بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) تلویزیون را به یک دانشگاه عمومی تشبیه کردهاند که نقش اول را در توسعه و یا خدای ناکرده تخریب فرهنگ اصیل جامعه اسلامی به عهده دارد. گزارشهای زنده و یا پخش غیرمستقیم رویدادهای ورزشی از پربینندهترین برنامههای تلویزیونی است که قشرهای مختلف جامعه از زن و مرد و کودک و نوجوان و برزگسالان را به پای این جعبه جادویی میکشاند. قطعاً انتخاب گزارشگران کاربلد و باسواد و مسلط مکمل کلاسهای عمومی و سراسری از دانشگاه تلویزیون میباشد و آن هنگامه که در حساسترین رقابتهای ورزشی میلیونها بیننده پای گیرندههای خود، چشم به صحنههای حساس و گوش به درافشانیهای گزارشگر هیجان زنده مسابقه دارند، حتماً هر شنیدهای برای آنان حجت است و هر واژه درست یا غلط میتواند برای همیشه ملکه ذهن هر شنونده و بیننده به خصوص قشرهای جوان و پویا باشد!
مسئله مهم این است که در بسیاری از گزارشهای ورزشی و حتی برنامههای گوناگون تلویزیونی که گوینده و اجرا کننده دارند و به طور زنده و یا ضبط شده اجرا میشوند، مجریان محترم در حساسترین لحظههای گفتوگو و تفسیرهای خود به شدت جوگیر شده و بارها و بارها اتفاق افتاده که مثلاً مجریان محترم وسط یک برنامه هنری و نمایشی برای به رخ کشیدن دیدگاههای انتقادی خود وارد معرکههای سیاسی هم میشوند. ادله و نکتهای را میپرانند که اغلب مغایر با سمت و سوی برنامه اصلی است و یا اتفاق افتاده که اینگونه مجریان دو آتیشه وسط برنامه زنده دانسته یا ندانسته سوالی را مطرح ساخته و حرفی را توی دهان طرف گفتوگوی خود قرار میدهند که بازتابهای سوال برانگیز و ناخوشایندی در بین مخاطبان و بینندههای پرشمار آن برنامه برمیانگیزد.
اخیراً یک مسابقه ورزشی هندبال از شبکه ورزشی تلویزیون پخش میشد و تیم میزبان به نمایندگی از یکی از شهرهای خراسان شمالی و قطب تولید ذغال سنگ کشورمان بازی میکرد و گزارشگر هیجانزده نیز که گویا ناخودآگاه و بدون هماهنگی و اطلاع قبلی گزارش این مسابقه را به عهده گرفته بود، کاملاً روی اعصاب خیل دوستانداران ورزش هندبال از سراسر کشور و به خصوص تیم میزبان راه میرفت. این گزارشگر محلی بدون اطلاع از قوانین بازی هندبال، حتی در اعلام نتیجه بازی و شماره گلهای رد و بدل شده نیز ناتوان مینمود و در جریان بازی از اغلب صحنههای مسابقه عقب میافتاد و اگر کارشناس کار کشته ورزش هندبال در کنار او نبود و اشتباهات مکرر گزارشگر را اصلاح نمیکرد، آش شله قلمهکاری به وجود میآمد که هر اشتهایی را کور میکرد.
واژه «پایتخت» یک اصطلاح معمول برای مراکز سیاسی و تصمیمگیری است و به شهرهای نماد دولتی اطلاق میشود و در معنا همان مرکز است که شهر تجمع وزارتخانهها و کانونهای سیاسی و حکومتی را شامل میشود. واژه «پایتخت» اخیراً به چند شهر تاریخی و بزرگ کشورمان که دارای سبقه غنی فرهنگی و آثار باستانی هستند نیز اطلاق میشود و بسیار هم با مسما است نظیر همدان خودمان به عنوان پایتخت تاریخ و تمدن ایران یا شیراز پایتخت علم و ادب ایران و یا قزوین پایتخت خوشنویسان و چند شهر بزرگ نظیر اصفهان و تبریز که با واژگان ملموسی به عنوان پایتخت عجین شدهاند.
اما اینکه مرتب و مکرر از یک برنامه زنده تلویزیونی یک منطقه خاصی از کشور عزیزمان را به عنوان پایتخت ذغال سنگ نام ببریم، بیانگر عمق بیاطلاعی و بیمسئولیتی یک گزارشگر نسبت به حفظ معانی و ارزشهای کلامی واژگان خاص است که نباید برای بزرگنمایی داشتهها و استعدادهای خاصی به کار برده شود! و حتماً منظور آن گزارشگر عزیزمان «قطب» ذغال سنگ بوده است که پایتخت مینامید. مثل این است که ما بسیاری از شهرهای شمالی خودمان که دارای جنگلهای انبوه و سرسبز هستند عنوان پایتخت جنگل بدهیم یا یکی از بخشهای تابعه شهرستان همدان که از دیرباز به عنوان قطب اول تولید علوفه یونجه و شبدر شناخته میشود، لقب پایتخت علوفه بدهیم و دهها مصداق دیگر که موجب خدشهدار شدن معانی و مفهوم بسیاری واژههای ارزشمند در حوزههای اجتماعی و سیاسی و هنری خواهد شد.
قطعاً حفظ ارزشهای فرهنگی و جایگاه معانی ایرانی به عهده نویسندگان، گزارشگران و اصحاب قلم و دوربین و بلندگو در رسانههای جمعی به ویژه رادیو و تلویزیون میباشد و باید بکوشیم تا به مصداق هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، با استفاده صحیح از واژگان باعث لوس شدن آن نشویم.