■ فرصتی طلایی برای تغییر مواضع بینالملل و منطقه بهنفع کشور
سال آینده که آغاز یک قرن جدید است، سالی بسیار مهم برای دیپلماسی کشور محسوب میشود. دونالد ترامپ رئیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا بسیاری از معادلات را در عرصه بینالملل تغییر داد که غالباً این مسائل برخلاف رویه دهههای گذشته آمریکا بود. از اینرو بیشتر کارشناسان و مقامات داخلی آمریکا اعتقاد دارند که این رئیس جمهور منافع ایالات متحده را به خطر انداخته است.
حال با قدرت گرفتن جوبایدن در کاخ سفید، تلاش میکند که قدرت و جایگاه دیپلماسی این کشور را بازگرداند. در این میان عرصه بینالمللی برای کشورهایی که در بطن حواشی ترامپ قرار داشتند، تبدیل به آب گلآلود شده و از این رو فرصتها و تهدیدها برای این کشورها، به یکدیگر گره خورده است.
نابودی برجام و انزوای ایران در منطقه، اصلیترین اهداف ترامپ برای جلب رضایت اسرائیل و برخی دیگر از رقبای کشورمان بود که البته این اهداف به نتیجه غایی نرسید. حال با توجه تغییر قدرت در آمریکا، بسیاری از این مواضع تغییر پیدا کرده و فرصتی استثنایی پیشروی کشورمان قرار داده است.
فشارهای بینالمللی و حزبی بر بایدن برای بازگشت به برجام و پایان فشار ترامپ بر کشورهای عربی برای همپیمان شدن با اسرائیل، فرصتی بسیار مغتنم است. مقامات دولت بایدن همواره اعلام کردهاند که این رئیسجمهور بهدنبال قرارداد بلندمدت و محکمتر با کشورمان است. با اینحال دموکراتها نشان دادهاند که در سیاست خارجه، از سیاستهای بهاصطلاح انگلیسی استفاده میکنند و این بدینمعناست که فرصت پیشروی کشورمان با کوچکترین اشتباه میتواند تبدیل به تهدید شود. گفتنی است که دولت جدید آمریکا برای بازگشت به برجام طبق گفته برخی از مقامات داخلی و خارجی، کار دشواری را در پیش خواهد داشت.
نیاز مبرم به یک دیپلمات در قرن دیپلماسی
وجود یک دیپلمات کارکشته در هر برهه زمانی برای هر کشوری بسیار ضروری است. با اینحال شاهد این مسأله هستیم که عرصه دیپلماسی در کشور میان سیاستمدارهای ایدئولوژیسم مذهبی و سایر دیپلماتها در چرخش بوده است.
در عرصه سیاست این مسأله بر کسی پوشیده نیست که در عرصه دپلماسی و حقوق بینالملل، صحبت از اهداف آرمانی و ایدئولوژیک جایی نداشته و نخواهد داشت؛ زیرا هر کشوری، بهطور مشخص ایدئولوژی و اهداف را مبتنیبر سیستم سیاسی برگزیده خود، داشته و مسلماً اعتقاد راسخ به درست بودن آن دارد.
در عرصه بینالملل، زبان مذاکره برای پیدا کردن و تقویت اشتراکات و از سوی دیگر شناخت کامل با مسائل حقوقی، پایههای دیپلماسی را شکل میدهد. برجام با وجود برخی نواقصی که در آن وجود دارد را میتوان یکی از قویترین و دقیقترین معاهدات در صده گذشته کشورمان دانست. گواه این مسأله را میتوان انزوای آمریکا در مجامع بینالملل و به وحشت افتادن دشمنان کشورمان از جمله اسرائیل، دانست.
با توجه به دهههای گذشته، میتوان گفت که اصلاحطلبان هرچه بلد نباشند، دیپلماسی را بسیار بهتر از اصولگرایان میشناسند. از سوی دیگر با توجه به تجربه کشورمان از عواقب دیپلماسی تیم دولت احمدینژاد، میتوان گفت که اصولگرایان با تمام تواناییهای اجرایی که دارند، شناخت مناسبی از دیپلماسی ندارند.
طبق گزارش منتشرشده از اقتصاد نیوز ویلیام برنز، دیپلمات شناختهشده آمریکایی در کتاب «گفتوگوهای پشت پرده» درباره دیدار خود با سعید جلیلی رئیس تیم دیپماسی کشورمان در دوره دولت بهار، مینویسد: جلیلى نطقى 45 دقیقهاى درباره تاریخ و فرهنگ ایران ایراد کرد که در جاىجای آن بر نقش سازنده ایران در منطقه تأکید شده بود. وقتى جلیلى مىخواست از ارائه پاسخهاى صریح طفره برود، سعى مىکرد افراد حاضر در مذاکره را گیج و مبهوت کند و این سخنرانى یکى از آن مواقع بود. در بخشى از سخنانش نیز گفت که بهصورت پارهوقت در دانشگاه تهران تدریس مىکند. آنجا بود که احساس کردم اصلاً به دانشجویانش حسادت نمىکنم. جلیلى در پایان سخنانش برگههایى از تفاهم شفاهى ایران در اختیار اعضای مذاکرهکننده گذاشت. عنوان نسخه انگلیسى این برگهها غلط املایى داشت. آنها به جاى اینکه در بالاى برگه بنویسندPaper Non (بهمعناى تفاهم شفاهى) نوشته بودند paper None (معناى لغوسىاش مىشود: هیچ کاغذى نیست). البته بهزودى معلوم شد که همان عنوان اشتباه بیشتر برازنده آن کاغذ بوده است. سولانا و باقى ما نگاهى سریع به متن ارائهشده انداختیم. ناگهان نماینده فرانسه آهى کشید و غرغرکنان زمزمه کرد: «مزخرف است.»
طبق گزارش منتشرشده از افکار نیوز، این درحالی است که گراهام آلیسون استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد و دستیار وزیر دفاع آمریکا در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون در مصاحبهای درباره کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 97 (این گزارش مربوط به سال 97 است) گفت: «اگر از من بپرسید که کدامیک از سخنرانان توانست در تبیین دیدگاهها و دفاع از منافع کشورش موفقتر از همه عمل کند، به شما خواهم گفت وزیر امور خارجه ایران، محمدجواد ظریف. او به جای ارائه یک سخنرانی طولانی و از پیش آمادهشده، به مقابله با یک خبرنگار تأثیرگذار و پرتکاپوی شبکه بیبیسی پرداخت و پرسشهای چالشبرانگیز حاضران را [بهخوبی] پاسخ داد. او بهطور مختصر و مفید و حتی گاهی با بذلهگویی به پرسشها پاسخ گفت.»
حذف اصلاحات به ضرر کیست و چه کسانی را خوشحال میکند؟
این بر کسی پوشیده نیست که کشورمان طی دهه گذشته و مخصوصاً چندسال اخیر وارد چالش و تنش سیاسی-حزبی شده است. تبلور این موضوع را بهخوبی در اختلافات و تنشهای میان دولت دوازدهم و مجلس یازدهم میتوان دید.
به اعتقاد برخی از کارشناسان، این سطح از اختلافات در کشور به تضعیف و بهحاشیهراندن یکی از احزاب اصلی در کشور منجر خواهد شد که البته در این میان با توجه به مواضع قدرت در کشور میتوان گفت که این حزب اصلاحات خواهد بود.
نمایندگان مجلس یازدهم که خود را انقلابی مینامند، به اعتقاد برخی از کارشناسان، تندرو خوانده میشوند. این اتهام به نمایندگان مجلس بهعلت برخی از طرحها و پیشنهادهای آنها است که بیش از هر چیز دیگر منفعت حزبی در پیش داشته، همچون طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری.
گفتنی است که برخی از این نمایندگان در پس اعتقادات انقلابی خود چنان غرق شدهاند که در برخی از موضعگیریهای خود دچار اشتباه میشوند.
بهطور مثال همین هفته گذشته به گفته محمد خدابخشی سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه، برخی از نمایندگان مجلس در رأیگیری درباره لایحه بودجه کمیسیون تلفیق حتی نمیدانستند که به چه چیزی دارند رأی منفی میدهند و درنهایت این لایحه رأی نیاورد و به دولت عودت داده شد.
این مسأله مورد رضایت کابینه دولت بوده و برخی از آنها همچون ربیعی از نمایندگان تشکر کردند. این درحالی است که ایندسته از نمایندگان تنها بهدنبال جلب رضایت دولت نبوده بلکه قصد مخالفت با آن را نیز داشتند.
از سوی دیگر هفته گذشته نیز نمایندگان مجلس یازدهم که حدود یک سال است درباره شفافیت آرا شعار میدهند و خود را درباره چنین طرحهایی انقلابی میخوانند، به طرح شفافیت آرا رأی نداده و طرح مذکور در مجلس رأی نیاورد.
حال این پرسش در ذهن پیش میآید که حذف اصلاحات و کنار گذاشتن دیپلماتهای باتجربه و کارکشتهای همچون ظریف، بهنفع یا بهضرر چهکسی تمام خواهد شد؟
بهطور مثال در مصاحبه مجتبی ذوالنور گفته بود که پشتوانه اجرای مذاکره اصولگرایان بیشتر بوده و بهتر است که مذاکرات توسط اصولگرایان انجام شود. البته این نظر و هدف بسیاری از اصولگرایان برای انتخابات سال آینده است.
با اینحال پرسش دیگری که پیش میآید، این است که بسیاری از این افراد که کلاً مخالف مذاکره با غرب و بهویژه آمریکا بودند و در زمان دولت بهار نیز مذاکرات را به تعویق انداختند، چرا بهدنبال این مسأله هستند که درصورت مذاکره، روبهروی آمریکا بنشینند؟ آیا تجربه و یا سابقه مثبتی در این زمینه داشتهاند؟
در دوره دولت بهار شاهد برخی از اظهارنظرهای این دیپلماتها بودیم که باعث ایجاد برخی قطعنامهها و تحریم شورای امنیت علیه کشورمان شده بود. البته شبیه این اظهارات را نیز میتوان در برخی از موضعگیریهای برخی نمایندگان مجلس یازدهم مشاهده کرد.