم. در حالي كه بزرگان قبل از ما به زيبايي ما را از ندانمكاريها و لغزشها بيم داده بودند و به عبارت بهتر حجت پيشتر بر ما تمام شده بود.اگر مسئولان مختلف كشور فسادهاي اداري و آموزشي را باور مينمودند و يقين داشتند دادن مدارك بيارزش و فاقد پشتوانه از غيرمراكز دولتي چه آثاري دارد، آن وقت قطعاً شرايط متفاوت ميبود ودر تأييد نظرات نگارنده چه خوب و بجا گفتهاند: «به عمل كار برآيد نه به حرف.» يا به نحوي كاملاً واقعيتر «كه نه كو ورقي خواند، معاني دانست.»
در نهايت اگر راه نجاتي باشد كه صد البته ميباشد تنها و تنها همت 80 ميليوني لازم است با چاشني اراده و اختيار؛ چراكه به نص صريح قرآن سرنوشت هر قدم به دست خودش سپرده شده است و خداوند بيحساب به كسي چيزي نميدهد مگر ظرفيت وجودي وي را در نظر گرفته باشد؛ چراكه به قول مولانا: توبه كردم از جبر اي عيار/ اختيار است اختيار است اختيار .اگر مسئولان طوري در آموزشوپرورش مديريت نمايند كه نمايندگان استعدادياب از آغازين روزهاي شروع مدارس در نقطه نقطه اين خاك پرنعمت گسيل نمايند، به طوري كه هر چيز و هر مهارت را در سر جاي خود قرار دهند و مانع سرخوردگي استعدادها گردند و بسان تكههاي يك پازل هر كدام را در جاي حقيقي استوار نمايند و به جاي پرداختن به مسائل بيارزش و كوبيدن يكديگر حرفي براي گفتن در جهان ایجاد کنند اشتغال هم خود به خود ایجاد میشود.
* مهدي بشيريصفا