درمیانه میزبانی از خبرنگاران اصفهان۲ تماس ناموفق داشتم
زنگ زدم
تا گوشی رابرداشت گفت :«سلام سردبیر »(همیشه اینگونه صدایم می کرد)
-دانستم دستت بند است جواب ندادی
حالت چطور است
(همیشه جویای احوال تک تک بچه ها به اسم بود)
-زنگ زدم بگویم دارم میروم بیمارستان شایداین اخرین تماس من باشد
مراقب خودت باش ،هوای روزنامه را داشته باش
به همگی سلام برسان وخداحافظی کن.
-گفتم حاجی خدا سلامتی بده چند جمله امیدوارانه و ارزوی بازگشت به خانه و…..
این اخرین تماس با پیر مطبوعات همدان بود
علی فاضل۲۰ سال پیش شاگردش شدم
روزهای نخستین همدان پیام زمانی که در دوراهی ادامه راه یا بی خیالی مانده بودیم.
پرانرژی و امیدوارانه همراهمان شد از همان دفتر کوچک ذوالریاستین معلممان شد ما هم شاگردان پای قلم ودوربین و ضبط صوتش
شوخی ها خنده ها
دغدغه مردم داشت
هرجا حقوق مردم بود نخستین تماسش من بودم
-شما روزنامه شهرهستید حواستان به مردم باشد
بچه هارو بفرست بروند گزارش تهیه کنند
و…
نصیحتهایش و تعریف ازتجربه های چند دهه خبرنگاری شیرین بود با جمله های نغز
روزنامه را فرزند خودش میدانست هر جابود قلبش برای همدان پیام می تپید
در ماههای اخیر نحیف ولاغرشده بود اما همان انرژی و خنده راداشت
هوای همه راداشت و همیشه با شکلات اب نباتی که درجیب داشت کام همه راشیرین میکرد
افتخارم شاگردی این پیرمردمهربان ودلسوز بود همیشه برایم زنده و جاودان خواهی ماند
مرد با وفای همدان پیام.