نوهها، مادربزرگ را راضی کرده بودند که بروند شمال تا جنگل را ببیند و به اصطلاح حال و هوایش عوض شود و او که حوصله سفر نداشته بود؛ در جواب یکی از نوهها که پرسیده بود مادربزرگ، جنگل چطور است گفته بود: «اون قدر دار و درخت بود که نتونستم جنگل رو ببینم.»
این حکایت این روزهای ماست؛ آنقدر نهاد فرهنگی دور و برمان ریخته است که نمیگذارند فرهنگ را ببینیم و جالب ماجرا جایی است که همه اینها وقت تقسیم بودجه داد برمیآورند: «اولویت کشور باید فرهنگ باشد؛ زیرا مشکل امروز جامعه ما فرهنگ است.» همین چند روز پیش، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه همدان، از جزیرهای رفتار کردن در حوزه فرهنگ گلایه کرده بود.»
روزی رئیس موسسه بینالمللی تئاتر «آی تی آی آلمان» به ایران سفر کرده بود، پس از معرفی استقبالکنندگان که همه دکترای تئاتر داشتند به طنز گفت: «حالا فهمیدم چرا تئاتر ایران پیشرفت نمیکند چون این همه دکتر دارین.»
موازیکاری شبیه همان چندتا شدن آشپزهاست و ما باید شوری و بینمکیاش را به جان بخریم حال آن که به ظاهر متولی فرهنگ در کشور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است اما بزنم به تخته، همه ادارات ردیف اعتباری برای فرهنگ دارند و جالب اینکه بنر مناسبتی زدن و برگزاری جشنواره را فقط کار فرهنگی میدانند و نتیجهاش میشود این حدود دویست و اندی جشنواره فرهنگی و هنری که سالانه برگزار میشوند که خود رانت و باند ایجاد کرده است و هیچ کدام بهعنوان مانیفست، الگو و ... نتوانستهاند نقشی در سند چشمانداز 20 ساله در حوزه فرهنگ ایفا کنند.
هفته گذشته استاندار همدان از آمادگی همدان برای تدوین سند مهندسی فرهنگ کشور خبر داد و اینکه بخواهیم بدانیم این اعلام آمادگی چهقدر شبیه سنگ بزرگ و نشانه نزدن شده است، باید به وضعیت شاخصهای فرهنگی استان حداقل در یک دهه گذشته، نگاه آسیبشناسی داشته باشیم.
یکی از بهترین تعاریف ذیل نام فرهنگ به راه مال اشاره میشود کوره راه کوهستانی که براثر مداومت در رفت و آمد افراد سبب میشود که گیاهی نروید و یک خط در دل کوه از دور دیده شود. فرهنگ یک مداومت و همیشگی میخواهد که نقش ببندد و برای آیندگان مسیر رسیدن را ترسیم کند.
میگویند اگر طبیب بودی سر خویش دعوا میکردی و دقیقا جایی است که میخواهیم برای بقیه استانها مُسکن و مرهم تجویز کنیم و نمیدانیم که کوچک شدن سفره فرهنگ شهرهای استان در این سالها، بسیاری از هنرمندان را وادار کرده است یا عطایش را به لقایش ببخشند یا کوچ کنند تا دیده شوند.
وقتی از مهندسی فرهنگ حرف میزنیم دقیقا نمیدانیم از چه چیزی حرف میزنیم، زیرا هنوز فرهنگ یک مفهوم انتزاعی و غیرعینی برای ما دارد. فرهنگ مرغ عروسی و عزا نیست که به هر شکلی میخواهیم به خورد میهمانان بدهیم این برخورد غیراصولی با مقوله فرهنگ، قطعا خشتها را کج خواهد گذاشت. البته نه خشتی که کج شود و برج پیزا از توی آن دربیاد.
«دیوتیسالوی» که خشت اول برج پیزا ایتالیا را گذاشت فکرش را نمیکرد صد سال بعد «بونانو پیزانو» هم موفق به پایان رساندن ساخت برج نخواهد شد، زیرا راهحلی برای صاف شدن برج نداشت و نفر بعدی هم نتوانست. همین مداومت در ساخت برجی که امیدی برای سرپا ایستادن ندارد سبب یکی از شاهکارهای معماری جهان شده است و حتی پیشبینی فرو ریختنش در 60 سال بعد سبب نشده دست از مرمت و... بردارند.
هرچند قیاس خوبی نیست اما برج فرهنگ همدان بسیار بلند بالاتر از 55 متر ارتفاع برج پیزاست. در هر گوشه و کنارش آنقدر خط اسلیمی و فرّ شکوه ریخته است که نیازی به تکیه به گنجنامه، تپه هگمتانه، گیان و... نیست که اینها به تنهایی برای پُز دادن و کیفور شدن در سطح بینالملل کافی است.
این همه موازی کاری تنها خاصیتی که دارد میشود کمکاریها را انداخت دوش دیگری، یا هرکس نقدی کرد به چشم غر زدن بیخود نگاهش کنیم. بدون شک این موازی کاریها میشود قوز بالای قوز، بهطوریکه هر روز میبینیم نکتهای به طنز، گزند و... در فضای مجازی دست به دست شود. موازیکاری یک جور رانت در خودش ایجاد کرده است که هر نهاد افراد و هنرمندان نزدیک به فکر خود را جذب میکنند تا نگرش و نگاه خاص آن نهاد را تبلغ کنند و بعد میپرسیم چرا فرهنگ رسمی کشور ریزش دارد؟
کجای دنیا را سراغ دارید که یک فرهنگ رسمی داشته باشند که از رسانه ملی پخش میشود و یک فرهنگ عمومی که در خیابانها دیده میشود و یک فرهنگ خصوصی که مخصوص چهاردیواری خانه افراد است. این تضاد و تناقض رفتاری را نهادینه میکند و رعایتنکردن این خطوط به هنجارشکنی تعبیر میشود و مهندسی فرهنگ فقط برای روی کاغذ جواب میدهد.