1- درست است كه بحران، مديريت ميخواهد و بايد از قبل براي مقابله با بحران، آمادگي داشت و در اين زمينه نيز در ايران سازمانها و نهادهاي بسياري تشكيل شده و هر نهادي با مانور، اطلاعرساني و تبليغات، آمادگي خود را به رخ ميكشد، اما نگاهي به بحرانهاي ايجاد شده در ايران نشان ميدهد كه در هيچكدام، آمادگي به اندازهاي كه انتظار ميرفته، نبوده و بحران همه را دچار بحران كرده است.
2- حوادث ايران نشان داد كه اولين حق از مجموعه حقوق انساني، با هر نگاهي كه به آن داشته باشيم چه از منظر حقوق آزاديخواهانه و چه از منظر حقوق شهروندي و چه از منظر حقوق شرعي و مذهبي يعني حق حيات و حق زندگي، با چالشهاي بسياري مواجه است كه در مجموع جان آدميزاد را به موضوعي كمارزش و كمبها تبديل كرده است.
در حالي كه نبايد اينگونه باشد و جانداران، آن هم از نوع انسان، سرمايههاي عظيم و ارزشمند كشور هستند كه بايد از آنها به بهترين شكل مراقبت كرد تا بتوانند به كشور خود خدمت كنند.
3- هميشه آمار ميدهيم كه آمار تصادفات و فوتيهاي آن در ايران با كشته شدههاي جنگ فلان و بهمان برابر است و همه هم تأسف ميخوريم كه چرا اينگونه است و چرا كاري نكردهايم و بايد كاري شود اما پس از مدتي كه از اوج حوادث و تصادفات كه معمولاً در تعطيلات است، ميگذرد، همه فراموش ميكنيم كه قرار بود كارهايي هم شود و چرا اين كارها سرعت لازم را ندارد!
4- از زلزله ميترسيم و همه دعا ميكنيم كه در هيچ شهري بخصوص تهران، زلزله نيايد و بسيار هم براي مقابله با زلزله برنامهريزي ميكنيم، استانهاي معين تعريف ميكنيم و برنامههاي ديگر اجرا ميكنيم و همه هم ميدانيم كه تنها بايد دعا كنيم كه اين حادثه رخ ندهد وگرنه اين برنامهريزيها هم مثل ديگر برنامههاي اين حوزه است كه اميدي به آنها نيست.
5- يك سيل مدتها بخشي از كشور را درگير ميكند و در نهايت هم دليل آن ساختوساز و رعايت نكردن حريم رودخانه و قطع درختان و دلايلي مطرح ميشود كه همه ميدانند، اما آنها را رعايت نكردهاند تا پس از سيل باز هم از ضرورت رعايت اين موارد بگوييم و به رعايت آنها دلخوش باشيم!
6- نبود آمادگي در بحران و حرف زدن از بحران و بيعملي يا كمعملي در بحران، تنها مختص به مسائل طبيعي نيست و در عرصههاي اجتماعي و سياسي هم وضعيت دستكمي از عرصه طبيعي ندارد.
امروز آسيبهاي اجتماعي با آنكه همه به دنبال جامعهاي عاري از آنها بودهايم، به شدت افزايش يافته و برخي از آنها در شرايط بحراني قرار گرفته است. هرچند برخي افراد هنوز اين بحران را قبول ندارند.
7- حادثه پلاسكو فارغ از چگونگي تبديل آن به بحران كه نشان ميداد هيچ آمادگي براي پيشگيري از بحران وجود ندارد، در مديريت پس از بحران هم ناموفق بودن مسئولان مرتبط را نشان داد.
پلاسكو در يك عرصه ديگر نشان داد كه نياز به بازنگري و تعريف نو وجود دارد و آن هم اطلاعرساني بحران است.
آنچه در عرصه اطلاعرساني بحران پلاسكو تاكنون اتفاق افتاده، اطلاعرساني نيست، بلكه بحران اطلاعرساني است.
اينكه خبرهاي تكذيبي رسمي بيشتر از خبرهاي رسمي باشد يا خبرنگاران به بهانههايي محدود شوند و يا ميل به اطلاعرساني تبليغي از سوي مسئولان و سازمانها مانع اطلاعرساني باشد، همه نشان ميدهد كه در اين بحران هم نهادهاي مسئول بحران و هم مسئولان اطلاعرساني و نحوه تعريف شده براي اطلاعرساني، خود دچاره بحران شدهاند.
البته بايد اميدوار بود كه اين حادثه بتواند مبنايي براي خروج از بحران، بخصوص بحران اطلاعرساني بحران باشد.