باران رحمت الهي كه شروع به باريدن و نازيدن دشت و دمن و صحرا ميكند، بسياري از ناديدهها و ناگفتهها و ناشنيدهها را هم ميشويد و عيان ميسازد. يكي از نكات بسيار ظريف كه در مواقع بارندگيها با شستوشوي باران و برف عيان ميشود و همگان بر آن واقف ميشوند، شيوه رانندگي خيل شهروندان ماشينسوار و اصولاً رانندگان خوب و بد و زشت ميباشد.
به طور كلي دو دسته راننده وجود دارد، يك دسته از رانندگان همواره در زمره جماعت خوب و قابل احترام هستند و دسته ديگر كه خداي قادر و متعال آخر و عاقبت همه آنان را ختم به خير كند، جزو جماعت رانندگان و بهتر است بگوييم ماشينداران بد و زشت قرار ميگيرند.
(دوشنبه 25 بهمن) كه لطافت باران و برف چهره هر رهگذري را متبسم و خشنود ميساخت پياده از مسير تنگ و برزخ هميشگي (ناخيابان حد فاصل چهارراه اميركبير به بلوار شهيد مدني) راهي دفتر روزنامه بودم كه ناگهان فرياد نالهمانند پيرمردي را شنيدم كه از پس يك ماشين گريزان و شتابان ميگفت «خدا بهت بيشتر بده» و در همان حال سر و وضع خيس و گلآلود خود را نگاه ميكرد كه گويا بر اثر بيمبالاتي و بيدقتي راننده و پرتاب گلولاي به سمت او به وجود آمده بود. پيرمرد نگاه مظلومانهاي هم به من انداخت و گلهمندانه گفت: «تو را به خدا ببين چطوري رانندگي ميكنند!!». من غير از نگاه تأسفبار در جواب پيرمرد حرف ديگري نتوانستم بگويم و در تمام طول مسير با خود فكر ميكردم كه پيرمرد چه دعايي در حق راننده نسبتاً جوان و بيانصاف داشت و منظورش از «خدا بهت بيشتر بده» چه بود؟ آيا نفرينش ميكرد كه قطعاً اينگونه نبود؛ چون زنان و مردان سالخورده كه صاحب فرزند و جگرگوشههايي براي خود هستند همواره در حق جوانهاي مردم دعاي خير دارند. حتماً او در آن لحظه تأثرانگيز از خداي خود درخواست عقل و شعور و معرفت بيشتري براي آقاي راننده داشت و بعيد است دعايش اين باشد كه خداوند ماشين و وسيله سواري بيشتر و بهتر در اختيار چنين افراد از همه چيز بيخبر بگذارد؛ چراكه گفتهاند تيغ تيز در دست زنگي مست موجب هلاك و تباهي مردم و جامعه خواهد شد.
اما هستند در مقابل چنين ماشينسوارهاي بيدقت، كساني كه وسيله نقليه را صرفاً براي انجام امور روزانه خود و يا حل مشكل ديگران ميدانند، بسيارند آن دسته از رانندگان انسانصفت كه در مواقع سرما و بارندگي و كورهراههاي سخت و دشوار و تاريك شعاع معرف خويش را گستردهتر ساخته و اصرار ميكنند رهگذران خسته و در راه مانده را سوار كنند و به سرمنزل مقصود برسانند و دعاي خير براي خود بخرند.
واقعاً كه فاصله خوب بودن تا بد شناخته شدن يك نيش ترمز كوچك بيشتر نيست تا مگر هرزآب باران و گلولاي مانده از برفآب بر سر و روي و لباس بنده خدايي نپاشد و سلامت و امنيت ديگران محترم شمرده شود. يكي از دوستان در اين مورد ميگفت: باز هم خدا پدر آن رانندهاي را بيامرزد كه دانسته يا ندانسته آب كثيف به سر و روي مردم ميپاشد، موجب زحمت عابران پياده ميشود و شرمسار از كنار اين حركت ميگذرد؛ چراكه در موردي يك راننده صد درصد مقصر سرش را از شيشه ماشين بيرون آورده و به عابر معترض با پرخاش ميگفت: «عمو مگه مجبوري پياده توي خيابان راه بيفتي، بتمرگ و توي خانهات راحت بشين ديگه...!».